استعمار برای ملت ایران واژه ایست آشنا زیرا ما ایرانیان برای آنکه بتوانیم دردهایمان را درمان کنیم ناچار از شناسایی و تشخیص عوامل درد بوده ایم و به درستی یکی از مهم ترین آنان را استعمار کهنه و نو تشخیص داده ایم و در برابر آن مبارزاتی چند سده ای داشته ایم که گاه با پیروزی همراه بوده و گاه که با لباسی نو به خانه ما وارد شده، مصائب و مبارزاتی دیگر داشته ایم. همین موضوع کم و بیش برای بسیاری از کشورهای دیگر نیز وجود داشته به گونه ای که تا اوایل قرن بیستم بسیاری از کشورهای جهان تجربه ای چندین ساله از استعمار را داشته اند که فرانسه و بریتانیا پرچمدار استعمارگری بوده اند؛ هویداست که در موازات مبارزه با نفس استعمار می بایست با رسوبات سیاه آن که از گذشته باقی مانده است نیز به مبارزه برخاست زیرا تا آثار یک بیماری موجود است، دردهای آن فراموش شدنی نیست... .
پس از اوج گیری رقابت های استعماری، از آنجا که زبان محمل اندیشه و ابزار ارتباط بشر می باشد و در هنگام برخورد گروه های انسانی، از میان پارامترهای هویتی پیش از هرچیز دیگری خودنمایی می کند و مانند همیشه ی تاریخ از طرف پیروز شدگان، مغلوبین تحت تاثیر قرار گرفته و رفته رفته زبان استعمارگران به عنوان زبان دوم کشورهای تحت استعمار تحمیل و شناسایی شد؛ چنین بود که تا اواخر قرن نوزدهم زبان فرانسوی به عنوان یک زبان بین المللی و زبان مراودات سیاسی میان کشورهای اروپایی شناخته می شد ولی مدتی بعد بریتانیا توانست گوی سبقت را در استعمار از فرانسه برباید بگونه ای که تا امروز به 89 درصد کشورهای جهان یعنی 176 کشور حمله نظامی داشته و یا آنان را مورد استعمار خویش قرار داده است که در پی آن می توان به نقش این حملات استعماری و سیاست های توسعه طلبانه در گسترش سریع و شدید زبان این کشور پی برد به شکلی که در جامعه ملل و سپس سازمان ملل متحد به عنوان نخستین زبان بین المللی و در رأس پنج زبان دیگر فرانسوی، اسپانیایی، چینی، روسی، و عربی به عنوان زبان های رسمی سازمان ملل شناخته شد. با جدّیت امروز می توان زبان انگلیسی را یادگار و عامل استعمار دانست، یادگاری از دوران استعمار کهن و عاملی برای استعمار نو که بررسی و واکاوی این موضوع خود نیز نوشتاری دیگر می خواهد که در اینجا نگنجد.
در اوایل قرن بیستم جهان در حال تجربه تغییراتی در حوزه سیاست مدرن و روابط بین الملل بود و دست به تصمیمی درست و بجا برد که آن تأسیس جامعه ملل و پس از آن سازمان ملل بود تا نهادی بی طرف بر اساس اندیشه "جهان، جهان ملت هاست" با هدف تفاهم و هماهنگی میان ملت های جهان و به دور از نفوذ قدرت های سلطه جو شکل گیرد، ولی متأسفانه این نهاد نیز وامدار پیامدهای سیاست های استعماری گذشته شد و زبانی را به عنوان زبان بین المللی پذیرفت که در ذهن ملت های جهان به عنوان زبان نزدیک کننده ملت ها شناخته نمی شود، بلکه یادآور تبعیضات و رنج های دوران چیرگی استعمارگر پیر و غارت ثروت هایشان بود... .
در سال 1887 میلادی زبانی ساختگی و بی طرف در برابر زبان های رشد یافته از استعمار مانند فرانسوی و انگلیسی پدید آمد. دکتر لودیک زامنهوف نام زبان ساخته خویش را "اسپرانتو" نهاد که نام مستعار وی به معنای "امیدوار" بود؛ زامنهوف امیدوار بود که این زبان فراساخته بتواند نقش زبان بی طرف و بین المللی را بازی کند.
زبان اسپرانتو علمی، منطقی، ساده، فاقد قواعد پیچیده و استثنائات، و دارای الفبایی کاملاً آوایی است که باعث می شود یادگیری آن سریع و آسان باشد و بجای صرف زمانی طولانی برای آموزش زبان بین المللی فعلی در دبیرستان ها که البته نتیجه قابل توجهی هم نداشته است، این زبان را می توان در مدتی بسیار کوتاه تر، اصولی تر، و با شیرینی بیشتر آموخت زیرا آوایی بودن الفبای آن باعث شده است که هر آوا تنها به یک روش نوشته شود و هر حرف تنها به یک روش خوانده شود و منطق حاکم بر دستور زبان آن، سخنور را از هرگونه پیچیدگی و استثنائات بی منطق رها می کند. همچنین اسپرانتو بخاطر ویژگی هایش مورد توجه بسیاری از چهره های مهم از جمله گاندی، ژول ورن، تولستوی، دیزل، هلن کلر، و حتی روشنفکران ایرانی نظیر یوسف اعتصامی (پدر پروین اعتصامی) و احمد کسروی قرار گرفت؛ احمد کسروی این زبان را آموخت و آن را "زبان پاک" نامید و فراگیری آن را توصیه می نمود. این زبان رفته رفته به پر سخنورترین زبان فراساخته جهان تبدیل شد.
شاید باید اعتراف کرد که 7 سال آموزش زبان انگلیسی در مدارس نتیجه مناسبی در بر نداشته و همچنان دانش آموزان و حتی دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد ما به زبان انگلیسی که می رسند دست و پای خود را گم می کنند و همین موضوع با شدتی کمتر یا بیشتر در بسیاری از کشورهای دیگر نیز قابل مشاهده است و این بدین معناست که زبان انگلیسی در آموزش گسترده ناکام بوده است، اما اگر نیمی از همین زمان و انرژی صرف آموزش زبان اسپرانتو می شد، هیچگاه زبان بین المللی برای دانش آموختگان و قشر بزرگی از جامعه ما و دیگر کشورها به یک معضل تبدیل نمی شد و البته ارتباطات جهانی به شکلی مطلوب تر برقرار می گشت و همچنین دسترسی به دانش و اطلاعات روز برای مردم ساده تر صورت می گرفت.
در سال 1921 نمایندگان ایران در نخستین نشست جامعه ملل پیشنهاد دادند که زبان اسپرانتو به عنوان زبان مراودات بین المللی بی طرف تعیین و مورد استفاده قرار گیرد که این پیشنهاد از سوی چند کشور با مخالفت های شدیدی روبرو شد که به راحتی می توان حدس زد چه کشورهایی مخالف این طرح بوده اند: فرانسه و انگلیس! اینک دو کشوری که زبانشان با باروت و گلوله و غارتگری در دیگر کشورها شناخته شده بود، از تزلزل جایگاه زبانیشان ناخوشنود بودند و به هر دری می کوفتند تا زبانی پاک و بی طرف تکیه بر مسند زبان بین الملل نزند و متأسفانه پیشنهاد ایران در آن زمان مورد پذیرش قرار نگرفت؛ با این حال زبان اسپرانتو در حال یافتن جایگاه خود بود تا اینکه در سال 1954 از سوی یونسکو به عنوان زبانی بین المللی و بی طرف شناخته شد و آموزش و گسترش آن توصیه گردید و خوشبختانه طی چند دهه گذشته این زبان گسترش چشمگیری داشته است و ممکن است روزی به دور از اعمال نفوذ خود بزرگ بینان، یادگار دوران استعمار را از میان بردارد تا دردهای حاصل از آن دوران بهتر تسکین یابد... .
جهان به ناسیونالیسم آگاه می گراید؛ در برابر ملت های جهان روزی قرار دارد، روزی که ملت های ستم کشیده جهان دردهای درون سینه خود را بیرون می ریزند، روزی که حقوق خود را به عنوان ملتی از ملت های جهان جویا می شوند، روزی که سیاست های توسعه طلبانه و ضدّ بشری را بر نمی تابند و آثار کهن و تازه آن را می زدایند، روزی که اندیشه های قومی و فرقه ای توان خون ریزی ندارند، و روزی که با شعار "برابری، مساوات، برادری" ملتی به خاک سیاه نمی نشیند... .
پاینده ایران
|