اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی

یکی از کهن ترین نگرش های انسانی که بر کره خاکی دارای ارج و کرامتی بی مانند است جهان بینی اشا می باشد.

نگرش آیین زرتشت به جهان هستی، پیروی و پیوستن به قانون اَشا است. در قاتون اشا خداوند جان و خرد، جهان را بر پایه هنجاری آفریده که بر تمام هستی حکمفرماست؛ او این هنجار و نظم حساب شده را اَشا می نامد. استواری قانون اَشا بر جهان هستی، بازتاب اراده و خواست پروردگار بزرگ است. انسان باید خود را با هنجار هستی، همگام و همراه سازد. راستی و درستی، مهر و فروتنی و فروزه های نیک انسانی را در خود پرورش دهد. قانون اَشا نیروی هماهنگ کننده جهان هستی است و هیچ پدیده ای از اتم تا کهکشان وجود ندارد که بر پایه این هنجار هماهنگ، استوار نباشد. آن هایی که کج اندیشی برگزینند و بدگفتاری و زشت کرداری به وجود آورند، بر خلاف قانون اَشا گام بر می دارند و بر اساس فرایند کنش و واکنش نتیجه رفتار خود را دریافت خواهند کرد.

به یاد آوریم که این کره خاکی را نامی جز زمین نبود، کوه ها و دشت های فراخ، آب های روان و دریاها نامی جز طبیعت نداشت تا آنگاه که انسان با تمام آز و نیازش پا به عرصه وجود نهاد و طبیعت را به عنوان مادر همه نیازهایش شناخت، آنگاه حصاری ساخت که در پناه آن سر به بالین گذارد و نان بر سفره نهد و منزل و مأمن پدید آمد؛ او تنها بود، همسر گزید و خانواده را بنیان نهاد و در کنار خانواده های دیگر سکنی گزید و جامعه پدید آمد؛ جوامع از پی هم در سرزمین های گیتی ساکن شدند و نیازشان به بهتر زیستی سبب کوشش های فراوانی شد و فرازو فرودهای بسیار طی کرد که ما آن را تاریخ کهن ملت ها می نامیم.

تاریخ سرشار از درس ها و عبرت هاست و بشر این درس ها و عبرت ها را همانند علمی درآورد و نامش را سیاست گذاشت که ابزاری برای زیست سرفراز و مسالمت و صلح در اختیار داشته باشد، بدی و شر روی دیگر نیکی و صلح است و وجودش ناگزیر همواره گریبانگیر بشر در برابر خاسته و نیازهایش بوده است و همانطور که زلالی آب برکه و نور آفتاب در دایره وجود است مرداب و لجنزار قابل انکار نیست.

میهن ما ایران یکی از کهن ترین جوامع انسانی است که تمدنی تاثیرگذار بر سایر ملل را در تاریخ درخشان خود به همراه دارد، تاریخ پر فراز و فرود ملت کهن ایران آینه تمام نمای خلقت بر پیکره گیتی است، "کیستیم" و "کجاییم" و "چراییم" سه پرسشی است که همواره باید در پی پاسخ آن باشیم. این کیستی و کجایی و چرایی فلسفه وجود آدمی است و پاسخ آن به درازای گذشته تا آینده در امتداد است. این پیش درآمد را نوشتم که از پله ای بالاتر به جهان و احوالاتی که پیرامون ما در حال رخ دادن است بنگریم.

رویدادهای ناگواری که امروزه در جهان به ویژه در خاورمیانه و پهنه ایرانشهر باستانی در حال رخ دادن است نیازمند بازنگری در اخلاق سیاسی ما با سایر ملل و وادار نمودن آن ها به کنش و واکنشی اخلاقی در برابر اخلاق سیاسی ما است. در پهنه سیاست چه دیدیم و چه واکنشی نشان دادیم و چه واکنش هایی به ما نشان داده شد؟ آیا سبب این همه ناهنجاری های سیاسی که در عرصه بین الملل با آن دست به گریبانیم پشت نمودن به قانون اشا نیست؟

در روزهای اخیر شاهد بودیم که پرزیدنت یک کشور داعیه دار تمدن نوین و پیشتاز مدرنیته غربی در کشورهای همسایه ایران پرسه می زند و با سران ادیانی که در درازای تاریخ زخم های فراوانی به ایران وارد کرده اند مذاکره می کند و پیمان هایی علیه ایران می بندد؛ با در نظر گرفتن اینکه سیاستمردان ما نیز با بی اخلاقی سال هاست چنین رویه غیر اخلاقی را در برخی کشورهای جهان دنبال می کنند آیا چنین کنش ها و واکنش هایی به دور از اخلاق سیاسی نیست؟

در سال های ۱۳۱۸ تا ۱۳۴۸ اروپا درگیر جنگ های خونین مذهبی بود، هزاران کشته و ویرانی های بسیار حاصل این جنگ های خونین بود؛ انسان ها همانند گرگ یکدیگر را پاره می کردند و خون های بسیار بر زمین ریخته شد، پس از خسران فراوان از کشتارها و ویرانی ها و زخم ها و دردها جامعه آن روز اروپا به فکر چاره افتاد، چاره ای که پایان توحش و گامی به سوی صلح باشد، پیمان "وستفالیا" راه حل و چاره ای بر پایان توحش مذهبی بود.

پیمان وستفالی، پیمان نامه ای است که پس از پایان جنگ های سی ساله مذهبی در اروپا (۱۶۱۸–۱۶۴۸) میان کشورهای اروپایی در ۱۶۴۸ میلادی بسته شد. در این پیمان تمام کشورهای اروپایی به جز بریتانیا و لهستان شرکت داشتند. وستفالی نخستین پیمان صلح چند جانبه پس از رنسانس در اروپا است. این پیمان بعدها منجر به معاهدات بزرگ مشابهی بین کشورها شد که در نهایت به قانون بین الملل انجامید. صلح وستفالیا، الگو و پایه جامعه ملل و سپس سازمان ملل متحد گردید.

در این پیمان حقوق برابر و یکسان کشورها به عنوان واحدهای سیاسی مستقل برای نخستین بار مطرح و مورد پذیرش قرار گرفت. مطابق این پیمان کشورهای مستقل حق تعیین سرنوشت خود را دارند، برابرند، و حق دخالت در امور هم را ندارند.

اکنون اما بر اثر بی درایتی و غرق بودن سیاستمداران ما در جدال های مذهبی و دینی و تلاش و سرمایه گذاری برای گسترش این عقاید و برتری یافتن آن بر بخشی از جهان با هدف تشکیل هلال شیعی و واکنش سران دیگر مذاهب و ادیان و جدال ها و کشتار و ویرانی و توحش بر پهنه ایرانشهر، شاهد همان جنگ های مذهبی قرون وسطا هستیم!

در این میان دو رویداد مایه سرافکندگی بشر در عصر حاضر است، جنگ افروزی دولتمردانی که پدرانشان در سال ۱۳۴۸ فهمیدند که جنگ های مذهبی و توحش مانع سعادت آن هاست و برای رفع آن کوشیدند و نادیده گرفتن آن تجربه تاریخی از سوی دولتمردان غربی در قبال کشورهای غیر اروپایی، و دیگر تکرار همان توحش در عصر حاضر و اتخاذ همان سیاست های قرون وسطایی از سوی دولتمردان ما در عرصه سیاست بین الملل! دولتمردانی که شوربختانه بر تخت فرمانروایی بر سرزمینی نشسته اند که ۲۵۰۰ سال پیش شاهنشاه آن کورش نخستین بیانیه حقوق بشر را نوشت و فرمان داد که انسان ها در گزینش دین و ستایش پروردگار خود آزادند.

بهانه دولتمردان غربی به ویژه آمریکا جهت اعطای آزادی به ملت ایران درونمایه ای پوچ و نااستوار دارد، نخست اینکه اگر ملتی خواهان سعادت و حاکمیت خود بر سرنوشتش است باید برای به دست آوردن آن تلاش کند. آزادی هدیه دادنی نیست چه بسا که این شعارهای پوچ را در سی و هشت سال پیش شنیدیم و اعتماد کردیم و دیدیم آنچه که نباید می دیدیم! دوم اینکه این شعارها را پیشتر در مورد کشورهای دیگری هم سر دادند و با همین دستاویز وارد خاک آن ها شدند و امروز پس از چند دهه نه تنها آن ملت ها بر سرنوشت خویش حاکم نیستد بلکه سرزمینشان هم در حال غارت و چپاول است.

آزادی گوهری گرانبهاست که هر ملتی خود باید برای دستیابی به آن تلاش کند و ملت ایران با تجربه تاریخی و تصویر عینی در دهه های اخیر پی برده اند هیچ بیگانه ای هیچگاه برای ما دایه دلسوزتر از مادر نیست و آتش آن ها نه برای گرم کردن تنور خانه بلکه برای به آتش کشیدن خانه آن هاست.

چاره چیست؟ روی سخنم با دو گروه است، نخست غرب محورها که مجذوب ایدئولوژی های بیگانه اند و کنج تنبلی گزیده و کاسه تکدی آزادی به سوی بیگانه دراز کرده اند، و دیگر دولتمردان بی درایت که سرزمین ما را تا پرتگاه سقوط کشانده اند.

راهکار سیاسی که به حکومت پیشنهاد می کنم دست کشیدن از فرقه گرایی و عبرت گرفتن از قرون وسطا است، بر این اساس ایجاد رایزنی با کشورهای حاشیه خلیج فارس که به تازگی ناتوی عربی نام گرفته اند امری کاملا ضروری برای پیشگیری از جنگ و پیامدهای آن که معلوم نیست چند دهه به درازا بکشد و احتمال نابودی ایران را در پی دارد امری ضروریست. دست کشیدن بلادرنگ از دخالت های نظامی و سیاسی در امور دیگر کشورها باید نخست از سوی دولتمردان ما مطرح شود، سپس وادار نمودن کشورهای مدعی به گردن نهادن به اصول و چارچوب عدم دخالت در امور سایر کشورها مطابق پیمان وستفالیا، هرچند که ایران و کشورهای همسایه ما در این پیمان نامه سهیم نیستند اما باید پیمان وستفالی به عنوان یک پیمان جهانشمول در عرصه بین الملل به عنوان یک درخواست صلح جویانه از سوی ایران مطرح شود، پیامد آن باید درخواست شود که کشورهای حاشیه خلیج فارس و سایر همسایگان در پیمانی مشابه متعهد شوند که در امور داخلی، سیاسی، نظامی، و مدنی یکدیگر دخالت نکنند. به طور نمونه همانطور که ایران از دخالت در سوریه و لبنان و فلسطین دست خواهد کشید عربستان هم باید از حمایت گروهک های تجزیه طلب مانند "ال اح وا زی" دست بردارد یا اسرائیل و کشورهای اروپایی از طرح تجزیه ایران خودداری کنند، دولتمردان ایران باید این هوشمندی را به کار ببرند که این پیمان نامه را به نام پیمان نامه خلیج فارس به ثبت برسانند، در شرایط کنونی به جای اعطای امتیازهای گوناگون به غرب و آمریکا جهت پیشگیری از جنگ باید از روش خود آن ها وارد شد و آن ها را وادار به احترام گذاشتن به اصول روابط بین الملل کرد.
و اما غرب محوران و بیگانه پرستان به جای چشم دوختن به دست بیگانگان برای به دست آوردن استقلال و آزادی و حاکمیت ملی باید تلاش کنند و راهی جز این وجود ندارد.

 

پاینده ایران
تابنده فرهنگ پرشکوه ایرانی