هویت سازی و جعل تاریخ در رویارویی با فرهنگ ایرانی
دکتر علی علی بابایی درمنی
24 آبان 1392

 الف) هویت سازان در بیرون از مرزهای کنونی ایران

تحولات دو قرن اخیر در عرصه‌ی رقابت های قدرت های جهانی مانند رقابت روسیه و انگلیس در قرن ۱۹ میلادی، جنگ های جهانی اول و دوم، جنگ سرد میان آمریکا و شوروی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به تغییرات گسترده ای در عرصه‌ی جغرافیای سیاسی بسیاری از مناطق جهان و از جمله خاورمیانه انجامید. تا آنجا که این تغییرات به کشور ایران مربوط می شود، مناطقی که پیش از این تحولات جزئی از پیکر و پهنه ی ایران بودند، در طی این دو قرن به دست یاری یکی از قدرت های جهانی علم استقلال افراشتند، و از ایران جدا شدند. اما این جدایی ها  تنها در ساحت مرزهای سیاسی امکان پذیر بوده و عبور از مرزهای فرهنگی ایران با هفت هزار سال سابقه‌ی فرهنگ و تمدن به وسیله‌ی کشورهای جعلی که چند دهه از عمر  آنها نمی گذشت، محال است.
با این حال، سردمداران و برخی روشنفکران در این کشورها کوشش کردند تا هویتی جعلی و ساختگی برای مردم خود بسازند تا به زعم خود، از نفوذ فرهنگی ایران رهایی یابند. غافل از اینکه مرزهای فرهنگی مانند مرزهای سیاسی خلق الساعه نبودند، و سیطره ی فرهنگی که در طول هزاران سال توسط نیاکان فرهنگساز ما به وجود آمده است، در طول چند سال از بین نمی رود
.

به هر شکل این هویت باختگان به تعریف هویت جعلی خود، بر اساس تقابل با فرهنگ کهنسال ایران پرداختند تا از این راه تمایزی میان خود و دیگر ایرانیان را القاء کرده و خود را ملتی جداگانه از ملت ایران وانمود کنند.
در حقیقت تز اصلی هویتسازی، در کشورهایی که در دو قرن اخیر در حاشیه ایران تشکیل شده‌اند، تقابل با هویت ایرانی است؛ زیرا که با چشم پوشی از این امر، قدرت های فرامنطقه ای دلیلی برای جدا کردن این سرزمین ها از ایران نداشتند .

هویتسازان که در برابر ارزش های فرهنگی نیاکانشان قد علم کرده‌اند، ناگزیرند که یک روند چندین هزار‌ساله ی فرهنگسازی را به منظور خلق ملتی جدید با حکومت های خیالی را دوباره طی کنند. از آنجا که این امر شدنی نیست، آن ها به پروژه ی پرشتاب «هویت‌سازی» یا «سزارین هویت» روی آورده‌اند. در این راستا در این کشورها، کتاب های تاریخی ای منتشر می‌شوند که به طرز شگفت‌انگیزی دیدگاه های تاریخی یکسان دارند؛ وجه مشترک همه ی این کتاب ها انکار هویت ایرانی، کتمان تجربه های تاریخی مشترک با دیگر تیره‌های ایرانی، دگرگو ‌نمودن حقایق تاریخی مورد پذیرش همه ی پژوهشگران تاریخ، و حتی ناسزا گویی به شخصیت های تاریخی ایران است. این هویت سازان این واقعیت را نادیده می‌گیرند که انکار پیوندهای تیره‌های ایرانی ساکن در خارج از مرزهای کنونی ایران امروز با ایرانیان، تنها بحران هویت را در میان مردمان آنان دامن می‌زند و سود دیگری برای آنها ندارد.

استاد نصرالله پورجوادی به خوبی از این تلاش های هویت سازان و جاعلان تاریخ در کشورهای پیرامون ایران فرهنگی پرده برمی دارد: «هم اکنون که این سطور را می‌نویسم دائرة المعارفی پیش روی من است که حکومت بعثی عراق در سال ۱۹۷۷ منتشر کرده و در ابتدای آن پس از تصاویر حسن البکر و صدام حسین نقشۀ رنگی عراق نیز به چاپ رسیده است. در این نقشۀ رسمی استان «خوزستان» ما را با رنگی دیگر از ایران جدا کرده و «عربستان» نامیده‌اند. این کتاب و نقشه سه سال پیش از حملۀ ناجوانمردانه ی عراق به ایران چاپ شده است. و این تنها سندی نیست که عراق در آن مدعی مالکیت بخشی از سرزمین ایران شده است.همه ی نقشه ها و همه ی کتاب های جغرافیایی عراق، اعم از درسی و غیر درسی، رسمی و غیر رسمی، همین وضع را دارد. این نقشه ها و کتاب ها خود سندی است از آغاز جنگ بی رحمانه ای که عراق بر کشور ما تحمیل کرد. عراق از سال ها پیش از آن که در شهریور ۱۳۵۹ تانک های خود را به استان خوزستان روانه کند و خانه ها و شهرهای این استان را با خاک یکسان نماید، تجاوز خود را به این منطقه تدارک دیده بود و در این تجاوز کشورهایی که استان خوزستان را «عربستان» و خلیج فارس را «الخلیج العربی» نامیده بودند ، سهیم بودند. جنگ تحمیلی از جبهه ی فرهنگی آغاز شد. سال ها پیش از آن که تانک ها و زره ‌پوش های بعثیان به سرزمین ایران سرازیر شود و گلوله های سربازان عربِ بعثی قلب جوانان ما را سوراخ کند، سیاستمداران ورشکسته ی عرب نقشه‌های جغرافیایی را تحریف کرده بودند و دست کم ، یک نسل را در مدرسه‌ها و دانشگاه های خود با این فکر پرورده بودند. این سیاست شوم شیوه ی همیشگی متجاوزان و زورگویان است. پیش از این که سربازان خود را با سلاح های آتشین و مرگبار به کشوری سرازیر کنند، اذهان ملّت خود – و اگر بتوانند: جهانیان – را آماده می‌کنند. تجاوز فرهنگی از طریق تحریف حقایق تاریخی مقدمه ی تجاوز نظامی است و کتاب ها و نشریات و نقشه ها طلایه ی تانک ها و زره پوش هاست.

دو سه سال پیش دو نشریه ی ادواری افغانی به زبان فارسی یکی به نام «خراسان» و دیگری به نام «آریانا» به دستم رسید. مقالاتی در این نشریه منتشر شده بود که در آن ها ادعا شده بود، «خراسان ایران بخشی است از خراسان بزرگ و خراسان بزرگ نیز اصلا جزو سرزمین افغانستان است». حتی ادعا شده بود که ایران حقیقی همین منطقه است که از لحاظ تاریخی با افغانستان کنونی یکی است. بنابراین، ایرانیان که به غلط خود را به این نام می‌خوانند، باید به همان منطقه فارس و استان های مرکزی قناعت کنند و ایران را به صاحب آن (البته ارباب متجاوز آن) بسپارند.»

هویت سازی و جعل تاریخ بدین شکل که در تضاد با هویت ایرانی و به منظور ایجاد مشروعیت جعلی و برای تشکیل کشورهای جعلی صورت گرفته است، به ایجاد تفرقه و نفرت در میان مردمی انجامید که تا پیش از دسیسه های دولت های استعمارگر بدون تنش در کنار یکدیگر می زیستند. بازتاب این نفرت در تاریخ معاصر جهان ایرانی، حمله ی عراق به ایران و آغاز جنگ تحمیلی به دستیاری قدرت های فرامنطقه ای بود. امری که پیش زمینه ی آن با ترفندهای جاعلان فرهنگ و هویت آغاز شد: «تجاوز فرهنگی از طریق تحریف حقایق تاریخی مقدمه ی تجاوز نظامی است و کتاب ها و نشریات و نقشه ها طلایه ی تانک ها و زره پوش هاست.»
در این میان تمامی تیره های ایرانی درهشت سال دفاع مقدس جاودانه ترین حماسه ی تاریخ معاصر ایران را در دفاع از تمامیت ارضی ایران خلق کردند و دشمنان این مرز و بوم را در هجوم به ایران ناکام گذاشتند. این هجوم یادآور همکاری یک «مثلث شوم» بود که به دست ملت بزرگ ایران در هم شکسته شد.

نخستین ضلع این مثلث قدرت های جهانی بودند که در صدد تضعیف موقعیت برتر ایران در خاورمیانه بودند. دومین ضلع، رژیم بعث عراق بود که از سال ها پیش از آغاز جنگ، کوشش می کرد تا با جعل تاریخ، هویت دروغین برای مردمان استان خوزستان ایران بتراشد و زمینه ی تجزیه ی این منطقه و حمله ی نظامی خود را فراهم آورد.

اما ضلع سوم این مثلث شوم، قوم گرایانی بودند که در واقع ستون پنجم بیگانگان برای حمله ی نظامی به ایران بودند. آن ها همچنین در زمینه سازی این این هجوم و هویت سازی جعلی برای استان خوزستان ایران همراه و هم دست رژیم بعث عراق و ابرقدرت های مشوق آنها بودند. برادران شبیر خاقانی (از سران تجزیه طلب خوزستان در حادثه ی چهارشنبه ی سیاه خرمشهر در سال ۱۳۵۸ ه.ش) ستون پنجم صدام حسین عفلقی پیش از آغاز جنگ تحمیلی بودند، و پس از سرکوب شدنشان برخی دیگر از همدستان آن ها تا زمان آغاز جنگ ایران و عراق به اقدامات خود برای زمینه سازی حمله ی رژیم بعث عراق به ایران ادامه دادند.

 

ب) هویت سازان در درون مرزهای کنونی ایران 

با این که صفحات زرین در تاریخ ایران زمین و حماسه ی دفاع مقدس، دشمنان ایران را از دستیابی به اهدافشان ناکام گذاشت، با این حال، در طی سال های پس از جنگ تا زمان حاضر حرکت های خزنده ی برخی از گروه های قوم گرا، با هدف جعل تاریخ ایران با هدفی جز خدمت به بیگانگان انجام نمی شود. آن ها در صدند تا از راه تحریف تاریخ ایران و ایجاد تردید در هویت ملی ایرانیان، همبستگی و وحدت ملی تیره های ایرانی را که در طول تاریخ کهن ایران و در طی تجربه های تاریخی مشترک، میان تمامی این تیره های تاریخی استوار شده است، از میان بردارند و ایران را ناتوان کنند و به پذیرش شرایط غربی ها وادار کنند.

یکی از راهکارهای عمده ی آنها برای ضربه زدن به افتخارات و مفاخر ملی ایرانیان، مرتبط کردن نمادهای ملی ایرانیان با سلسله ی پهلوی به منظور حمله ی آسان تر به آن هاست. آن ها با سپر انتقاد از برخی رفتارهای خاندان پهلوی در بزرگداشت تاریخ ایران باستان، هر چه خواستند به فرهنگ و تمدن باستانی ملت ایران توهین کردند. برای نمونه آن ها مدعیند، کورش بزرگ، بنیانگذار هخامنشیان تنها با تبلیغات روشنفکران این دوره اهمیت یافت و همچنین توطئه ای در جریان بوده است تا حکومت های پیش او را کم اهمیت جلوه دهند تا کورش بزرگ سرآغاز تاریخ ایران به شمار آید .

این در حالی است که، از سده های پیش ایرانیان با تاریخ باستانی خود آشنا بودند و به آن مباهات می کردند. زین العابدین مراغه ای در «سیاحتنامه ی ابراهیم بیک» از روزگار بد ایران در دوره ی قاجار، در آستانه ی انقلاب مشروطه، چنین گلایه می کند، و با دریغ و حسرت از شکوه و جلال ایران باستان یاد می کند:

ایران، ایران، ایران! این چه مصیبت است به تو روى آورده؟ تف بر تو باد اى روزگار غدار! این چه خوارى است که از براى ایرانیان آماده نمودى؟ اى وطن، اى مادر عزیز! این چه نکبتى است که از براى تو، ابنائت روا دیده‌اند؟ آیا تو آن ایران نیستى که در عهد قدیم گلستان ارم و بهشت روى زمین بودى؟ آیا تو همان ایرانى که به روزگار دیرین آثار مدنیت و تربیت از تو در عالم ناشى و منتشر مى‌شد؟ مورخین دنیا آگاهند در ایام سلاطین عجم تو رسم هاى نیک و نظم هاى پسندیده داشتى. هنوز قانون کیومرث، هوشنگ، جمشید از یاد نرفته و فرنگیان را سرمشق مملکت و کشورآرایى گشته.»

از دیگرسو، مباهات ایرانیان به کورش بزرگ ارتباطی به دوره ی پهلوی ندارد. عمادالسلطنه سالور، از دیوانسالاران دوره ی قاجار، از کورش بزرگ به نیکی یاد می کند و به نقد نوشته های مورخان یونانی درباره ی کورش می پردازد. نوشته ی او با گذشت بیش از یکصد سال، همچنان از بهترین نمونه های پژوهش های تاریخی است. توضیحات عمادالسلطنه سالور، خواننده را قانع می کند که دانش آموختگان عصر قاجار به خوبی از جزئیات تاریخ ایران در دوره ی باستان آگاه بودند. عماد السلطنه از کورش بزرگ با نام «سیروس کبیر» یاد کرده و صفات نیک او را ستوده است. 

اما این اتهام که ایرانیان با فرهنگ و تمدن ایلام خصومت دارند، از اتهام هایی است که میان قوم گراهای ترک و عرب مشترک است. یوسف عزیزی بنی طُرُف از تجزیه طلبان خوزستان در مورد تمدن ایلام چنین می گوید: «هیچ کاوشی درباره ی تمدن پیش از هخامنشیان صورت نمی گیرد. در حالی که سراسر خوزستان پر از گنج های عظیم تمدن ایلامی است، اما چون مربوط به قبل از دوره ی هخامنشیان است، درباره اش کاوشی نمی کنند. این سیاست باستان شناسی دوره ی پهلوی بود که الان هم توسط ناسیونالیست ها ادامه دارد.»

به دنبال این ادعا، تلاش گسترده ای از سوی گروه های قوم گرا آغاز شد که این جعلیات را گسترش دهند؛ از جمله، این گروه ها مدعی شدند :«در دوره ی پهلوی در کاوش های تخت جمشید، ایرانیان بسیاری از آثار ایلامی های ترک نژاد را از بین بردند.» جدا از مضحک بودن این ادعاها که تاکنون هیچ یافته ی زبان شناسی و باستان شناسانه نتوانسته آن را ثابت کند، این ادعا عمق فرومایگی و بی ریشگی فکری جریان های قوم گرای ترک زبان را برملا می کند. آن ها به قدری در اوهام خود غرق شده اند که گروهی از آن ها، به دنبال افندی های عثمانی خود راهی تاکلاماکانِ مغولستان شده اند تا کتیبه ی «ارخون» را ترجمه کنند، و گروهی دیگر، به طمع عقب نیافتادن از قافله ی تمدن فلات ایران و میان رودان، اسلاف خود را در میان ایلامی ها و سومری ها جستجو می کنند. این امر در واقع نشان می دهد که گروهک های مختلف این جریان هنوز بر سر اینکه اسلافشان چه کسانی بوده اند، به نتیجه نرسیده اند.

و اما در باره ی این ادعای قوم گرایان که در دوره ی پهلوی تلاش هایی صورت گرفت تا مبدا تاریخ ایران را آغاز شاهنشاهی کورش بزرگ به شمار آورند، و تمدن ایلامی ها را به بوته ی فراموشی بسپارند، ذکر چند نکته ای دیگر لازم است تا بطلان باورهای او آشکار شود.

اولا، همانطور که گفتیم بزرگان تاریخ نگاری ایران چون حسن پیرنیا از نخستین کسانی بودند که در زمینه ی شناخت تمدن ایلامی ها به تحقیق و پژوهش پرداختند، و این تمدن شکوهمند را به مثابه بخشی از تمدن ایران بزرگ معرفی کردند. ثانیا در باره ی این ادعا که «ادیبان دوره ی پهلوی تلاش می کردند تا مبدا تاریخ ایران را آغاز شاهنشاهی کورش بزرگ به شمار آورند»، همانطور که دکتر روزبه زرین کوب به خوبی بیان می کند، آغاز شاهنشاهی کورش و ورود او به شهر بابل، نه آغاز تاریخ ایران که در حقیقت «پایان عهد عتیق» و شروع عصری نوین در تاریخ نه ایران، که همه ی بشریت است. در حقیقت هیچ برنامه ریزی ای برای بی توجهی به فرهنگ و تمدن ایلام، نه از سوی ایرانیان و نه از سوی پژوهشگران بیگانه در کار نبوده است. آنچه قوم گرایان از آن غفلت می کند، این حقیقت است که پژوهشگران غربی آغاز شاهنشاهی کورش را نه رخدادی مربوط به ایران و شرق باستان، بلکه در جایگاه یک دگرگونی عمده و نقطه ی عطفی در تاریخ بشریت ارزیابی می کنند و به همین دلیل، درباره ی این رخداد آثار بسیاری از خود به یادگار نهاده اند.

از دیگرسو، اهمیت این رخداد و پدیدارشدن یک تمدن بزرگ همچون «تمدن هخامنشی» چنان بوده که رخدادهای تاریخی همزمان با این رخداد، مانند فروپاشی حکومت ایلام، در برابر آن چندان مورد توجه پژوهشگران آن دوره قرار نگرفت. همچنان که پژوهش های به وجود آمده در باره ی تاریخ و فرهنگ هخامنشیان نیز، به سبب این که این دوره نماد پایان عهد عتیق و نقطه ی عطفی در تاریخ بشریت است، قابل مقایسه با پژوهش های تاریخی در زمینه ی شناخت سلسله های پیش از هخامنشیان چون ایلامیان نیست. پس مساله ای به نام «بی توجهی به تمدن ایلامیان»، آن گونه که قوم گرایان کوشش در اعتبار بخشیدن به آن دارد، یک خیال واهی است.
بله، همان گونه که دکتر روزبه زرین کوب بیان می دارد، آغاز عصری جدید در تاریخ بشریت، با ورود کورش به بابل، «دلیل بزرگی کورش» است، نه آن گونه که قوم گرایان مدعی اند، «بزرگنمایی ادیبان عصر پهلوی و ستایش بیگانگان». به برآورد استاد روزبه زرین کوب از این نقطه ی عطف تاریخ بشر توجه کنیم: «ورود کورش به بابل تنها یک پیروزی سیاسی و نظامی نبود. حضور پیروزمندانه ی کورش در بابل یک سرفصل مهم تاریخ مشرق زمین و تاریخ جهان بود. فتح بابل به دست کورش، فقط پایان عمر یک دولت و سربرآوردن دولتی دیگر نبود. با این پیروزی، میان رودان، به عنوان مرکز اصلی و کانون اتصال تمدن های کهن جهان، یکپارچه شد و در مجموعه ی جدیدی جا گرفت. در همین ایام با ورود کورش به بابل، حرکتی نو در جهان آغاز گردید. به این ترتیب، ایرانیان و کورش آغازگر حرکتی نو در در عرصه ی سیاست شدند: «جهانی شدن»، این جهانی شدن در عرصه های سیاست، امور نظامی، اقتصاد و فرهنگ نمودی روشن یافت و جهان وارد مرحله ی تازه ای شد. جلوه ی این حرکت نوین جهانی بیانیه ی بابلی کورش بود. در واقع بیانیه ی کورش در بابل اعلام پایان «عهد عتیق» و آغاز عهدی دیگر در عرصه تاریخ جهانی بود، «عصر کورش».

یکی دیگر از ترفندهای قوم گرایان برای جعل تاریخ و هویت سازی برای ملت ایران، ایجاد شک و شبهه در تبار ملت ایران است، تردیدهایی که با این پرسش ها همراه است؛ «آیا ایرانیان آریایی هستند؟» «خوب فرض کنیم آریایی باشند، این چه فایده ای دارد؟» «آیا آریایی ها باشندگان کهن ایران به شمار می آیند و یا در زمره ی تیره های مهاجر به این سرزمینند؟» آنها بدون آوردن دلایل علمی فقط به دلیل این که چند مورخ دوران استعمار آریایی ها را مهاجر به ایران به شمار آورده اند، گفته های آن ها را تکرار کرده و به پژوهش های نوین علمی در این مورد توجه نمی کنند.

پژوهش های دوران استعمار درباره ی مهاجرت آریایی ها بر این اساس است که «رنگ و پرداخت یک سفال و توالی ساخت آن در زمان های گوناگون، می تواند نشان دهنده ی حضور گروهی مشخص از مردمان در منطقه ای خاص باشد.» (فرضیه ی دایسون و یانگ) این پژوهش ها به این مهم توجه نمی کند که اولا امکان دارد سفال های یافت شده در یک مکان باستانی به عنوان یک کالای تجاری یا توسط اقوام مهاجم به آن مکان آورده شده باشد و از فراورده های بومیان آن منطقه نباشد، ثانیا این امکان وجود دارد که سفال خاکستری، فراورده ی آریایی های فرارودان باشد که به مناطق مرکزی ایران راه یافته باشد، ولی این امر هیچ برهانی را در آریایی نبودن مردم بومی فلات ایران، و تفاوت تبارشان با آریایی های فرارودان اقامه نمی کند. به عبارت دیگر، این امکان وجود دارد که ساکنان فلات ایران پیش از هزاره ی چهارم میلادی، آریایی هایی بودند که به سبب تفاوت شیوه ی ساخت سفال نزد آنها با آریایی های فرارودان و مواد در دسترسشان، سفال های خاکستری نمی ساختند .

از دیگر سو، همان طور که دکتر جهانشاه درخشانی یادآوری کرده است: «کوچ آریایی ها به پهنه ای بیگانه می بایست سبب راه یافتن وام واژه های پرشماری از زبان قوم های بومی به زبان کوچندگان (آریایی ها) شده باشد. از آن جمله پیرامون ۴۰ درصد واژه های یونانی ریشه ی هند و اروپایی ندارند و از بومیان پیش هلنی گرفته شده اند. همچنین پس از ورود آریایی ها به شبه قاره ی هند و آمیزش فرهنگ آنان با بومیان، وام واژه های بسیاری از زبان های دراویدی به زبان سانسکریت راه یافته است. برخلاف موارد یافت شده، تا کنون وام واژه های از زبان بومیان فرضی فلات ایران در زبان های کهن ایرانی، یعنی در اوستایی و پارسی باستان دیده نشده است که بر مبنای آن بتوان به حضور قومی بیگانه و پیش از ایرانی در این سرزمین پی برد.»
با وجود این، چنان که گفتیم مطالبی چون نبود هیچ گونه پیوند میان ساکنان بومی فلات ایران پیش از نیمه ی نخست هزاره ی دوم پیش از میلاد و آریایی ها که قوم گرایان کوشش می کنند آن ها را با ظاهری امروزی و آکادمیک بیارایند، تکرار چارچوب های استعماری (بخوانید: یهود نوشته) برای تاریخ ایران باستان است؛ در حقیقت این گیرشمن بود که برای نخستین بار این ایده را مطرح کرد که هیچ گونه پیوند میان ساکنان فلات ایران پیش از هزاره ی نخست پیش از میلاد و آریایی ها وجود ندارد: «ایران، سرزمینی که، ایرانیان در حدود هزاره ی نخست پیش از میلاد، وارد آن شدند… و با حرکتی آرام که قرن ها ادامه می یابد، سرانجام در محل ماندگار می شوند.»

یکی دیگر از دلایلی که قوم گرایان برای «آریایی هراسی» خود ذکر می کنند، جنایت های آلمان نازی در جریان جنگ جهانی دوم است. برخی قوم گرایان به این دلیل که آلمانی ها، با یاری گرفتن از تئوری های منحط  نژادپرستانه، خود را به دروغ آریایی به شمار آوردند و در سده ی بیستم میلادی مرتکب جنایاتی شده اند، به ایرانیان نیز که وارثان راستین – و نه دروغین – این نژاد باستانی هستند، هشدار می دهد که از جهل و تعصب به دور باشند! این ادعای نادرست این بیت فارسی را به یاد می آورد: «گنه کرد در بلخ آهنگری / به ششتر زدند گردن مسگری». برای توجه دادن قوم گرایان به سستی استدلال و کلامشان، بد نیست مثالی بزنیم. این ادعا مانند این است که چون یزید بن معاویه به دروغ از پیرویِ طریقت ناب حضرت رسول مکرم اسلام (ص) دم زده است، و جنایات بسیاری در حق اولاد آن حضرت (ص) انجام داده است، دیگر مسلمانان نیز باید از پیروی طریقت ناب آن حضرت چشم پوشی کنند، زیرا که یزید در حق اولاد پیامبر ستم کرده است!!

از این گذشته، همزمان و پس از جنایات هیتلر، استالین گرجی تبار که هیچ ادعایی در زمینه ی آریایی بودن نداشت، به جنایت هایی بس هولناک تر از جنایت های هیتلر دست زد. پیش از آن هم ترکان عثمانی که پس از کشتار یونانی تباران آسیای کوچک، یک میلیون و پانصد هزار ارمنی را در ارمنستان غربی از خانه و کاشانه ی خود بیرون راندند و کشتند و روی همه ی جنایتکاران تاریخ را سفید کردند، نیز هیچ ادعایی در مورد آریایی بودن نداشتند. پس این منطقی نیست که نژاد آریایی را به نژاد پرستی گره بزنیم.

در پایان باید به این نکته ی مهم توجه کنیم که برخلاف نظر برخی از گروهک های قوم گرا و تجزیه طلب که مدعی اند صهیونیست ها به تاریخ و فرهنگ ایران باستان علاقه مند هستند، و در تبلیغ نمادهای این فرهنگ می کوشند، صهیونیست ها در سال های اخیر با صرف مبالغ هنگفت و از طریق کمپانی های هالیودی وابسته به یهودیان، مانند کمپانی فیلمسازی «برادران وارنر» با ساختن فیلم «اسکندر» و فیلم کارتونی « ۳۰۰» یورشی گسترده را علیه هویت ملی و مفاخر ملی ایرانیان در دوره ی باستان آغاز کردند.

بله، در شرایط کنونی که پای صهیونیست ها نیز به پروژه ی جعل تاریخ و فرهنگ ایران باز شده و جبهه ی بیرونی قوم گرایان داخلی را رهبری می کنند، برخورد هوشمندانه تر با جریان های ایران ستیز ضرورت بیشتری دارد.

 
فرستادن دیدگاه
نام :
ایمیل :
دیدگاه :
 
دیدگاه کاربران :
شما یک بار دیگر اوستا و شاهنامه را بخوان تا بدانی فارسی زبانان افغانستان پر بیراه نمی گویند. در واقع بخش اصلی ایران همان است که امروز افغانستان نامیده می شود. فقط راه حل من فرق دارد. راه حل من تجزیه بخشی از ایران کنونی و دادن آن به ایران شرقی (افغانستان کنونی) نیست بلکه باید این دو پاره یکی شوند و ایران بزرگ را بسازند.
آرش
اگر ما با دیگر برادران وخواهرانمان مهربانتر باشیم وهر گروهی را به نوعی نرنجانیم وواقعیت دست وانگشتانش را بپذیریم اسوده خاطر باشید که همین انگشتان در هنگام نیاز مشت میشود چنانکه در جنگ 8ساله شدند .افاغنه تاجیکها وارانی ها فرزندان قهر کرده این دیارند که روزی نچندان دور به اغوش مام میهن باز خاهند گشت اگر ما انهارا فرزندان خود بدانیم ابادی وازادی ایران بزرگ ارزوی ماست
فریدون
نگارش شما دست کمی از چرندیات حکومت رافضی ایران ندارد, یعنی خاک بر سر آن مردم که بخواهند هویت را در نژادپرستی و توهم کور جست و جو کنند, پان ایرانیست هم از این جهت مستثنی نیست, به جای اینکه به فکر سازش با مردم جهان باشیم در پی افزایش اختلاف هستیم.
همه شما تا حدی درست میگوئید. اصل مطلب این است که ما ایرانیها بیش از حد نجیب و آرام هستیم. اگه به تاریخ ایران نگاه کنید، ایران هیچ گاه بدیگرآن نتاخته و همواره از خود دفاع کرده و برای همین هم هست که قافیه رو باخته. اگه ما کمی رفتارمان را با چاشنی پرخاشگری و ستیزه جویی همراه کنیم دیگه دشمنان ما علیه ما دست به حمله نمیزنن. اگه ما بجای تماشای ادعاهای عربها نسبت به سرزینمون ادعا کنیم که بحرین و قطر و بغداد وکلی از خاک امارات ازقدیم مال ایران بوده عربها چفتش رو میگذاشتن و اگه اعلام میکردیم که دریای عمان ، دریای ایرانه عرب بی فرهنگ زر زر نمیکرد. در مورد افغانستان و آران هم همینطوره. اگه ادعا کنیم که هرات و بلوچستان و آران رو انگلیس و روس غاصب از ما گرفتن و باید برگردن، اونها جرات ادعا به خودشون نمیدادن. خلاصه اینکه حمله بهترین دفاعه و باید سیاست پرخاشجویانه اتخاذ کرد.
aran
نویسنده عزیز خواسته با تحقیر تورکها ( بدنبال افندهای عثمانی رفتن ... ) صورت مسئله را پاک نماید. و اینکه سراسر مقاله پر از نژادپرستی و شوونیسم فارس میباشد نشانگر عمق راستگویی و بیطرفی یک مقاله مثلا تحقیقی است .
تورک
مشکل اصلی اینه که ما مانند دوران ساسانیان درچهارراه حمله انواع قومیتهاو ملیتها قرار داریم ،ازیه طرف اعراب و از طرف دیگر غربیها وهمچنین عاملین اینها که عرب زده غرب زده تجزیه طلب و ...هستند ومتاسفانه حکومت امروزین ایران هم خودش روجزو اعراب می دونه وتمام تلاش خودش رو برای مبارزه با ایران باستان انجام میده ،و ما وطن پرستا باید همزمان با چند جبهه مبارزه کنیم که دشمنان درایت جبه ها دارای امکانات بسیار زیادی هستند !!و این خیلی سخته !!!غرب و روسیه و همچنین عربها نمی خوان که ایران قوی باشه و اونا پتانسیل زیادی رو درایران باستان می بینن که میتونه یه عامل انگیزه قوی برای ایجاد دوباره تمدن و امپراتوری ایران باشه که خوب مسلما درچنین منطقه ای وجود چنین امپراتوریی یعنی ازدست رفتن سرمایه های استراتژیکی اونها،بنابراین تمام تلاششون رو می کنن که به ایران باستان حمله کنن چرا چون عملکرد دولت دینی باعث لطمه دیدن دین شده و اونا می بیننن که تنها چیزی که می تونه مانعی باشه بر سر تجزیه ایران و نقشه جدید خاورمیانه ایران باستان و هویت ملی ایرانیانه پس سعی می کنن با تمام قوا ازجمله هالیوود تجزیه طلبها همسایگان ایران و سایرنیروهاشون به جنگ ایران باستان بیاین و تامی تونن دروغ سازی کنن و یا اطلاعات رو اونجور که می خوان بیرون بدن !!
آرش
    
 
کلمات کلیدی :    فلات ایران    فرهنگ ایرانی    نژاد آریایی    هویت سازی    ایران باستان    کورش    قوم گرایی    تجزیه طلبی    دوران پهلوی
صفحه اصلی  بازگشت
 
تاریخ آخرین بروزرسانی : دوشنبه 13 فروردين 1403