نقش سازنده دانشگاه چه باشد؟ (پيرامون وظايف دانشگاه)
دکتر محمدرضا عاملی تهرانی
20 مهر ماه 1344

در مقاله دانشگاه به كجا مي رود اشاره كرديم كه دانشگاه تهران و ساير دانشگاه هاي ايران با جهاني از اميد و آرزو تاسيس شد ولي رشد آن بدون بررسي هماهنگ، بر اثر تصادفات و اتفاقات صورت پذيرفت. شايد براي دانشگاه جواني، چون دانشگاه تهران و براي كشوري كه از جهت توسعه اقتصادي و تكامل سازمانهاي اداري در شرايط كشور ما قرار گرفته است، چاره اي هم جز اين نبوده است ولي اكنون به مرحله اي رسيده ايم كه بايد بيدار شويم و اين دستگاه عظيم را به دستگاهي مفيد و هماهنگ با دستگاه هاي ديگر و متناسب با تحولات انقلابي كشور، مبدل سازيم.

بخاطر دارم كه در مراسم جشن فارغ التحصيلان امسال آقاي رييس دانشگاه گفتند :« ... اين وظيفه برنامه گذاران است كه بگويند مملكت به چه نوع فارغ التحصيلاني احتياج دارد تا دانشگاه هم در همان رشته ها و به همان تعداد دانشجو تربيت كند ...» از اين گفته چنين بر مي آيد كه دانشگاه هنوز يا لااقل تا دو ماه پيش، از ميزان احتياجات كشور بي اطلاع بوده است و تقسيم دانشجويان ميان رشته هاي مختلف بر حسب تصادف صورت گرفته است؛

مثلا چون دانشكده حقوق براي تربيت دانشجو فقط به كلاس احتياج دارد و نيازمند آزمايشگاه، كارگاه و بيمارستان نيست عده زيادتري مي پذيرد ولي دانشكده فني كه شرايط تربيت دانشجو در آن مشكل تر و مستلزم وجود وسايل بيشتر است كمتر دانشجو قبول مي كند. از طرف ديگر ، از عبارت بالا چنين مفهوم مي گردد كه دستگاهي بايد نيازمنديهاي كشور را بررسي نمايد و به دانشگاه اطلاع دهد.

از آنجا كه رويه ما انتقاد مثبت است قبل از آنكه موجوديت فعلي دانشگاه را مورد تحليل قرار دهيم بايد اصولي كه در اين زمينه قبول داريم ارائه دهيم تا ديگران بتوانند به مباني نقادي ما آشنا شوند و چنانكه ما در اشتباه هستيم ما را متذكر شوند.

دانشگاه بطور كلي، اگر سازماني براي تربيت نباشد، مسلما سازماني است براي آموزش؛ اعتقاد ما در مورد مساله آموزش آن است كه آموزش عبارت از اجراي يك برنامه تدوين شده نيست، بلكه آموزش وسيله اي است براي كيفيت بخشيدن به نيروي انساني و اين نيروي انساني را محض رضاي خدا و به خاطر آسايش وجدان كيفيت نمي بخشد بلكه كيفيت مي بخشند تا درست از همان كيفيتي كه به آن بخشيده اند استفاده كنند. پس هيچ مسئول آموزشي حق ندارد بگويد من نمي دانم براي چه و براي كه و براي كجا تربيت مي كنم، نمي تواند بگويد من مجري طرح هستم، من فثط مسئول درس دادن و امتحان كردن هستم.

اينكه آموزشي در هر رده كه هست بايد درست و دقيق بداند كه شاگرد خود را براي پيمودن چه مرحله اي و تصدي چه شغلي، در كجا و در چه شرايطي تربيت مي كند. سالهاست كه ميراث سنن و عادتهاي بعضي از كشورهاي اروپايي به صورت مدرسه به ايران انتقال پيدا كرده است، با اين مدارس يك عده كاركناني پديد آمده است كه در چهار چوب مدرسه بسيار اصولي هستند، به برنامه معتقدند و همه آن را بخوبي تدريس مي كنند، در موقع امتحان سخت گير و وظيفه شناسند، خوب امتحان مي كنند ولي هميشه جسما و روحا در داخل حصار مدرسه هستند و مدارس آنها به صورت دير و صومعه تارك دنياها در آمده است.

ميان حرف اهل مدرسه و حرفهايي كه مردم در كوچه و خيابان مي زنند تفاوت بسيار است. وزارتخانه هايي هم داريم بهترين نام آن وزارت مدارس است و اخيرا نام بي مسماي آموزش وپرورش را بر آن نهاده اند. اين وزارتخانه با مدرسه هايش نسبت به اين اجتماع و نيازمنديهاي آن بيگانه است، هر وقت هم كه مي خواهند در آن تحولي ايجاد كنند يا نمره ها را به جاي از يك تا بيست به از يك تا پنج تبديل مي كنند، يا دوره شش ساله را به دوره پنج ساله و سه ساله تغيير مي دهند.

در صورتیكه درد جاي ديگر است. در اينجاست كه مسئولان وزارت مدارس در حصار خود اسيرند و به خارج راه ندارند. مهم اين است كه اين وضع را بايد تغيير داد. بايد دستگاهي بوجود آورد (نمي گويم وزارتخانه كه فورا يكي درست كنند) كه اين صومعه هاي ترك دنيا را نديد بگيرند و از آغاز هم احتياجات را برآورد كند و هم به تناسب آن احتياجات برنامه آموزش را ترتيب بدهد. در مورد دانشگاه هم مطلب ما همين است، منتهي با شدت بيشتر.

وزارت مدارس ممكن است مدعي شود كه ما مقدمات كار را فراهم مي كنيم و تعليمات مقدماتي و عمومي مي دهيم و به ثمر رساندن شاگرد كار دانشگاه است. گرچه اين سخن مقبول نيست و وزارت مدارس حق ندارد به هر چه آدم روي كره زمين است براي فرستادن به دانشگاه تعليمات عمومي بدهد ولي از طرفي مسلم آن است كه دانشگاه به هيچوجه محق نيست كه بيخبر از نيازمنديهاي كشور كار كند و محصول رنج خود را به قضا و قدر بسپارد. نكته مهمتر اين است كه بررسي نيازمنديهاي كشور نبايد از وظايف دانشگاه جدا باشد؛ زيرا ، دانشگاه حقا بايد مجهز به عالي ترين مراكز تحقيق باشد و هيچ تحقيقي ارزشمندتر از تحقيق درباره امكان تحولات اجتماعي و كشف نيروهاي بالقوه ملت و طريق صحيح بهره برداري از آن نيست.

دانشگاه نه تنها به اين دليل كه داراي مراكز تحقيق است بايد در امر برنامه گذاري و بر آورد نيروي انساني سهيم باشد بلكه بخصوص از اين جهت بايد در امر بررسي نيازمندیها و حتي سازمان دادن مراكز كار، توليد و خدمت مشاركت نمايد كه آموزش را به مفهوم جديد و ناسيوناليستي آن نزديك كند.

اگر قرار باشد در سازمانهاي فرداي كشور باز وزارتخانه و موسسه اي كه تعليم ميدهد از موسسه اي كه نيروي انساني را به كار مي برد و به كار مي گمارد جدا باشد باز هم پس از مدتي همين آش و همين كاسه را خواهيم داشت. باز مدارس ما از گردش روزگار عقب مي ماند و در حصارتوهمات خود اسير مي گردند.

تنها راه چاره آن است كه اصل آموزش براي كار به جاي آموزش مطلق پذيرفته شود و نيازمنديهاي كشور و برنامه آموزشي در يك مكز بررسي و تهيه شود تا بتواند همراه با تحولات جهان و هماهنگ با يكديگر تغيير يابند و به سوي تكامل پيش روند.

وظيفه دانشگاه گذشته از انجام برنامه آموزشي آن است كه نيازمنديهاي شايسته انقلاب اجتماعي را دقيقا بررسي و درك كند تا در پديد آوردن سازمانهاي لازم نقش فعالي برعهد گيرد و به صورت يك دستگاه تامين نيروي انساني و يك كارگزيني باشكوه براي نيازمنديهاي واقعي فرداي كشور، فارغ التحصيل تربيت كند. بطوريكه هر فارغ التحُصيل دانشگاه از مدتي قبل جاي كار فرداي خود را بشناسد و در وجود خود براي خدمتي كه انجام داد احساس اشتياق و افتخار نمايد.
 

 
    
 
صفحه اصلی  بازگشت
 
تاریخ آخرین بروزرسانی : سه شنبه 15 اسفند 1402