ملت ها در اسارت حکومت ها
منوچهر یزدی
1 آذر 1395
بغض ترامپ هنوز گلوی جهان را فشار می دهد، همه بهت زده از این انتخابند، انتخاباتی نخبه کش و به دور از آرمان های جامعه آمریکایی؛ انتخاباتی که از سال ها پیش مردم را برای گزینش بین بد و بدتر آماده می کند؛ انتخاباتی با پروتکل مشخص که تقریبا در همه جهان با تفاوت هایی اندک اجرا می شود که برای ما نیز آشناست. همه حیرت زده از کوه بزرگ انتخابات ایالات متحده آمریکا که باز هم موش زایید. ترامپ آغاز این زایش خارج از رحم نیست و پایانش نیز نخواهد بود، این پدیده شگفت انگیز به سال های 1970 میلادی بر می گردد، به سال هایی که تئوری لیبرالیسم در دامان سرمایه داری به رشد سرطانی رسید و سپس تغییر ماهیت داد و به غول نئولیبرالیسم شهرت یافت. نئولیبرالیسم محصول کانون های سرمایه داری است و صرف نظر از شعارهای دمکرات منشانه پای در رکاب سلطه جهانی دارد، نئولیبرالیسم با عبور از ارزش ها و نظامات سیاسی و حقوق بشر به فاشیسم گره خورده است و چون به "دولت – ملت" اعتقاد ندارد بر آنست که در هر نقطه جهان از دولت ها خلع ید نموده و بین دولت و ملت فاصله ایجاد کند. نئولیبرالیست ها به نقش مردم در تعیین سرنوشتشان بی اعتنا هستند و به همین دلیل مشوق انتخاباتی مدیریت شده می باشند که با تبلیغات گسترده به جامعه تحمیل میگردند. اینگونه است که انتخابات در بسیاری از کشورها که با ترفندهای نئولیبرالیست ها انجام می گردد نتایج مشابهی دارند و آن ندامت رای دهندگان در فاصله کوتاهی پس از انتخابات، سرخوردگی رای دهندگان، بی اعتباری دولت ها، و گسسته شدن رابطه بین دولت و ملت. شو انتخابات در همه جا با ناکامی مواجه می گردد، در ایران به فتنه 88 می انجامد و در آمریکا به طغیان جوانان و در اروپا به افزایش سرخوردگی ها و بی بند و باری سیاسی!
نئولیبرالیست ها در هیچ نقطه جهان یگانگی ملی را بر نمی تابند و در عوض به اجتماعات زبانی، قومی، و مذهبی بهای بسیار می دهند و فدرالیسم را ارج می نهند نئولیبرالیست ها با حکومت های دینی مشکلی ندارند و گاه برای ایجاد آن هزینه های بسیار می کنند و در مراقبت و حمایت از آن ها سخاوتمند و بی پروا می باشند و بسیار دیده شده که مخالفان حکومت های دینی را با لطایف الحیل از سر راه بر می دارند! نئولیبرالیست ها چپ و راست نمی شناسند و برای پیشبرد اهداف خود سناریو های متفاوت و گاه متضادی را اجرا می کنند، مثلا برای مبارزه با نفوذ روس ها در افغانستان گروه سیاسی نظامی و مذهبی طالبان را می آفرینند و برای کنترل طالبان، تروریست های القاعده را خلق می کنند و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به بهانه ایجاد امنیت در افغانستان با کمک جمهوری اسلامی به جنگ القاعده می روند. نفاق و نفرت پراکنی در منطقه از افغانستان آغاز می گردد و سراسر خاورمیانه را در می نوردد؛ عربستان، قطر، امارات، ترکیه، و یاران آمریکا ماموریت می یابند که تروریست های داعش را تربیت و تجهیز و روانه عراق و سوریه نمایند تا مسلمانان به دست یکدیگر قتل عام شوند و خانه هایشان ویران و مردمانشان آواره گیتی شوند، زیرا که سرمایه داری آمریکا از جنگ در خاورمیانه به درآمدهای کلان دست می یابد.

نئولیبرالیست ها در دفاع از بازار آزاد معتقدند که مردم هر کاری می خواهند می توانند بکنند ولی حق دست اندازی به اصول ما و مخالفت با بازار آزاد را ندارند وگرنه به شدت سرکوب خواهند شد! پرداختن به اصول یعنی ترسیم خط قرمز ها، یعنی رعایت باید و نبایدهایی که در حقوق بشر نیامده است. ما ایرانیان نیز با این مشی آشناییم، در ایران نیز کسی حق ندارد به اصول تعریف شده از سوی حاکمیت اعتراضی داشته باشد و همه باید خط قرمزهای نظام را رعایت کنند هرچند با اصول حقوق بشر مغایرت داشته باشد. قصه ناکامی حقوق بشر، حکایت رنج انسان هاست که در سر هر کوی و برزن از جهان خوانده می شود اما رهبران سیاسی جهان غالبا آن را به استهزاء و تمسخر می گیرند. بی جهت نبود که فرزندان کوروش بزرگ در پاسارگاد زبان به اعتراض گشودند.

نئولیبرال ها سیاست پوپولیستی را به جهان سوم تحمیل کرده اند بگونه ای که وقتی می گویند: دولت نباید در کار مردم دخالت کند یعنی دولت نباید در بازار دخالت کند. دخالت مردم در امر اقتصاد بازاری مجازات های سنگین دارد، زیرا نوعی ورود و تجاوز به حریم محارم و حلقه خودی ها تعبیر و تفسیر می گردد. واردات و صادرات باید بگونه ای مدیریت گردد که به مصرف گرایی و تحصیل سودهای کلان بینجامد و به تبعیت از اصول مسلم تجارت آزاد باید به فروپاشی نظام تولید و سرکوب تولید کنندگان منجر گردد. بر اساس سیاست های بازار آزاد است که مصرف گرایی از حمایت هیئت های حاکمه برخوردار است و تولید غیر نظامی مغفول و مطرود!! در آمریکا نیز شاهد رشد سرطانی صنایع نظامی هستیم به گونه ای که هفتاد درصد صنایع آمریکا را صنایع نظامی تشکیل می دهد!

بنابراین برای گردش چرخ های اقتصاد آمریکا باید صنایع نظامیش فعال باشد و لاجرم چنین رونقی با خون مردم جهان و ادامه جنگ و خونریزی انسان های بی گناه میسر است. رونق صنایع نظامی آمریکا مستلزم تغییرات بنیادی در شکل حکومت ها و روی کار آمدن جاه طلبان بی مغز و سیاستمداران فرومایه است، زیرا با حضور و وجود این چهره هاست که پروژه بحران ها و جنگ های طولانی با موفقیت رقم می خورد و یا چاه های نفت و گاز مهار می گردند و پول و سرمایه به کنترل بازار در می آید و تجارت جهانی سازمان دهی می شود و در نهایت سلطه جهانی تحقق پیدا می کند.

سیاست خارجی نئولیبرال ها کاملا تهاجمی است، فرقی نمی کند که رئیس جمهور دموکرات است یا جمهوری خواه، یکی با پنبه سر می برد و دیگری با شمشیر، یکی طالبان و القاعده را می پروراند و دیگری داعش را؛ سیاست تهاجمی نئولیبرال ها دوست و دشمن نمی شناسد و در واقع سنگش چشم ندارد و به هرجا که منافعش اقتضا کند پرتاپ می نماید. با صلح و مردم سالاری و دموکراسی و اقتدار ملت ها میانه ای ندارد؛ در هموارسازی راه برای کوتوله های سیاسی و فاشیست های مذهبی و سرداران نظامی ید طولایی دارد؛ هنر عمده اش ساختن شبکه های تروریستی در گوشه و کنار جهان و به جان هم انداختن این گروه هاست و طنز تلخ قضیه آنجاست که به نام مدافع دموکراسی و حقوق بشر به ذم و لعن دست آموزان خود می پردازد.

نئولیبرال ها با سیاست خارجی تهاجمی موفق شده اند از سال 1970 به بعد در کشورهای بنگلادش و پاکستان و عربستان با ترور رهبرانشان حکومت اسلامی را جا بیندازند، در ایران فرش قدرت را از زیر پای پادشاه بکشند، به صدام برای یک جنگ خونین هشت ساله یاری برسانند و سپس وی را از چاه بیرون کشیده و تحویل شیعیان دهند، روس ها را به باطلاق افغانستان بکشانند و اتحاد جماهیر شوروی را به تاریخ بسپارند، افغانستان و عراق را شخم زنند، با بهار عربی مصر و لیبی و تونس را به خاک و خون بکشند و اکنون نیز نیروهای متخاصم را در سوریه روبروی یکدیگر به جنگی خانمانسوز وادارند. دموکرات های آمریکا به سرکردگی اوبامای ظاهرا صلح دوست تنها در هشت سال گذشته توانسته اند 278 میلیارد دلار اسلحه به فروش برسانند که سهم عربستان و کشورهای عربی خلیج فارس برای تربیت داعش و تهاجم نظامی به یمن و ایجاد آشوب در عراق به 115 میلیارد دلار رسیده است.

آنچه که در واکنش به انتخابات آمریکا رخ داده و مردم را به خیابان ها کشانیده نتیجه سرخوردگی رای دهندگان از آنهمه ریا و فریبی است که دیگر عریان شده و مردم از خیمه شب بازی های مافیای سرمایه داری و از دیکتاتورپروری حاکمانشان و دخالت آنان در کشورهای جهان خسته شده اند. مردم آمریکا از بی حیثیتی و بی اعتباری کشورشان خشمگین هستند زیرا دیگر آمریکا به سرزمین آزادی و دموکراسی شناخته نمی شود و نام آمریکا با خون و جنایت و خیانت مترادف گشته است! مردم آمریکا از سفله پروری و دیکتارتورسازی رهبرانشان در جای جای جهان خشمگینند و دیر یا زود بساط شارلاتانیسم را برهم خواهند ریخت. آمریکا روزهای پایانی اتحاد جماهیر شوروی را تداعی می کند، روزهای فروپاشی نظام دروغ و ریا و سرکوب و چپاول ملت ها را به یاد می آورد. آنچه که امروز در خیابان های آمریکا رخ می دهد جرقه ای است که دیر یا زود کاخ رویاهای رهبران سیاسی آمریکا را به آتش خواهد کشید و همانگونه که با فروپاشی کمونیسم بخشی از جهان آزاد شد با سقوط کانون سفله پروری سرمایه داری نیمی دیگر از مردم جهان از بند رها خواهند گشت.

دنیا روزگاران سختی را می گذراند، ملت ها در اسارت حکومت ها هستند، حکومت ها با حیله و ترفند مردم را به بازی گرفته اند؛ نوع بازی ها بسیار متنوع و متفاوت و بی رحمانه است ولی هرچه هست خطرناک و غیر انسانی است. ملت ها درد مشترکی دارند، دیگر مسجد و کلیسا و کنیسا و دیر به کسی آرامش نمی بخشد، دیگر سخنرانی سیاستمداران از کانون های حقوق بشری به کسی نوید آزادی نمی دهد، دیگر وجود این همه کوتوله سیاسی در راس حاکمیت ها، احترام انسان ها را نسبت به سیاست بر نمی انگیزد، دیگر دین و مذهب انسان ساز نیست، دیگر زمان آن فرا رسیده که ملت ها به پا خیزند و به نظام ضد انسانی حاکم پایان بخشند. آیا بغض ترامپ آغاز یک بیداری و حرکت به سوی خردمندی نیست؟؟ آیا ملت های در بند مجال آزادی خواهند یافت؟؟
 
فرستادن دیدگاه
نام :
ایمیل :
دیدگاه :
 
دیدگاه کاربران :
تاکنون هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است !
    
 
صفحه اصلی  بازگشت
 
تاریخ آخرین بروزرسانی : سه شنبه 15 اسفند 1402