در سال 1349 هنگامي که دولت زاده استعمار عراق شصت هزار ايراني را از آن کشور اخراج نمود دکتر محمدرضا عاملي تهراني (آژير) انديشمند گرانقدر حزب پان ايرانيست طي سخناني که در روز هفدهم دي ماه همان سال در کنفرانس بانوان و دوشيزگان حزب پان ايرانيست ايراد نمودند به تجزيه و تحليل سببهاي آن حادثه پرداختند.
چون پيشبينيهاي اين شهيد راه بزرگي ايران غالباً به حقيقت پيوسته و امروز هم حکومتگران ايران مانند آن زمان آقاي هويدا به بيراهه ميروند متن سخنراني اين دانشمند آزاده را پيشکش ايرانپرستان مينمائيم.
کوشندگان پان ايرانيست پايگاه حلبچه؛
بانوان ارجمند، دوشيزگان گرامي، سروران ارجمند؛
امشب همانطور که ملاحظه ميکنيد برنامه اين بوده است که بخاطر يادبود هفده دي که در حيات زن ايراني خاطرهاي بسيار ارزنده و گرامي دارد مراسمي برپا شود طبيعي است که اين مراسم بايد با جشن و سروري همراه باشد ولي افسوس که اين جشن و سرور به ماتمي غمانگيز تبديل شده است زيرا در اين روزها همسايه ما برادران عرب آقاي هويدا آنچه را که سالها انتظار آن را داشتند به عمل آوردند. خواهران و برادران ايراني ما را از سرزمين نياکاني خود آواره کردند.
با چنين غم و اندوه و ماتمي چه جاي جشن و سروري براي ما باقي مانده است. به ناچار بايد امشب را به شرح و تفصيل اين واقعه غمانگيز و تجزيه و تحليل علل دردناک و تلخ آن بپردازيم.
موجوديت يک ملت چيست؟ اين سؤالي است که هميشه بايد مطرح کرد اگر نتوانيم به اين سئوال جواب صحيح بدهيم هرگز موفق نميشويم موجوديت يک ملت را حس کنيم.
موجوديت يک ملت همه آن چيزي نيست که در طول تاريخ به همت زنان و مردان آن ملت ساخته شده پديده آمده اين موجوديت قابل تجزيه نيست نه از لحاظ جغرافيايي نه از لحاظ نيروهاي انساني و نه از لحاظ پيامهاي فرهنگي و هستههاي فرهنگي همميهنان ما تنها آنهايي نيستند که در داخل خطوطي که به نام مرز ايران وجود دارد زندگي ميکنند اين خطوط مرزهاي واقعي ما نيستند. اين خطوط زخمهاي استعمار بر پيکر ملت ما هستند در آن سوي اين خطهاي به اصطلاح مرزي باز هم موجوديت ملت ايران وجود دارد، باز هم خانوادههايي ايراني هستند، باز هم فرهنگ ايراني هست، باز هم خون ايراني، زندگي ايراني هست. در همه آن سوي مرزها داستاني از اين قرار وجود دارد در مرزهاي غربي ما هم ماجرا همين است.
موجوديت ملت ايران به اين مرزها پايان پيدا نميکند. اينها نه مرز واقعي ملت ايران است، نه مرز نيروهاي انساني ملت ايران هست، نه مرز سرزمينهاي ايراني. اينها خطهاي استعمار و زنجيرهاي دردناک و جانگداز استعمار هست. در آن سوي اين مرزها خواهراني داريم، برادراني داريم که اينها تعدادشان کم نيست.
گرچه اگر هم کم بودند دليل اين نبود که آنها را فراموش کنيم. ما سه ميليون برادران کرد خودمان را در آن سوي مرز داريم. ميليونهاي نفر شيعيان را داريم که از جهت مذهبي با اکثريت ملت ايران پيوندي ناگسستني دارند. شيعه تنها يک مذهب نيست. تنها مذهب ما نيست، شيعه گنجينهاي از فرهنگ و حکمت ايراني است يکي از گرانبهاترين گنجينههاي حکمت و فرهنگ ايراني است اگر به فرض محال سالهاي سال بگذرد و زماني باشد که ديگر به فرض محال ما نه مسلمان باشيم و نه شيعه باز هم به حکم روابط معنوي و فرهنگي با مکتب شيعه پيوندي استوار و آهنين خواهيم داشت.
اين مکتب قسمتي از روح ايراني را بيان ميکند و اين وسيله شناسايي جاويدان قسمت فرهنگ قانونگذاري ملت ايران هست مراکز علمي تشيع از لحاظ ملت ايران مراکز قابل انصراف و صرفنظر نيست. اينجا مراکز علم و حکمت ماست، مراکز فرهنگ و تمدن ماست مراکزي که عصاره انديشههاي پيشينيان ما در آنجا به هم آميخته و عجين شده است و از نسلي به نسل يگر انتقال پيدا کرده است.
اينجا جايگاه مکتب تشيع براي مدتي بيش از هزار سال بوده. اين سرزمينها به صرف اينکه آن طرف مرز هست ما نبايد بگوييم که به دور از وطن ماست و جزء وطن ما نيست. اينجا قسمتي است از وطن ما، چه اصطلاح مسخرهاي معاودين، مثل زبانشان مسخره است. اينها نه رفتهاند که امروز برگردند. اينها خانه و زندگيشان آنجا بود شما گمان ميکنيد يک عدهاي پا شدهاند پارسال رفتهاند. مثلاً نجف، کربلا، بغداد، کاظمين اينطور گمان ميکنند که اينها رفتهاند و الان دارند برميگردند؟ مهمان بودهاند آنجا؟ اين کوربيني است اين لغات را کي اختراع ميکند و براي کي اختراع ميکند.
اينها وطنشان اينجا بود؟ نسل اندر نسل در بغداد، کربلا، کاظمين و سامره زندگي ميکردند نه اينکه تازه رفتهاند زندگيشان آنجاست قبر پدرشان آنجاست خانه و کاشانهشان آنجاست. آنجا زائيده شدهاند آنجا بزرگ شدهاند، آنجا بچههاي خودشان را بزرگ کردهاند. آنها مهاجر به آن سرزمين نبودهاند. اين چه اشتباهي است. اين شهرها جز اين مردم سکنهاي ندارند.
عنصر عرب در اين شهرها مهاجر است مهاجم، متجاوز، زورگو و غاصب است. اينها نخستين ردههايي هستند که امروز مورد تجاوز عنصر عرب قرار گرفتهاند. اين بچههاي اول هستند و سياستي که اين کار را آغاز کرده به اين قصد اين کار را کرده که اين سرزمينها را از وجود عنصر ايراني خالي کند و اين برنامهاي نيست که اين چند روزه شروع شده باشد و اين برنامهاي است که از آغاز تشکيل اين مقوله استعماري که ما آن را کشور عراق ميخوانيم، اين داستان از آن زمان آغاز شده است طراحان کشور عراق اين واحد سياسي را به وجود آوردهاند.
به خاطر اينکه عنصر عرب را در برابر عنصر غيرعرب اين منطقه تقويت کنند و آنها را وادارند که در هر زمان که ميتوانند عنصر ايراني را اخراج کنند و سرزمينهاي آنها را در تصرف خودشان دربياورند اين ماجرا در طي اين50 سال هر روز به شکلي و رنگي ظاهر ميشود.
يک روز سرزمينهاي کردها را ميسوزانند و کردها را غارت ميکردند و در ميان اينها کشتار ميکردند. يک روز به نام مبارزه با شيعه مراکز عالم تشيع را مورد حمله و تجاوز قرار ميدادند، يک روز به بهانه مبارزه با ايراني و کساني که شناسنامه ايراني دارند آنها را از کشور خارج ميکردند. اين داستان مکرراً تکرار ميشود و امروز هم يکي از صحنههاي اين ماجرا است و اين پايان ماجرا نيست و تکرار خواهد شد.
اگر اين عدهاي را که راندهاند60 هزار نفر هستند، اگر ما سکوت کنيم اين عده تا يک ميليون افزايش پيدا ميکند بعد از آن نوبت هجومهاي کشتارآميز نسبت به مناطق کردنشين آغاز ميشود. ايرانيان را از سواحل جنوبي خليجفارس به دريا خواهند ريخت.
اينها مطالبي است که امروز ما ميگوييم به گوش بعضيها شايد تازه بيايد.
ولي از لحاظ حزب پان ايرانيست و لحاظ مبارزين پان ايرانيست سخن تازهاي نيست. ما 30 سال است اين سخنان را ميگوييم يک تجزيه و تحليل ساده و روشن تاريخي است. اين حقايق را هر کس که مطالعه کند، ميفهمد. اين نه اول ماجراست و نه آخر ماجرا. اما در اينجا يک سؤال مطرح است عنصر عرب که به نيابت استعمار وظيفه خالي کردن اين سرزمينها را از خون ايراني دارد چرا امروز را انتخاب کرده. روي هم رفته چه زمانهايي را انتخاب مي کند.
هر زمان که دچار ضعف باشيم، آن زمان را انتخاب کرده درد ما اينجاست. دشمن ما را ضعيف ميشناسد. تمام داستان اينجاست تمام اين هوچي بازيهايي که در داخل وطن ميشنويم براي اينکه روي اين موضوع را ماسک بگذارند.
ما ميگوييم اين حکومتي که از همه چيز برخوردار است در اين تهران براي خودش 300 هزار رأي در صندوقها ميريزد. در شيراز 50 هزار رأي قالبي در يک روز براي خودش به صندوقها ميريزد هرچه انجمن است براي خودش ثبت ميکند. اصناف را اسير خودش کرده انجمن ده در اختيار حزب ايران نوين. انجمن شهرها در اختيار حزب ايران نوين انجمن شهرستان در اختيار حزب ايران نوين انجمن استان در اختيار حزب، مجلس شورا در اختيار حزب مجلس سنا در اختيار حزب. کدام حکومتي اين همه قدرت دارد.
چطور است که شما را با اين همه قدرت يک حکومت قلابي بعثي ضعيف ميشناسد. شصت هزار نفر از اتباعتان را ميريزد بيرون مرز. چرا از شما نميترسد؟ چرا شما را ضعيف ميداند؟ سؤال ما اينجاست اين انتخابها، اين صحنهسازيها قلابي است. در پشتش قدرت نيست، در پشتش پيوستگي با اين ملت نيست، يا نه شما مقتدريد و نيرومنديد اين قدرت شما کجاست؟ اين نيروي شما کجاست؟
آيا اين نيرو براي اين نيست که ديگري آن را بشناسد و در برابرش سر اطاعات و احترام فرود بياورد و به حقتان تجاوز نکند. اگر نيرو براي اين نيست پس براي چه هست؟ نيرو در عرصه سياست بينالملل وسيله جنگ و تهاجم نيست. وسيله حفظ وجوديت و حفظ موجوديت و حفظ حق است اگر اين نيرو نتواند وسيله حفظ موجوديت و حفظ حق باشد يک موجوديت عبث و باطل است و معلوم ميشود که آن کساني که اين نيرو و قدرت را در اختيار دارند نميدانند که کاربرد آن چيست؟ نميدانند مورد استعمال آن چيست؟
ميگويند يک کسي سراپا غرق اسلحه شد و رفت به بيابان شمشير داشت. تازيانه داشت و خلاصه تا دندان مسلح بود. رفت به بيابان در ره يکي از اين کلوخاندازها به او رسيد گفت: که آقا اين چيه دستت؟ گفت: اين شمشير است. گفت: خوب بگذار زمين، توي اون دستت چيه؟ اين هم تازيانه است. گفت: اين هم بگذار زمين. بالاخره آقا را لخت کرد. تمام اسلحه و نيرو را از او گرفت. و گفت حالا برو. برگشت و آمد داخل شهرش. به او گفتند: خوب چه شد. چرا لختت کردهاند؟ چرا اينطور شدهاي؟ گفت: آقا يک دستم شمشير بود يک دستم هم تازيانه بود. پس شما انتظار داشتيد من با دندانهايم دعوا بکنم؟ اينطوري. اين صحبت کسي است که کاربرد چيزي را که در دستش هست نميداند. ديگر چه بر سر او بياورند.
این برادران آقای هویدا چه بر سر ما بیاورند که شما به آن درجه ای برسید که بفهمید باید از نیرو در برابر بیگانه مهاجم و غارتگر استفاده کرد. چه بر سر ما بیاورند هم میهنان ما را از سرزمین هاشان, از خانه و کاشانه نیاکانشان دارند بیرون می کنند. نمی خواهند بیرون کنند, بیرون کردند. بیرون کردند شما اینجا توی سالن گرم نشستهايد اينها دارند توي صحراهاي سرد زير اين سرماي سوزنده بدنشان ميلرزد. از پدر و مادر خودشان از فرزندان خودشان از همسر خودشان خبر ندارند.
با اسير اين رفتار را نميکردند. ديگر چه بکنند که شما متوجه بشويد که موجوديت اين ملت به خطر افتاده. موجوديت اين وطن به خطر افتاده. از فرزندانتان از امکانتان استفاده بکنيد. چه بکنند شما ببينيد در اطراف خودتان که ملتها چگونه زندگي ميکنند.
اين ترکيه همپيمان با همسايه ما حالا بايد با کمال تأسف بگويم که بايد ما ازش درس بگيريم. صد هزار ترک در قبرس زندگي ميکنند. قبرس جزء خاک ترکيه هم نبود. زير نفوذ يونان بود يونان هم با ترکيه در پيمان ناتو بود. بخاطر دفاع از صدهزار ترک در قبرس دنيا را به آستانه جنگ کشيد.
حقش بود ما هم در تمام مراحل از اعاي حقش دفاع کرديم. دولتهاي سلف آقاي هويدا و حزب ايران نوين هم دفاع کردند. ما هم دفاع آنها را تأييد کرديم کار درستي کرد ترکها از حقشان دفاع ميکردند جا داشت ما هم به عنوان همپيمان از حق آنها دفاع کنيم اما تمام سر و ته قضيه صد هزار نفر بود و ما در اين عراق حداقل 4 ميليون مثل اينها داريم. حق حکومت ندارند. حق زندگي ندارند مورد تبعيض مذهبي هستند مورد تبعيض نژادي هستند.
شما براي دفاع از حقشان هيچ نکرديد. امروز اينها را ريختند بيرون باز هم شما هيچ نکرديد. آنها را ميکشند غارت ميکنند سرزمينهايشان را به آتش ميکشند باز هم مينشينند و لبخند مليح ميزنيد و به اين ملت پاسخ ميدهيد که تا صبح و ديشب پاي دستگاه بيسيم بيدار بوديم مرتب خبر ميشنيديم که دارند ايرانيان عراق را بيرون ميکنند.
آفرين بر شما چه خوش حکومت ميکنيد. ولي در عرص واقعيات اينها جرم و گناه است و گناه در عرصه تاريخ بيکيفر نمانده و از آن شما هم بيکيفر نخواهد ماند. حالا تمام مسئله اين است که اين آوارگان را جا دادهايم، لباس دادهايم، پتو دادهايم، سرپناه دادهايم، اينها ديگر وطنشان را نميخواهند. اينها ديگر کاشانهشان را نميخواهند تمام شد يک قسمتي از عرصه حياتي ملت ايران فضاي حياتي ملت ايران را تصرف کردند به پايان رسيد همانقدر که آنها را يک و دو پتو داديد و يکي و دو کيلو شکر داديد ماجرا تمام شد. اين است؟ تاريخ اين است؟ شما ميخواهيد در اين دنيا زنده باشيد؟ ميخواهيد فردا بمانيد اين نيست.
چرا حالا داستان را وارونه ميکنيد. حالا حقايق را دگرگون جلوه ميدهيد. فقط مسئله آوارگي است شما خيال ميکنيد در برابر يک سيل قرار گرفتيد که سيل بود. عوامل جوي بوجود ميآورد و شما مسئوليتي نداريد. فقط بايد سيلزده را جا و مکان بدهيد. البته صحيح است اگر سيل بود صحيح بود اگر زلزله بود صحيح بود اين يک داستان سياسي است اين نتيجه بيعرضگي شماست. اين نتيجه غفلتهاي شماست.
اين نتيجه اين است که کادر ديپلماسي شما به جاي اينکه در اطراف دنيا از حقوق ملت دفاع کنند به ويسکي خوردنشان و قاچاقچيگري پرداختند. اين نتيجه اين است که به جاي اين که ملت را به طور نهادي آماده به يک رزم و دفاع بکنيد. اين کار را نکرديد آموزش را در اين کشور طبقاتي کرديد ميبايست همگاني بود. دانش را طبقاتي کرديد اطلاعات را طبقاتي کرديد.
روزنامهها را نابود کرديد. حقگويي را از ميان برديد. اگر کسي از اراده خودش حرف زد و نوکر شما نبود سرش را از ميان برديد. اين نتيجهاش دست قدرت داريد عرضه استفاده از قدرت را نداريد. براي اينکه در درون خودتان احساس ميکنيد ضعيف هستيد. اين ضعف شما را دشمن فهميده استعمارگر خبر دارد.
حالا امروز از اين ضعف استفاده ميکند. يکي از طرفهاي خود را خبر ميدهد و قسمتي از سرزمينها ما را خالي از سکنه بکند اين تجزيه و تحليل اين ماجرا است. اين داستان حقيقتي اين ماجراست اين است غم جانگاه، دوشيزه ظفري فرمودند که ما سي سا لداريم کار ميکنيم بله 30 سال از لحاظ قدرتهاي داخلي به هيچ جا نرسيديم براي اينکه طرف ما اينها بودند فهمشان اين بود. طرز کارشان اين بود.
يک قسمتي از سرزمين ما را اشغال کردند کانون تمدن فرهنگ ما را از بين بردند مرکز عاليترين جامعه ديني ما را از بين بردند اينها فقط در فکر اين هستند که به ايشان تسلي بدهند. اين عکسالعمل ماست دعا ميکنيد! نفرين ميکنيد! آشغالهاي کهنه خانه خودتان را جمع ميکنيد براي کساني ميبريم که همه چيز داشتند مثل ما خانه داشتند مثل ما زندگي داشتند مثل ما بچههايشان به مدرسه ميرفتند شبها برميگشتند. حالا هيچ چيزش را ندارند. سيل نيامده، زلزله نيامده، بي صاحبند.
حکومت ندارند اراده اينها منشأ قدرت حکومت نيست. خواست اينها منشأ ايجاد حکومت نيست. خدايا چه شد که ما بيصاحب شديم اينطور ما را برانند اينطور موجوديت ما را مورد هجوم قرار دهند. اين غم را آدم کجا ببرد. اين وضع ادامه پيدا ميکند. پان ايرانيست به پايان نرسيده هر روز چنين است. هر روز چنين است. راه ما مطمئنتر ميشود باورمان محکمتر ميشود که اين ملت يک راه براي نجاتش باقي مانده. يک راه براي نجات اين ملت است و اين هم راه پان ايرانيست است.
فقط يک راه براي نجات اين ملت است. فقط کسي بايد اين درسها را بفهمد. اين پيشبينيها را به موقع بفهمند. 30 سال پيش گفتيم که داستان عراق اين است سياست ما در عراق بايد اينطور باشد ما بايد برويم به دنبال پيوند با هموطنان خودمان به آنها اطمينان بدهيم. در منشور سربلندي نوشتيم بگذاريد هر عنصر ايراني در خليج فارس و در عراق نيروهاي مسلح شاهنشاهي را در بالاي سر خودش احساس کند و به آنها ايمان داشته باشد. به پشتيباني آنها مطمئن باشد. اين سخن هوايي نبود اين سخن تاريخ بود. مرتب برخلاف اين عمل کردند در هر مرحلهاي برخلاف اين عمل کردند. حق قدرت را از ما گرفتند و ما را به عاطفهاي که برادر عربشان ندارند حواله کردند.
پان ايرانيست زنده است. چارهاي نيست دردهاي تاريخي درمانهاي مشخص دارد. تنها با دروهاي خودش معالجه ميشود. در ميهن ما سياست بايد سياست پان ايرانيسم باشد اگر ميترسيد اسمش را نبريد بگوييد سياست اجنبه بگوييد سياست مرموز بگوييد هرچه خوشتان ميآيد ما که گفتيم اين انديشه ما خدايي است براي اينکه ايمان داشتيم. که آن خدايي که ايران را آفريده يک طرز تفکري هم به ملت ايران داد. که با آن طرز تفکر ميتواند خودش را اداره کند. بنابراين همانطوري که خالق خداست کسي هم که نجاتش ميدهد آن هم خود خداست. ما که اين اعتقاد را داشتيم توي مجلس ما را مسخره کرديد.
و گفتيد که انديشه پان ايرانيسم انديشه خدايي نيست ما که ميگوييم اين انديشه ما خدايي است شما با انديشههاي شيطاني خود عمل کنيد. ولي کاري را که بايد بکنيد از عنصر ايراني هر جايي که هست دفاع کنيد. اسمش را هر چه ميخواهيد بگذاريد. اسم آن به قول ما پان ايرانيسم است.
يعني دفاع از عنصر ايراني. هر جا که هست هر جا که هست اگر دو تا ايراني را در گواتمالا هم باشند حکومت ايران موظف است از حق آنان در گواتمالا دفاع کند. اگر خانهشان را به زور ازشان گرفتند بايد برود اقدام کند. بايستد و خانهشان را بگيرد و به آنها پس بدهد. اگر دو تا در گواتمالا بودند چه رسد به چهار ميليون و پنج ميليون که در عراق زندگي ميکنند شما از حق اينها دفاع کنيد و به آنها تأمين بدهيد که بتوانند در کاشانه خودشان زندگي کنند.
بتوانند مطابق آيين خودشان خدا را پرستش کنند. بتوانند به اماکن مقدس مذهبي خودشان قدم بگذارند. کسي اعتراضي به کار و زندگي آنها نداشته باشد. شما اين کار را عملي بکنيد اسمش را هر چه بگذاريد ما به آن ايمان و اعتقاد داريم اگر اين راه را ميرفتيد به اين نتيجه نميرسيديد و امروز ما يک بار ديگر بيان ميکنيم که اگر اين فکري که امروز معمول داشتهايد ادامه پيدا کند اين سرنوشت نصيب چندين ميليون نفر از ايرانيان خواهد شد.
نگوييد که ديگر کسي نگفت. اگر ميخواهيد پتو انبار کنيد از الان شروع کنيد نگوييد کسي خبر ندارد ولي واي بر ملتي که سرزمين او را يغما گردانند و متجاوزين بگيرند. و تصرف کنند. مقدسترين اماکن زندگياش را به سم ستوران ببندند و او تنها انديشهاي که ميکند به فکر جا و مکان دادن آوارگان باشد. اي آوارگان شما مظلومترين آوارگان روزگار هستيد.
مظلومترين آوارگان، براي اينکه آوارگان فلسطيني را بالاخره اين ملتهاي عرب اين کشورهاي عرب اينقدر در دنيا فرياد زدند که امروز به شکل يک مسئله مهم حقوقي در دنيا به عمل آمده است که حق دارند، حق فلسطينيهاست که برگردند به وطنشان که ما هم قبول داريم. اما کسي از حق آنها دفاع ميکند که قبلاً آواره شدهاند آن کردهايي که خانهشان را به آتش کشيدند صدايشان را کسي شنيد آنهايي را که کشتند خونشان را کسي داد به اين نتيجه ميرسيم اينهايي که همه چيز را فداي حفظ دوستي و روابط صميمانه با برادران عربشان کردند نميتوانند اينگونه مسائل تاريخي را براي ملت ايران حل کنند بشتابيد بله بشتابيد براي کمک به اين آوارگان بيچاره ولي بيشتر از اين بشتابيد براي دفاع از حق ملي آنها آزاد کردن سرزمين آنها بازگشت دادن آنها به شهرهاي تاريخي آنها و برافراشتن پرچم کانونهاي تشيع.
پاينده ايران
|