سرور دكتر محمدرضا عاملى تهرانى در سال ۱٣۰۶ در محله ى پل چوبى تهران (كوچه آسياب بادى) به دنيا آمد. دوره ابتدايى و متوسطه را در تهران گذراندند، و سپس وارد دانشكده پزشكى شدند. پس از پايان اين دوره ضمن كار در دانشكده پزشكى، تخصص بيهوشى گرفتند و دانشيار دانشكده پزشكى تهران شدند.
سرور دكتر عاملى در دبستان اميرمعزى زمانى كه نيروهاى روس و انگليس از شمال و جنوب وارد ايران شده بودند (١٣٢٠) با سرور محسن پزشكپور كه در يک كلاس درس مىخواندند، باتفاق سه تن ديگر از همكلاسي هاى خود از جمله سرور ابوالقاسم پورهاشمی با خون خود پيمانى را نوشتند كه تا پايان عمرشان براه سربلندى و پيروزى ايران در كنار هم باشند. چنين بود كه اين دوستى كودكانه به بنياد مكتب پان ايرانيسم انجاميد، و در ۱۵ شهريور ۱٣٢۶ حزب پان ايرانيست بر بنياد مكتب پان ايرانيسم تشكیل يافت. اين دو يار دبستانى همچون همزادى در كنار هم تا سال ۱٣۵٧ مبارزات ملى خود را ادامه دادند.
سرور پزشكپور در مقام رهبرى و سرور دكتر عاملى قائم مقام ايشان با پژوهشهاى خود انديشه نهضت را با بيان شيوا و قلم دلنشين به سمع ياران و دوستاران راه سربلندى ايران مىرساندند. آثار خطى ايشان تا امروز هم راهگشای حركت عظيم پان ايرانيسم است.
از خصوصيات بارز سرور دكتر عاملى:
- سخندان قابلى بودند كه هر بار سخن مىگفتند سخنشان گزيده تر بود.
- عارفى عاشق ايران بودند، كه عشق به ايران در وجودشان موج مى زد.
- در فروتنى و مهربانى و دلسوزى بی نظير
- اما با همه فروتنى كه در مقابل دوستان داشتند، در برابر دشمنان ايران چون كوه مقاوم و استوار با خشم و تندى جوابگو بودند.
در كلاس هاى آرمانشناسى علاوه بر آرمانخواهى و ايراندوستى راه و رسم و منش انسانى را تعليم مى دادند.
- انسان ساده زيستى بودند كه با داشتن پستهاى كليدى كشورى زندگى ساده اى داشتند، و در تمام اين سال ها تنها تغييرى كه در زندگى اين بزرگوار از نزديک شاهد بودم کهنگى وسایل منزلشان بود.
خانه ايشان و سرور پزشكپور محل فعاليت هاى حزبى دوستان بود. سرور دكتر عاملى آرمانخواهى از جان گذشته بود، و فداى آرمان گشتن را آگاهانه و دليرانه در عمل نشان دادند. ايشان براى نخستين بار در جهان "ناسيوناليسم" را چون يک علم شناخت و آن را به ايرانيان و جهانيان باز شناسانيد.
از اين انديشمند گرانمايه، آثارى بجا مانده كه در صورت ايجاد يک حكومت ملى در ايران، آثار ايشان مىتواند كاربرد مؤثرى در ساختار سياسى، فرهنگى، اقتصادى و حكومتى داشته باشد. اما افسوس و دريغ كه اين مغز متفكر و متعهد عاشق ايران در ۱٨ ارديبهشت سال ۱٣۵٨ بدستور رهبران رژيم حاكم بر ايران، كه ايرانخواهان را سدى بر ادامه راه خود مىدانستند، در بيدادگاه رژيم آخوندى با شليک گلوله در زندان قصر تهران بشهادت رسيدند، بعد از اين فاجعه اسف انگيز، تلاش بسيار شد تا جسم خون آلود اين بزرگوار به خانواده داده شد و در گورستان ابن بابويه در مقبره خانوادگى به خاک سپرده شدند. اگر چه جمهورى ظلم و بيداد اسلامى توانست جان ايشان را بگيرد، ولى نتوانست جلوى انديشه ايرانخواهى ايشان را بگيرد.
بياد دارم آن روزى را كه قرار بود لباسهايشان را تحويل خانواده دهند كاغذى هم به همسرشان داده شد. در آن روز تعدادى از ياران و سرور پزشكپور حضور داشتند. وصيت نامه ايشان بود با خطى خوانا و منظم كه نشان مىداد كاملاً در آرامش روحى نوشته شده است در دو بخش كوتاه. ابتدا خطاب به همسر و فرزندانشان نوشته بودند، و از آنها بواسطه كوتاهى در وظایف خود در زندگى پوزش خواستند و بخش دوم مربوط به ياران و همرزمانشان بود كه توصيه داشتند، از اين پس ديگر بمن انديشه نكنيد و بفكر ايران باشيد، و تنها به ايران بينديشيد، به ايران بينديشيد، به ايران بیندیشید.
آثار مكتوبى كه از ايشان موجود مىباشد:
۱- جهان به ناسيوناليسم آگاه مىگرايد
٢- ناسيوناليسم چون يك علم
٣_ پنج سيماى ناسيوناليسم
۴- مكتب هاى مشهور سياسى
۵- اصول منطق
6- نيرنگ در فلسفه
٧- چهار سيماى ماركسيسم
٨- رابطه حكومت و مردم
٩- سنديكا
۱۰- طرح نو در آموزش و پرورش
۱۱- شناخت نيرومندى و قدرت
۱٢- سياست رفاهى
۱٣- جنبه هاى پرورش انقلاب آموزشى
۱۴- پاسخ به آدميزاد
۱۵- سوسياليزم دموكراتیک
و صدها مقاله و مقاله هاى پى در پى كه در روزنامه خاک و خون انتشار يافته است.
يكى از آثار برجسته ايشان "آهنگ هاى خون" است. اين مجموعه آرمانخواهى ايشان را نشان می دهد كه می گويد: "آيين آرمانخواهى و فداى آرمان گشتن تنها به سخن و نوشتار نيست".
سرور دكتر عاملی به آنچه نوشت باور داشت و تعليم داد و عمل كرد.
گزيده هايى از آهنگ هاى خون:
"نيرزد آن خون كه نريزد براه پاسدارى اين خاک"
"خورشيد خاموش خواهد شد آن زمان كه ايران نباشد"
"در آيين آرمانخواهى، آرمانخواه داند كه فداى آرمان گشتن تنها آرزوست"
"جنبندگان كه مرگ را پذيره اند، ز چيستند ترسان، اوخ! كه چون ترس آمد، آمد زمان مرگ"
"آن روز در ميان شما جاى يكى خاليست آن منم، كس نشناختش، ناشناس آمد، ناشناس بزيست، و ناشناس بمرد"
"هر كس به خاک خفته كه به خون غلتيده گلباران است، گل ها خود از خاكند، خون سياوش را فراموش كرده اى؟"
تير ماه سال ۱٣۵٩ فرزندمان سياوش ديده به جهان گشود. پدر، مهدى صفارپور كه ارادتى خالصانه به سرور دكتر داشتند و مرگ ايشان ضايعه سنگينى براى خانواده ما بود، به جهت خونخواهى سرور دكتر عاملى نام نوزادمان را سياوش نهاد و بعدها، بعد از پيوستن سياوش به پدر، سرور پزشكپور نام دفتر كنونى حزب را كه امروز جلسات حزبى در اين مكان برگزار می شود "پايگاه سياوش" ناميدند.
ياد هر چهار بزرگوار نهضت گرامى باد.
"از ايران بگوييم كه هم عشق است، و هم درد و هم درمان، و هم كفر است و هم ایمان؛ اگر از ايران بگوييم از همه چيز گفته ايم، پس بايد از ايران بگوييم، از ايران بگوييم، از ايران ..."
حال با تمثيلى كوتاه از ايشان در باره مكتب ملىگرايى (ناسيوناليسم) يعنى خاک و خون كه سبب زايش ملت شد، سخن را به پايان می برم:
نخست خاک بود، و خاک خون گشت، و خون بر خاک نام گذاشت، و چنين، خاک، خون را پديد آورد.
و خون، نام را، و نام آدمی بهى آزاده را كه خون را به راه خاک فنا ساخت. و این آیين را كه چون همه بكار بسته اند، نام فرهنگ گشتن است، نشان يكى است، به جاى همه، و همه چون نشان يكتاى خاک و خون براى يكى.
و چنين است كه امروز همه پان ايرانيستهاى سراسر جهان بپاس بزرگداشت نام و ياد ايشان گرد هم مىآيند و در ايران هم شورای عالى رهبرى به اتفاق جوانان و بانوان و ياران نهضت بر مزار ايشان حضور مىيابند و با نثار گل يادشان را گرامى مىدارند.
آنچنان در هواى خاک درش
می رود آب ديده ام كه مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانى شنيده ام كه مپرس
يادش و نامش گرامى باد...
پاینده ایران
|