امنیت ملی در مسلخ تاریخ

ایران زمینیان، مردم آزاده و ستم کشیده¬ی جهان!


اکنون که دنیای این جهان ناشناخته ما، در آن زیست می¬کنیم در یکی از هول¬انگیزترین دوران تاریخ خود قرار دارد. ملت بزرگ و استعمارزده¬ی ایران که چونان قلب جهان ستم کشیدگان است، بیش از هر هنگام دیگر، در تب¬وتاب به سر می¬برد!


سال¬ها و سال¬ها، دهه¬ها و دهه¬ها و نزدیک به سه قرن از تاریخ اخیر جامعه¬ی بشری می¬باشد که این قلب ستم کشیده¬ی جهان، در زیر تازیانه¬های ظلم و ستم استعمارگران گرفتار آمده¬است.


آنچه به مفهوم کلی "امنیت ملی" و "حاکمیت ملت" نامیده می¬شود از سوی سیاست¬های استعماری و خودکامگی جامعه¬ی بشری، در معرض دستبرد و تجاوز و تخدیش قرار گرفته¬است.


"امنیت ملی و حاکمیت ملت ایران" در مسیر توطئه¬های استعماری به مسلخ تاریخ برده شده¬است که اکنون اوج این یورش¬های نابکارانه است.


هم، از این رو به بررسی مجمل "نقض امنیت ملی و حاکمیت ملت ایران" در سه قرن اخیر می¬پردازیم که خود نتیجه¬گیری محتوم از بررسی¬های پیشین است:


1- در آن شب سیاه از تاریخ ایران که تعدادی از خائنان به جامعه¬ی بزرگ ایرانی، در قلعه¬ی شوشی، در تفلیس گرجستان که بخشی از سرزمین قفقاز و فرزندی از فرزندان ایران زمین بود بر آقامحمدخان قاجار هجوم آوردند و در دل ظلمانی آن شب، بدن آخرین فرمانروای ایران بزرگ را زیر ضربات دشنه درهم کوبیدند، آقامحمدخان فریاد برداشت که: « شما آقامحمدخان را نمی¬کشید، شما ایران را می¬کشید...»


براستی که چنین بود، این نخستین یورش سازمان یافته بر ضد قدرت ملت ایران، در این برهه از تاریخ جهان بود.


2/1- تاریخ هزارها ساله¬ی جامعه¬ی بشری، به ویژه در این منطقه از جهان دلالت بر این دارد که: قدرت¬های بیگانه، ستمگر و غارتگر، در این بخش از جهان، نیرومندی و اقتدار ملت ایران را برنمی¬تابند. پس همواره سیاست¬های متجاوز بیگانه بر قدرت و نیرومندی ملت ایران می¬تاختند. پس "اقتدار ملت ایران" از سویی مهمترین رمزوراز "امنیت ملی ایران" بوده و هست و از سویی دیگر "اقتدار ملت ایران" در تعارض با مطامع استعمارگران وسیاست¬های تجاوزگر به این منطقه از جهان می¬باشد.


بدینسان، با قتل آخرین فرمانروای ایران بزرگ، هجوم نابکارانه بر قدرتمندی ملت ایران آغاز گردید. قدرت¬های استعمارگر، با هر رنگ و شکل که بودند، در این منطقه از جهان، بر پایه¬ی یک اصل مشترک، با یکدیگر همکاری نمودند و آن متزلزل ساختن اقتدار ملت ایران و تبدیل "ایران" به یکی از اقمار دست نشانده و مطیع طرح¬ها و برنامه¬های استعماری آنان بود.


3/1. دو سیاست استعماری نوپا، روس و انگلیس، در این منطقه از جهان، علیه ملت بزرگ ایران، دست اتحاد با یکدیگر دادند. در زمان حکمرانی جانشین نالایق "آقامحمدخان قاجار" (فتحعلی شاه) با وجود رقابتی که میان آن دو سیاست استعماری وجود داشت، طرح یورش نظامی بر ایران و تجزیه¬ی سرزمین¬های ایرانی از یکدیگر آغاز گردید.


با آنکه آتش جنگ میان دولتین ایران و روسیه شعله¬ور شده بود اما نه تنها استعمار انگلیس که در شبه قاره¬ی هند لانه کرده¬بود. از تجاوزات روسیه حمایت می¬کرد که دولت فرانسه نیز قرارداد نظامی خود با ایران را ندیده انگاشت و عملاً به سود روسیه و در همکاری با دو سیاست استعماری متجاوز به ایران به میدان آمد.


بدینسان "قتدار ملت ایران" که اصلی¬ترین اصول "امنیت ملی جامعه¬ی بزرگ ایرانی" بود مورد یورش قرار گرفت و حاکمیت نالایق وقت، به ذلت و خفت قراردادهای شوم و غیرانسانی گلستان و ترکمن چای تن درداد.


1/2. قرارداد گلستان تنها ناظر به دو بخش مسیحی¬نشین از قفقاز یعنی گرجستان و ارمنستان بود که این دو منطقه از سرزمین قفقاز، از بدو تاریخ چونان دو فرزند خوانده¬ی ایران بودند که در آن هنگام مورد تجاوز و تعدی روسیه¬ی تزاری قرار گرفت.


تأسف بارتر از قرارداد گلستان به اصطلاح قرارداد ترکمن¬چای بود که به تحریک برخی از روحانیون وقت، زیر عنوان "جهاد" دولت شکست خورده¬ی قاجاریه و مردم ایران را به جنگ نابرابری با روسیه¬ی تزاری کشانیدند که نتیجه¬ی شوم آن تحمیل قرارداد ترکمن¬چای بود. قرارداد مزبور که با وساطت و بل نظارت دولت¬های استعماری اروپا به ایران تحمیل گردید اهداف سیاست¬های استعماری را در این منطقه از جهان نشان می¬دهد که بطور کلی عبارت است از: « درهم کوبیدن تمامی آثار اقتدار ملت ایران».


؟؟؟ رسوایی دخالت این قبیل روحانیان در تحمیل چنین سرنوشتی بر ملت ایران به آنجا رسید که وقتی آنان به دروازه¬های تبریز که جایگاه حکمرانی عباس "میرزا" بود رسیدند، مردم آنها را به شهر راه نمی¬دادند و هنگامی که با وساطت و حمایت نیروهای عباس میرزا دروازه¬ها را گشودند تا آنها به داخل شهر بیایند به قول مورخان آن زمان، مردم شهر با آنان "بداندامی¬ نمودند"! از آن هنگام دو قرن گذشته است به نام دین و مذهب، بهره¬گیری از باورهای مذهبی مردم مورد استفاده¬ی حرکت¬های استعماری در مسیر "سلب اقتدار ملت ایران" و در مسیر "نقض و تخدیش امنیت ملی جامعه¬ی بزرگ ایرانی" قرارگرفت.


1/3. تحمیل قرارداد شوم ترکمن¬چای که با دخالت و به اصطلاح با وساطت آشکار سیاست استعماری انگلیس و اولین لژهای فراماسونری ایرانی بر ملت ایران تحمیل گردید، اصول آورده شده در زیر که همگی در مسیر تخدیش اقتدار ملت ایران و تعرض بر "امنیت ملی جامعه¬ی ایرانی" بود به عنوان اصول سیاست¬های استعمارگران در این منطقه نیز حاکمیت¬های دست نشانده¬ی آنان قرارگرفت.


2/3. با گردن نهادن به قبول تجزیه¬ی قلمرو حاکمیت "ایران بزرگ" در دو قرارداد گلستان و ترکمن¬چای، آنچه از آن قلمرو باقی مانده بود و در قلمرو حاکمیت شکست خورده و سرسپرده قرار گرفت به عنوان "دولت ایران" تلقی گردید! در نتیجه این اصل استعماری و بردگی¬آور مورد قبول حاکمیت¬ها قرارگرفت که: ایران عبارت باشد از قلمرو زیرنظر "حاکمیت وقت". در این طریق بالمره مفهوم "حاکمیت ملت"، حقوق تاریخی و جغرافیایی و سیاسی و آنچه از آن تلقی "امنیت و اقتدار ملی" می¬باشد به کنار زده شد!


3/3. با قبول و صیانت و حمایت روسیه¬ی تزاری در ادامه¬ی سلطنت و حکومت در اعقاب عباس میرزا بطور کلی "اصل مصلحت نظام به جای مصلحت ملت و مردم" مورد اعمال قرارگرفت و از آن پس حاکمیت¬های خودکامه هریک به نحوی بر این اصل پافشردند بگونه¬ای که در این طریق تجزیه¬ی سرزمین¬های ایران، غارت حقوق سیاسی و تاریخی ملت ایران، نقض کلیه¬ی اصول "حاکمیت ملت" را برابر اصطلاح "حمایت و صیانت از نظام"، به جای حمایت و صیانت از "ملت و حقوق ملی" قرار دادند. استمرار این روش و گردن نهادن به آن بود که اکنون در قانون اساسی جمهوری اسلامی، اصل استعماری و خسران بار مزبور به عنوان "مجمع تشخیص مصلحت نظام" بالاترین نهاد قانون¬گذاری در "حاکمیت فرقه¬ای" قرار گرفته¬است. بدینسان، در قانون اساسی جمهوری اسلامی با قبول اصل "ارجحیت مصلحت نظام بر مصلحت ملت و مصلحت کیش و آيین"، بطور کلی آنچه در مفهوم "امنیت ملی و حاکمیت ملت" قراردارد به مسلخ برده شده¬است.


4/3. با مداخله¬ی آشکار و خسران بار برخی از روحانیون، در ماجرای جنگ¬های پس از قرارداد گلستان و در نتیجه تحمل قرارداد خفت¬بار و استعماری "ترکمن¬چای" به مردم ایران که با وساطت و دخالت مستقیم استعمار انگلیس انجام گردید، اصل "استفاده از دین¬باوری مردم"، برای اجرای سیاست¬ها و طرح¬های قدرت¬های استعماری بگونه¬ی اصلی استراتژیک نمودار گردید.


5/3. با پیوستن ابوالحسن شیرازی که به عنوان سفیر دولت ایران در هنگام جنک¬های قفقاز در اروپا به سر می¬برد به "لژ فراماسونری اسکاتلند" و سرسپردن حاکمیت وقت ایران به توطئه حمایت استعمار انگلیس و فراماسونری از تحمیل قرارداد شوم ترکمن¬چای، مقدمات قبول حضور نقش خائنانه¬ی فراماسونری در حوادث شوم سیاسی و اجتماعی ایران از اصول دیپلوماسی حاکمیت¬های سرسپرده¬ی آنچه به عنوان "دولت ایران" نامیده می¬شد و نیز سیاست¬های استعماری قرار گرفت که از آن هنگام تاکنون، به عنوان یکی از اهرم¬های مهم و نقش¬آفرین حوادث این منطقه از جهان در مسیر "نقض امنیت ملی و امنیت منطقه¬ای" و غارت حقوق تاریخی و سیاسی ملت ایران ایفای نقش نموده¬است.


تجربه¬ی کلیه¬ی سرزمین¬های ایرانی¬نشین از تاریخ جنگ¬های قفقاز تا زمان معاصر که نقش¬آفرینان آن لژهای فراماسونری بوده و هستند توطئه بر ضد اقتدار ملت ایران در هریک از شرایط گوناگون تاریخی و اجتماعی توسط جبهه¬های مشترک فراماسونری و حرکت¬های ضد نیرومندی ملت ایران و بالاخره ایجاد بلواها و شورش¬های وسیع براندازی در مقاطع "اقتدار ملت ایران" نمونه¬هایی از اعمال این سیاست "ضدامنیت ملی" و خسران بار می¬باشد که از آن هنگام تاکنون شکل گرفته¬است.


نتیجه آنکه:


از آنجا که "پان ایرانیسم" نمودار و جلوه¬ی تام و تمام همه¬ی حرکت¬ها و جنبش¬های ملت ایران، برابر این توطئه¬ها بوده و هست، از آنجا که مفهوم امنیت ملی جامعه¬ی بزرگ ایرانی "از مفهوم" "پان ایرانیسم" جدا نتواند بود، این جنبش بر حق تاریخ و اجتماع در مقابله و تعارض با تمامی حرکت¬های ضدایرانی قرار دارد که این نبردی است سخت و آشتی¬ناپذیر.


پاینده ایران

تهران - بیستم تیر ماه 1381