ایرانیان، ملتی آگاه از ملت بودنشان

ما در شرایط دهه های اخیر در منطقه ای قرار گرفته ایم که کشورهایی که ایجاد شده اند کشور در معنای دقیق کلمه نیستند، جعل های جدید تاریخی هستند، بنابراین تاریخ ندارند و مهم تر اینکه تاریخ ملی ندارند. اما یکی از اتفاقاتی که دارد می افتد، غارت تاریخ ملی ماست / آذربایجان تاریخی در نهایت بیست ساله دارد. نه اسمش از خودش است و نه تاریخ بیست ساله اش. اگر بخشی از تاریخش را جزو ایران و بخشی را جزو امپراتوری تزارها نداند در این صورت تاریخ بیست ساله دارد.

 

فرهنگ امروز / شهریار صادقی: در مراسم رونمایی از کتاب «تاریخ جامع ایران» که بیست و هفتم خردادماه در "مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی" برگزار شد، علاوه بر چهره هایی از حوزه سیاست و مدیریت فرهنگ کشور، دکتر فتح الله مجتبایی، دکتر صادق سجادی، دکتر سید جواد طباطبایی و دکتر محمود جعفری دهقی سخنرانی کردند. جواد طباطبایی در صحبت هایش گفت: اعتقاد دارد افق تاریخ نویسی در ایران باید تاریخ ملی باشد، آن هم در دوره جعل ها و تاریخ سازی های دروغین؛ و اینکه کمتر کشوری مثل ایران استعداد تاریخ نویسی ملی دارد. این تاریخ ملی را هم خود ایرانی ها باید بنویسند، چون آنچه دیگران نوشته اند، می تواند تاریخ دولت یا کشور ایران باشد نه تاریخ آگاهی ملی.

آنچه در پی می آید متن سخنان دکتر طباطبایی در این مراسم است:

 

اینکه ما تاریخ جامع نوشتیم و تاریخ مفصلی هم هست، یک سوی مسئله است. تاریخ ایران تاریخ طولانی بوده و طبیعتاً تاریخ مفصلی می شود درباره آن نوشت. در اینجا چندین بار گفته شد این یک کار ملی است و به نوع دیگری اگر بخواهم مطرح کنم، مسئله مهم، تاریخ ملی داشتن است؛ مهم است چون یک ملت تاریخ دارد و می تواند تاریخ ملی بنویسد. همه کشورها می توانند تاریخ بنویسند، ولی همه کشورها مثل ایران نه تاریخ دارند و نه تاریخ ملی دارند.

به یکی دو نکته درباره نگاهی که از بیرون به تاریخ ایران شده، اشاره می کنم. معمولاً شنیده اید که در فلسفه تاریخ هگل - که به خاطر ملی بودنش بیشتر به آن توجه شده - گفته شده تاریخ جهانی با ایران آغاز می شود، با کوروش؛ چون کوروش بود که برای اولین بار یک دولت در معنای دقیق امروزینش درست کرد. این اصطلاح "دولت" که هگل به کار می برد، در فلسفه او بسیار مهم است؛ اما آنچه در اینجا مهم است، استفاده هگل از واژه‌ی "رایش" است که ما [این واژه را] از طریق رایش سوم می شناسیم که معنای تحقیری بسیار بدی دارد، ولی در زمان هگل این معنا را نداشته. در واقع معادل واژه "امپایر" است. هگل می گوید ایران یک رایش بود، یعنی امپراتوری بود. اما معادل درست "رایش" در زبان فارسی واژه‌ "شاهنشاهی" است.

چرا هگل می گوید ایران یک رایش بود؟ علتش این است که هگل اعتقاد داشت آنچه در تاریخ، فلسفه و همه امور قابل تأمل و اساسی است "وحدت در کثرت" است. ایران یک آغاز تاریخ است برای اینکه ایران یک امپراتوری در معنای امروزی نیست. ایران رایش است، یعنی ایران وحدتی است از کثرت ها که [در آن] نه وحدت کثرت ها را از بین می برند و نه کثرت ها وحدت را خدشه دار می کنند. این تلقی است که هگل از طریق نویسندگان یونانی از تاریخ ایران پیدا کرده. این حرف مهم است، چون در کارهای جدیدی هم که روی تاریخ ایران قبل از اسلام می کنند، بر این نکته تأکید می شود. مثل خانم هلن اشمیت مورخ هخامنشیان که او هم به همین نتیجه می رسد. اشمیت گفته هگل این مسئله را دویست سال پیش درباره تاریخ ایران متوجه شده بود که ایران تاریخ پیچیده ای داشته و قابل تأمل فلسفی است. از طرف دیگر تاریخی است که تاریخ جهانی برای اولین بار با او آغاز می شود. این همان اشاره ای است از هگل که همه می شناسند.

 

اما هگل چیز دیگری هم گفته که تا آنجایی که من می دانم، نمی شناسیم. هگل یک بار در فلسفه تاریخ درباره ایران و یک بار هم در درس هایش درباره فلسفه دین درباره ایران و مفصلاً از زرتشت صحبت کرده. در آنجا هم این حرف را به نوع دیگری تکرار کرده. هگل گفته اینکه من گفتم تاریخ جهانی با ایران آغاز می شود [به این علت است که ایرانی ها برای بار اول] دولت را به معنای جدید به کار بردند و دولت کنونی ادامه همان تلقی از دولت است، در دین هم همین اتفاق افتاده. اینکه زرتشت گفت «اهورامزدا نور است» حرف مهمی در تاریخ ادیان است. چون دین برای اولین بار در معنای جدید غیر تجسدی (بت ها و پرستیدنی های دیگر) به کار رفت. از نظر هگل تاریخ ادیان جدید هم منجر خواهد شد به دین مبین (Offenbar)؛ هگل می گوید دین مبین برای اولین بار در ایران شکل پیدا کرد، چرا؟ در اینجا هگل به حرف سهروردی نزدیک می شود: «نور عین علم است». هگل می گوید: «نور عین آگاهی است، اینکه ایرانی ها گفته اند اهورامزدا (خداوند) نور است، یعنی خداوند علم است». به تعبیر هگل خداوند آگاهی است. این دومین مفهوم مهم فلسفه هگل است.

 

آن چیزی که من از این دو مطلب استباط می کنم این است که ایرانی ها به این اعتبار ملت بوده اند. در دوره هایی هم این ملت، دولت خودش را ایجاد کرده، توانسته خودش را ملت بفهمد؛ اگرچه این کلمه به این معنی به کار نمی رفته، اما اینکه توانسته خودش را ملت بفهمد و در دوره هایی هم توانسته دولت خودش را ایجاد بکند به این معناست که ایرانی ها ملتی بوده اند با یک آگاهی از ملت بودنشان. در آغاز دوره اسلامی هم می بینیم که این وضع ادامه دارد، یعنی در گستره خلافت [اسلامی] یکی از جاهایی که تاریخ زود شروع شد، ایران است. ایران جایی است که از قرن چهار به بعد به نوعی تاریخ خودش را جدا می کند. قبل از این تاریخ به زبان عربی بود، اما از این به بعد به زبان فارسی است و آن ها [مورخان] در زبان فارسی اندیشیدند.

 

طبیعی است در [آن دوره] دولت به معنای Nation که ما از طریق ترجمه انگلیسی می شناسیم به کار نمی رفته؛ اما اینکه «ایران» و «ایرانی» به کار می رفت، مثل هزار باری که در شاهنامه آمده، هم جانشین مفهوم ملت است و هم جانشین مفهوم دولت؛ و از طرف دیگر بیان آگاهی ملی ماست که در تاریخ ما عنوان شده. فردوسی به نوعی و بیهقی به نوعی. بیهقی تاریخ می گوید و تاریخ می نویسد و این و شاید از اولین مورخینی است که این طور صحبت می‌کند که نشان دهنده‌ی نوعی از آگاهی ملی ماست. بیهقی ادعا می کند: «من که بوالفضلم، این‌ها را می گویم، سند همه این‌ها را دارم و اگر کسی در سخن من بپیچد، من اسناد را عرضه می کنم».

 

این چند جمله کوتاه برای این بود که بگویم ما تاریخ ملی داریم و ما به عنوان ملت تاریخ نوشتیم. منظورم از تاریخ ملی این است: ما به عنوان ملتی که دارای آگاهی تاریخی است تاریخ نوشتیم.
نتیجه ای که می گیریم: تاریخ جامع ایران افقش تاریخ ملی ماست. افقش این است که روزی به تاریخ ملی برسیم [و بگوییم] برای اولین بار خودمان نوشتیم، اما تاریخ ملی و آگاهی خودمان را نوشتیم. چون آن چیزی که بیرون از اینجا نوشته شده مثل تاریخ کمبریج، تاریخ دولت یا کشور ایران می تواند باشد، اما وجه مهم دیگر تاریخ که تاریخ آگاهی ملی ماست، نبوده. پیشنهاد من این است که این تاریخ، طرح تاریخ جامع ایران است و به این اعتبار باید باز باشد، یعنی این تاریخ در آینده به تدریج تبدیل بشود به تاریخ ملی ایران. این چیزی است که در افق باز آینده امکان پذیر خواهد شد.

 

چرا روی این مسئله تأکید کردم؟
ما در شرایط دهه های اخیر در منطقه ای قرار گرفته ایم که کشورهایی که ایجاد شده اند کشور در معنای دقیق کلمه نیستند، جعل های جدید تاریخی هستند، بنابراین تاریخ ندارند و مهم تر اینکه تاریخ ملی ندارند. اما یکی از اتفاقاتی که دارد می افتد، غارت تاریخ ملی ماست و این مسئله است که به انتشار چنین اثری (تاریخ جامع ایران) حساسیت خاصی می دهد. برای مثال، یکی از زایده های فروپاشی شوروی جمهوری های تشکیل شده در شمال ایران است به عنوان همسایه های شمالی. یکی از این ها آذربایجان است که تاریخی در نهایت بیست ساله دارد. نه اسمش از خودش است و نه تاریخ بیست ساله اش. اگر بخشی از تاریخش را جزو ایران و بخشی را جزو امپراتوری تزارها نداند در این صورت تاریخ بیست ساله دارد. اما کار مهمی که دارد آنجا انجام می شود غارت میراث فرهنگی و تاریخی و مصادره تاریخی ایران است. آذربایجان چندین تاریخ دارد:
1
- چون خودش را جزو اروپا می داند، یک تاریخ اروپایی دارد؛ در تبلیغات توریستی هم آذربایجان را Land Of Fire می گویند.
2- تاریخ دیگرش تاریخ ترکی است. تاریخ طولانی ترکی که تمام منابعش را از تاریخ ایران می گیرد. این مجموعه یک جعل تاریخی بزرگ است که به دلایل سیاسی که دارد، وارد نمی شویم.

 

دفاع از تاریخ و تمامی منابع تاریخ ایران و از تمامی گذشته ایران و اینکه ایران بزرگ (منظورم ایران فرهنگی بزرگ است) [به این دلیل است که] ایران تاریخی دارد و تاریخ آگاهی دارد که هرکدام از کشورهای اطراف ما اگر بخواهند تاریخ خودشان را بنویسند و بفهمند ناچارند از اینکه [آن را] ذیل تاریخ ایران بنویسند. باید از تاریخ جامع ایران دفاع بکنیم، به عنوان طرح طولانی مدت سند ملی هویتی ما این یک امر ملی (سیاسی- ملی) است؛ باید این را بدانیم و خطراتی که از این بابت می تواند ایران را تهدید کند، این هم مسئله مهمی است. شاید این تاریخ یکی از سنگرهای مهمی است که باید از آن دفاع بکنیم.

 

 

خاستگاه: تارنمای فرهنگ امروز