مکاتب سیاسی هر کدام دارای تعابیر و کارکردهای گوناگون و مختلف و غالبا به دلیل جهان بینی آفریده شده توسط آن مکتب و تالی متعصب آن، متضاد هستند. همین ناسازه باعث گردیده یک مکتب سیاسی مهزوم شود و دیگری پیروز و جهانشمول که این خود ادوار زمانی و کون مکانی را در نفس پیروزی همراه دارد. اما برخی مغالطه کاران برای بسط تحمیق به قصد قدرت یابی به تجمیع و تحریف مکتب سیاسی به واسطه اختلاط با سایر نحله های ایدئولوژیک و گاهی پست مدرن می پردازند که این عمل خود مکتسب همان اصل فریب است، یعنی قدرت یابی از هر طریق ناروا.
تجلی یافته این طریق تجمیع غیر اصولی و غیر علمی ناسیونالیسم و لیبرالیسم است، لیبرال ها که در خلاء اندیشه روزآمد شده ملت گرا عرصه را برای قبضه تئوریک قرن مناسب یافتند از تالواسه جامعه سوء استفاده کرده و از راه روشنفکران چون کنگاری آماده به هدف نابودی ناسیونالیسم در سه مرحله خیز برداشتند. مرحله نخست ترویج خانه وطنی و ایجاد حس بی تفاوتی نسبت به میهن و ملت است، نبود عرق ملی باعث نزول حس خانه وطنی و پس از آن جهان وطنی می گردید، در این مرحله به طور مبرهن لیبرالیسم در قشر انتلکتوال تفوق یافت. در مرحله دوم یعنی عصر و عرصه ای که در آن به سر می بریم با ارمون بسیار کوشش می شود تا از راه التقاط لیبرالیسم با مبانی ملت شناسی یعنی ناسیونالیسم در آینده از ملت گزیت گرفته و راه را برای مرحله سوم و نابودی ملت در برابر کموسموپولیتیسم و حذف ناسیونالیسم در برابر انترناسیونالیسم و هضم کشور در واحد گلوبال، نهایی کنند.
تاکنون معدودی ناسیونالیست نژاده در برابر این خیز شوم مقاومت کرده و تاژنگ بر گنبد رفیع ملت پرستی زده اند، هرچند در این مهم تاسه زیادی متحمل شده اند اما بار رسالت تاریخی خویش را که همانا صیانت از ناسیونالیسم و به قدرت رساندن آن است به تنهایی به دوش می کشند.
اصول پیروی غیر منطقی از ترکیب ناپالوده لیبرال ناسیونالیسم چون محلول امولسیون تا به ابد ناهمگون باقی خواهد ماند. اما لیبرال ها زیر چتر هژمونیشان به مقدمات کاذب متوسل می شوند تا از مشترکات لفظی سوء استفاده کنند و این خود مبدل جمع به ذره ای بی مقدار معلق در کوران پست مدرن می شود، یعنی ایجاد یک یا چند شکاف ژرف در حوزه تمدنی - فرهنگی و مکتبی – آرمانی ملت است. لیبرالیسم امروزه به صورت ظاهر شعار «زندگی کن و بگذار زندگی کنند» را نقاب منویات خود نموده اما ناسیونالیست ها که در بطن و متن پیکار ایدولوژیک با چنین اندیشه هایی هستند نیک می دانند که این شعار اسم رمز «برده باش تا ما زندگی کنیم» است. یعنی لیبرالیسم جهانی در صدد ایجاد نظم جدید در به وجود آوردن بردگان فردی است تا تعالی زندگی کشورهای هدف را به زنده بودن بدون خرد ملی و اندیشه مانای ملت سروری، تقلیل می دهد تا این بردگان فردی با احساس آزادی فردی، آزادی های ملی را از یاد ببرند، تا چرخ بهره کش لیبرالیسم به گردش درآید.
برای احیاء هویت بنیادین ملی بازشناسی چند سرفصل مهم از تعاریف و تعالیم هر دو جریان ضرورتی بطنی دارد:
پایه لیبرالیسم استوار بر فردگرایی مفرط و نفی هرگونه اصالت جمع است به این معنی که اندیودوالیسم برتر نهادن فرد بر اجتماع است که حقی برای قائل شدن به اصالت جمع نیست و تنها رویه اهمیت آن فردپرستی می باشد. این لیبرالیسم در تکوین خود به بسط لیبرالیسم فایده طلبانه می پردازد که استوار بر به حداکثر رساندن طنعم به منظور تخمیر خرد ملی است (utilitarian liberalism) فرد پرستی لیبرالی در هستی شناختی نیز از همین رویه استفاده نموده و به همان دلایل به نتایج خودخواسته می رسد. یعنی در هستی شناسی لیبرالی (liberal ontology) تجزیه و تحلیل هستی که فرد در آن واحد اساسی هستی شناسی می باشد.
در حوزه اقتصاد نیز لیبرالیسم مروج اقتصاد جهانی و قدرت یابی شرکت های چند ملیتی (حکومتی) و اقتصاد به هم پیوسته جهانی در غالب تولید کشورهای صنعتی و مصرف، صرف مصرف برای کشورهای عقب نگه داشته شده می باشد، با چنین رویه ای اقتصاد کاپیتالیستی در دست سرمایه سالاران جهانی متمرکز شده و تولید ثروت در برخی کشورها و تنها برخی کشورهای متمرکز گردیده و سایر کشورها با هزینه نمودن مواد خام و اولیه و ارزان فروختن محصولات خود به یک کشور وارد کننده و مصرفی کننده تبدیل شده و صنعت در این کشورها اساس نگرفته و یا اگر هم بوده به کلی نابود شده و این خود زمینه ساز ورود و بسط صنایع کمپرادور و وابسته می شود. اما تمامی این موارد در ناسیونالیسم بلعکس است، یعنی اساس ناسیونالیسم بر پایه واحد خانواده (به عنوان واحد تشکیل دهنده اجتماع) و ملت به عنوان بزرگ ترین واحد اجتماع می باشد. یعنی در واقع اصالت جمع یا کلیکتیویسم می باشد که این خود ریشه در بستر هستی شناختی ناسیونالیستی (notaionalist ontology) دارد. در چنین شناخت گسترده ای از ملت، ملت پایگاه هستی شناسانه است و افراد هستی کامل خود را ازطریق تداوم ملت تحقق می بخشند. در دیدگاه ناسیونالیست ها ملت یک فرد جمعی با حقوق،مصالح و خواست خاص خود مستحیل در جمع می باشد که واضح ترین تعریف از آن را می توان در شرح پان ایرانیستی آن یافت: «ملت یعنی رشته ناگسستنی نسل های گذشته حال و آینده». پس واحد سیاسی و ملی در ناسیونالیسم با یکدیگر منطبق و ادغام می شوند و بنیاد رواداشت سیاسی را پی می افکنند که ضرورت قطعی ایجاب می کند که مرزهای نژادی – سیاسی باید مرزهای تحمیلی را قطع کنند در این جهانبینی نظامی از افکار و عقاید و ارتباط ها و شیوه های رفتار ایجاد مستحکم ارتباط نموده و واحد ملی را برق آسا به پیش می برد.
استلزام های ناسیونالیسم در زمینه اقتصاد ملی نیز کاملا موید واحد ملی است یعنی ناسیونالیسم ملت در راستای تحقق سیاست "خود بسی" یا خود اتکایی قرار می دهد که این خود باعث تقویت رکن استقلال در جایگاه ملت سروری می باشد. دقیقا خلاف نظریه های فردگرایانه، ناسیونالیسم به دنبال ایجاد صنایع ملی، کشاورزی ملی، و در یک کلام علم و دانش ملی است. دانش ملی در گذشته پرشکوه علم نیاکان تنها خلاصه نمی شود بلکه دانش پیشین با آگاهی روز پیوند خورده و انقلابی عظیم در تولید علم ملی به وجود می آورد تا بهرمندی یکسویه علم منحصر در چند کشور شکسته شود و به صورت نهادین در ملت ما تجلی یابد. در واقع ناسیونالیسم دانش سرای عالی است بی آنکه برای تفسیر هستی شناختی خود به دام علم زدگی (ساینتیسم) بیافتد. در این بین لیبرال خواهان با نفوذ به شبکه روشنفکری سعی در راهنمایی ایجاد خط خطا دارند. بازی با واژگان به غرض کمرنگی و نابودی ناسیونالیسم است، یعنی در واقع لیبرال ها (در این مهم باید یادآوری کنم که کمونیست ها پیش از لیبرال ها در واژگون سازی ها فعال بودند) مروج باژگونی واژگون سازی کمونیست ها هستند، یک مثال به خوبی موضع خصم را آشکار تر می نماید:
«معنی واقعی مفهوم میهن پرستی (patriotism) با مفهوم ملت پرستی (nationalism) تنگ نظرانه خورده بورژوا تفاوت دارد. ملت پرستی تنگ نظرانه با ستایش دروغین از خواص عالیه خود اغراق بی پایه ای درباره مفاخر و شعائر ملی خود می کند که این سلاح شومی است در دست طبقات حاکمه. ناسیونالیسم یکی از خطرناک ترین آفت های روحی است که برهم زننده صلح و امنیت ملل است اما مفهوم واقعی میهن پرستی چنین نیست، میهن پرست واقعی خوشبختی و پیشرفت ملت خود را در مدار پیشرفت و خوشبختی بشری خواستار است، بدین ترتیب مفهوم میهن پرستی واقعی با مفهوم جهان وطنی و داشتن یک شیوه تفکر جهانی یعنی انترناسیونالیسم منافات ندارد بلکه همسو هم هستند.»
امروزه هم بیشتر از سوی کسانی که مایل نیستند که هزینه مقاومت بر سر اصل ملت را بدهند با تمسک به وطن دوستی سعی در کلی گویی بدون حاشیه دارند، وحشت از اینکه ابراز و ابرام بر حقانیت ناسیونالیسم ممکن است توسط دشمنان ملت به آن ها اتهام شوونیسم زده شود (البته شوونیسم نیز در جای خود بحثی جداگانه و مفصل را می طلبد) سر خم نموده و بنابراین به راحتی از مواضع اصولی که باید سخت بر آن ایستاد می گذرند و با یکی دانستن ملت پرستی و وطن دوستی راه را بر رهروان طریق می بندند. باید اشاره کرد که میهن پرستی الزاما با ناسیونالیسم مرتبط نیست، این مفهوم بر "عشق به میهن" یا سرزمین آبا و اجدادی (پاتریا) دلالت می کند و احساس طبیعی است که ممکن است قطع نظر از اینکه جامعه انسان ملت تعریف شده یا نشده باشد وجود داشته باشد. دلبستگی و سرسپردگی به شهر نمونه ای بارز است اما تصویر نظم اجتماعی که این احساس منعکس می کند با تصویری که ناسیونالیسم در بر دارد تفاوت زیادی دارد و واقعیت ساختاری و نهادین که بر مبنای این تصویر ساخته می شود نیز متفاوت است. اما بهترین شیوه نظر و عمل در این خصوص میهن پرستی ملت گرایانه است این حقیقت اساسا سرسپردن به آرمان آگاه ناسیونالیسم است و تجلی آن عشق به اصول سازمان اجتماعی است که در درجه اول دلسپردگی به دو اصل تشکیل دهنده ناسیونالیسم یعنی "خاک" و "خون" و نیز اصل اعلی که ملت خاصی برگزیده شده اند. پس ناسیونالیسم در درون خود میهن پرستی متعالی را به کمال دارا می باشد.
برافشاندن از لیبرالیسم امروز یک ضرورت قطعی است، هرگز در مدل حکومتی نباید به دنبال لیبرالیسم بود چراکه در حکومت های لیبرالیستی ممکن است آزادی باشد ولی توانایی نیست. عدم تعلق لیبرالیسم به سرزمین و زادبوم از باید های یقینی آن مکتب است. اما ناسیونالیسم با تعمیم گزاره های خود به عمق راهبردی دست خواهد یافت کسانی که از واژه های خودساخته و بی پایه و اساسی نظیر لیبرال ناسیونالیسم استفاده می کنند و آن را مروج هستند با توجه به ناسازه های بنیادین و پیکار عقیدتی هر دو جریان باید بدانند که حاصل جمع ناسیونالیسم و لیبرالیسم صفر خواهد بود. ناسیونالیسم بر چکاد خرد ایستاده و لیبرالیسم در مغاک سعایت از ملت پرستی.
جمع ناسیونالیسم و لیبرالیسم منطقا غیر ممکن است و مطلقا قابل جمع نیست مگر اینکه بتوان شب و روز را باهم جمع کرد و آن ها را با هم یکجا داشت. هرچند که موج لیبرالیسم یک خیزاب گذرا همانند جنون کمونیست است که طی ده ها سال میلیون ها نفر را مسخ و مبتلا نموده بود، همان اندیشه سیاهی که قرار بود آخرین حلقه تکامل اجتماعی باشد اما امروز به زباله دان اجتماع و تاریخ انداخته شده قطعا این همان آینده لیبرالیسم است اما از شدت این خیزاب نباید غافل ماند و عرصه را به ویژه در حوزه اندیشه خالی نمود.
توفیق در تحقق ملت، آرمان رهایی از سلطه بیگانه و استحمار و استبداد داخلی است. ناسیونالیسم سازواره کیانی و اجتماعی است و بر نهادش حقیقت سعادت ملت را استوار دارد ناسیونالیسم ضامن خوشبختی ملت است و باید دانست که امروز در یک جنگ تمام عیار جهان بینی با اندیشه های ضد ملی هستیم و در این راه تنها سلاح ناسیونالیست ها، ناسیونالیسم است.
پاینده ایران |