چرا آمریکا بر سر راه روابط مسالمت آمیز با ایران سنگ اندازی می کند؟
منوچهر یزدی
12 دی 1394

آخرین رویدادی که درجهت تداوم سیاست دوری آمریکا ازایران، سال مسیحی را بدرقه کرد این بود که اگر شهروندان 38 کشور جهان از مارس 2011 تا کنون به کشورهای ایران، عراق، سوریه، و سودان سفر کرده باشند از سفر بدون روادید به آمریکا منع خواهند شد.

این اقدام موذیانه دولت آمریکا، با آنکه غیر منتظره نبود ولی چون پس از توافقات 1+5 با ایران صورت گرفت، به مثابه آب سردی بود که بر احساسات گرم و دوستانه عده ای از ایرانیان خوش باور ریخته شد، ایرانیانی که دل به برجام و روابط حسنه با آمریکا و جهان آزاد بسته و آرزومند بازگشت دیپلماسی آرام و بدون تنش بین دو کشورهستند؛ ایرانیانی که تحت تعالیم فرهنگ و تمدن انسانساز خود طالب صلح و دوستی بوده و مایلند در پناه آرامش به تبادل علم و دانش و مراودات دوستانه و زندگی ساز بپردازند و از آلام و دردهای بی شمار بکاهند؛ ایرانیانی که طعم انقلاب اسلامی و جنگ منطقه ای و تحریم آمریکایی را چشیده و از این همه بازی های مرگبار خسته شده و انتظار دارند، دنیا حقانیت و محدودیت آن ها را دریابد.

اما حقیقت ماجرا تلخ تر از آن است که ایرانیان مسالمت جو می اندیشند، زیرا آنچه که سرنوشت روابط ملت ها را رقم می زند، اراده مردم نیست بلکه این تصمیم اتاق های فکر قدرت های مالی و نظامی و سیاسی غرب است که جنگ یا صلح را برای مردم جهان سوم تدارک می بینند. در آمریکا سال هاست که رشته امور از دست مردم خارج شده و رسانه ها و احزاب سیاسی و سندیکاها و مجالس قانونگذاری، بازیچه دست کارتل ها و تراست ها و کانون های مالی و مافیایی شده اند. انتخاب روسای جمهور در دهه های گذشته حاکی از آن است که آرای مردم آمریکا در فضای پر التهاب و تبلیغات گسترده رسانه ها، بین کاندیداهای دو حزب تقسیم می گردد، کاندیداهایی که از سوی کانون های قدرت به جامعه معرفی می شوند و مردم مکلف هستند تا با شرکت در نمایش جنجالی دموکراسی، یکی از آنان را برگزینند. اینگونه است که در میان حیرت جهانیان، از قلب جامعه آزاد و از میان انبوه متخصصان و کارشناسان و استادهای بنام، افرادی مانند کارتر و بوش و کلینتون و اوباما سکاندار کشتی سیاست یکی از بزرگ ترین قدرت های جهان می گردند، لذا کسانی که از دامان این شوی بزرگ سر بر می آورند نماینده مردم فهیم و صلح طلب و آزاده آمریکا نخواهند بود. آنان منتخبان کارت لها و تراست ها و مجامع سرمایه داری و نظامی هستند که به احزاب دوگانه آمریکا تحمیل شده و به صحنه انتخابات و رای گیری هدایت می گردند. بدیهی است که هزینه سرسام آور انتخابات پر سر و صدا و کثیف، از کیسه پر فطوت همان کانون های فساد پرداخت می گردد و لاجرم برگزیده شدگان این درام سیاسی، باید حافظ منافع کارتل های نفتی و جنگ افروزان و بحران سازان جهان باشند. نتیجه این سیاستگذاری شوم است که به بر کشیدن کارتر از بین رقبا می انجامد و وی در راس هرم قدرت آمریکا تکیه می زند و آنگاه همه ابزارهای شیطانی اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و جاسوسی تحت فرمان رئیس جمهور منتخب مافیا قرار می گیرد. رئیس جمهور باید دو سیاست را دنبال کند: 1– تامین رفاه و آسایش وآزادی های فردی مردم آمریکا، 2– اجرای برنامه های از پیش تعیین شده کانون های قدرت که سیاست سلطه جهانی آمریکا را دنبال می کنند.

تاریخ معاصر نشان داده است که چنانچه دولت های آمریکا مسیر سلطه جهانی را طی نمایند از حمایت بی دریغ کنگره و مجلس نمایندگان و لابی های رنگارنگ برخوردار خواهند بود ولی اگر گامی در جهت مخالف بردارند به شدت تنبیه می گردند. ترور کندی ها، رسوایی واتر گیت نیکسون و رسوایی جنسی کلینتون نمونه های آشکار بازی دموکراسی در آمریکاست!

بنا براین رئیس جمهور عاقل کسی است که فاصله اش را با ملت ها حفظ کند و تابع هیچ یک از اصول اخلاقی و انسانی نباشد و جز به نظام سلطه نیندیشد. کارتر از جمله روسای جمهور بسیار متدین و مذهبی بود که اعتقاد داشت با مسیح رابطه دارد و در سخنرانی انتخاباتیش به این ارتباط اشاره و مباهات می کرد، اما همین سرباز مسیح وقتی به ریاست جمهوری نایل گردید در یک دست برگ زیتون و در دست دیگر خنجر، به ایران سفر کرد و در حالی که این کشور را جزیره ثبات می نامید برادران روشنفکر کنفدراسیونی و انجمن اسلامی را برای بی ثبات کردن ایران روانه این دیار نمود و محمدرضا شاه را سرگردان و آواره کشورها نمود. در پناه تدابیر این هیائت حاکمه بود که روشنفکران غرب ستیز اسلامی، به گروگان گیری سفارت آمریکا دست یازیدند، اقدامی که دقیقا در جهت سیاست تنش آفرینی بین ایران و آمریکا صورت گرفت و دولتمردان فتنه گر و جنگ طلب را بسیار خوشنود ساخت، بی آنکه ملت ایران از این دسیسه آگاه باشد.

کارتر که دستش به خون مجیب الرحمان در بنگلادش و بوتو در پاکستان و حذف محمدرضا شاه آلوده بود، جایش را به یک هنرپیشه تراز چهارم که از سیاست جهانی، بویی نبرده بود سپرد و هم او بود که صدامیان را تشویق به تجاوز به خاک کشوری نمود که آمریکایی ها را به اسارت گرفته بودند و اینگونه آتش جنگ بین دولت ها شعله ور گردید، بی آنکه مردم ایران و عراق نقشی و اراده ای در شروع آن داشته باشند و بالاخره سیاست شکاف بین مردم ایران و آمریکا در زمان ریگان نیز با شدت و حدت دنبال شد.

در ادامه همان نمایش دموکراسی آمریکایی بود که بوش به صحنه آمد و باز حیرت جهانیان را برانگیخت و این سئوال همچنان در اذهان عمومی موج می زد که چرا از سرزمین تمدن و دانش و تکنولژی آمریکا، بوش برآمده است؟ کجایند فرهیختگان و سیاستمداران مردمی؟ اما به زودی راز اینگونه برکشیدن کوتوله های سیاسی برملا شد و آن زمانی بود که دولت مافیایی آمریکا در کمال بی شرمی و با توسل به دروغ آشکار، بارانی از بمب و آتش را بر سر مردم ستم دیده افغانستان و عراق فرو ریخت. بوش نمی توانست نماینده مردمی باشد که مشهور به صفات برجسته انسانی و پاسداران حقوق بشرهستند. بوش و کلینتون کانون های توطئه و جنایت و خیانت را نمایندگی می کردند و هم آنان بودند که با حمایت پنهان از دولت های غیر مردمی، خاورمیانه را به آتش کشیدند ومقدمات بهار عربی را فراهم ساختند و برای مردم تونس و مصر و لیبی و سوریه و بحرین و یمن، که تشنه آزادی بودند جنگ داخلی و برادرکشی و تخریب ارمغان بردند. بوش فرزند خلف سیاست های شوم و شیطانی سرمایه داری آمریکا بود که آتش جنگ های فرقه ای و مذهبی را در خاستگاه تمدن شرق و ایران باستان برافروخت و بی شرمانه به پروش طالبان و القاعده و تروریست هایی پرداخت که روی مغول و تاتار و بربرهای وحشی را در تاریخ سفید کردند.

این دولتمردان ساخته و پرداخته مافیای سرمایه داری آمریکا بوده و هستند که به پرده داران کعبه اسلحه می فروشند و آنان را ناگزیر می سازند تا بر سرمردم فقیر و مظلوم یمن، همسایه دیوار به دیوار خود آتش ببارند. این دموکراسی خونین آمریکایی است که بر سر مردم سوریه فرود می آید و میلیون ها انسان بی گناه را آواره دشت و کوه و دریاها می نماید. همین سیاست ننگ و نفرت است که داعش و شیخ سلمان و اردوغان و بسیاری دیگر از رهبران جاه طلب و دیکتاتور را به ملت ها تحمیل می کند و همین سیاست است که پای جمهوری اسلامی ایران و دولت پادشاهی عربستان را به جنگ مذهبی در منطقه باز کرده و کشورهای دوست و همسایه را به جان هم اندازد تا چرخ صنایع نظامی آمریکا که هفتاد درصد صنایع ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهند بچرخد، حال اگر حقوق بشر و آزادی و دمو کراسی ملت ها، آسیب جدی خواهد دید چه باک؟!

به همین دلیل است که دولتمردان نظام سرمایه داری و سلطه جهانی بر سر راه رابطه حسنه بین مردم آمریکا و ملت ایران سنگ اندازی می کنند و هر روز به بهانه ای افکار عمومی را مهیای ستیز بیشتر و خشونت افزون تر می سازند تا آتش فتنه در منطقه خاموش نگردد، زیرا تداوم جنگ و نفرت افکنی است که ملت ها را از یکدیگر جدا و روی در روی هم قرار می دهد تا اسلحه ها به فروش روند و نفت و سرمایه های ملی غارت گردند و در نهایت اقتصاد غرب از ورشکستگی رهایی یابد و در این رهگذر دولت هایی موقتا پا برجا خواهند ماند که در مسیر این سیاست شوم گام بر می دارند و هیزم این جنگ خانمانسوز را فراهم می سازند؛ اما چون این ترفند کثیف برملا شده و دست توطئه گران جهانی رو گردیده دیر یا زود ملت ها راهشان را پیدا خواهند کرد و با استقرار حکومت ملی، اربابان زر و زور را به زباله دانی تاریخ روانه خواهند ساخت، زیرا دیگر در هیچ نقطه جهان مردمی یافت نمی شوند که آمریکا را دوست و متحد قابل اعتمادی بدانند. در نظام اداری – دولتی آمریکا اخلاق مرده است و به قول یکی از بزرگان: «اگر اخلاق یک سرمایه باشد، آمریکا ورشکسته به تقصیر است».

 
فرستادن دیدگاه
نام :
ایمیل :
دیدگاه :
 
دیدگاه کاربران :
تاکنون هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است !
    
 
صفحه اصلی  بازگشت
 
تاریخ آخرین بروزرسانی : دوشنبه 13 فروردين 1403