رادیو کوچه / شراره سعیدی
یکی از نامهایی که یادآور پانایرانیستهاست، دکتر «محمدرضا عاملی تهرانی» بود. او از بنیانگذاران مکتب و حزب پانایرانیست و بزرگترین نظریهپرداز تفکر پانایرانیسم محسوب میشود. دکتر عاملی به مناعت طبع و پاکدستی مشهور بوده است.
اما پس از پانایرانیست، سینما رکس آبادان بیش از هر نام دیگری یادآور دکتر عاملی است. در روند سریع موفقیت انقلابیون و ورود آقای خمینی فاجعه سینما رکس در سایه قرار گرفت. بسیاری از اسناد و مدارک و تحقیقات انجام شده درباره این فاجعه توسط انقلابیون از بین رفت و محمدرضا عاملی تهرانی وزیر اطلاعات و جهانگردی در کابینه شریف امامی که مسوول پیگیری و رسیدگی این پرونده شده بود توسط خلخالی قاضی شرع منصوب آقای خمینی اعدام شد.
علیرضا نوریزاده میگوید: دو روز بعد از آنکه دکتر عاملی به خبرنگاران گفته بود اسنادی در دست دارد که نشان از دخالت روحانیون و متعصبین مذهبی در آتشسوزی سینمارکس آبادان دارد، وزارت اطلاعات و جهانگردی توسط انقلابیون آتش زده شد. داریوش همایون نیز دلیل اصلی اعدام دکتر عاملی را آگاهیهای وی در مورد پرونده سینما رکس میداند.
علیرضا نوریزاده اینچنین میگوید: در جریان دادگاه دکتر عاملی تهرانی آقای خلخالی ضمن اتهامات بیرویه و بدون پایهای که به او میبست، ناگهان مسئله سینمارکس را مطرح کرد. زنده یاد عاملی تهرانی آنطور که از ابتدا پیدا بود و حتا آنطور که برخی از حکام شرع و کسانی که در حاشیه دادگاه بودند و تاکید میکردند، به 28 ماه زندان محکوم شده بود.
یعنی در رسیدگیهای اولیه یک همچین نظری را برایاش داشتند. حتا من یادم است در مجله امید ایران که سردبیرش بودم این خبر را نوشتم که دکتر عاملی تهرانی به 28 ماه زندان محکوم شده. اما ناگهان مسئله سینما رکس مطرح شد و در آنجا آقای خلخالی که ظاهرن یکی از کسانی که در آن جلسه حاضر بود و این را برای آقای خلخالی توضیح داده یا گفته بود، آمد و پرونده دکتر عاملی تهرانی را که رفته بود برای صدور حکم دوباره گشود و اینبار به ایشان گفته بود یکی از جرمهای تو این بوده که خواستی جنایت شاه را در آتش زدن سینما رکس به پای انقلاب اسلامی و امام خمینی بنویسی.
داریوش همایون نیز دلیل اصلی اعدام دکتر عاملی را آگاهیهای وی در مورد پرونده سینما رکس میداند. داریوش همایون میگوید: دکتر عاملی تهرانی از سوی شریف امامی مامور رسیدگی به این پرونده شد و اطلاعات زیادی جلب کرد و او یکی از آگاهترین افراد بود به چند و چون این جنایت. ولی خیال انتشارش را نداشت. آن را در دادگاه محکوم کردند، ولی میترسیدند که زمانی این اطلاعات درز کند. در نتیجه خلخالی احتیاطن او را اعدام کرد.
آقای نغیبی دادستان ویژه دادگاه رسیدگی به فاجعه سینما رکس به مطبوعات جمهوری اسلامی گفت: «متاسفانه ما دست به دامن هر کس شدیم، سند و مدرکی به ما نداد. مثلن سازمان اسناد ملی انقلاب اسلامی با وجود نامهای که خود آقای قدوسی نوشت و با وجود مراجعات روزانه ما، چیزی به ما نداد.» با این حال آقای نغیبی مدتی بعد در مذاکره با مطبوعات جمهوری اسلامی در بیان دلیل به تعویق افتادن برگزاری دادگاه گفت: «پرونده و اسناد سری و مدارکی که ما به یک وضعیتهایی از منابع مختلف جمعآوری کردهایم، نشان میدهد تمام تلاش رژیم بعد از وقوع این حادثه چسباندن این جنایت به مذهبیون یا روحانیان است.»
اگرچه آقای نغیبی نگفت در چه وضعیتهایی اسناد را به دست آورده، ولی به هر حال این امر مبین آن است که دست کم بخشی از اسناد و مدارک جمعآوری شده توسط حکومت سابق تا زمان برگزاری دادگاه وجود داشته و در اختیار دولت انقلاب بوده، ولی از استفاده یا عدم استفاده از تمامی آنها در دادگاه خبری در دست نیست. با این حال بر اساس آنچه در مطبوعات وقت چاپ شد، در دادگاه اشاراتی به موضوع شده، ولی کمترین جزییاتی از آن انتشار نیافته است.
اشاره به این نکته نیز ضروری است که بعد از انقلاب پرونده سینما رکس به دادگاه انقلاب فرستاده شد، زیرا دادسرای شهرستان آبادان با صدور قرار عدم صلاحیت حاضر به رسیدگی به آن نشد و بعد بازپرس دادسرای آبادان به نام صرافی به دلایل نامشخص از سمت خود و از دادگستری استعفا داد و دادگستری ماهها در جستوجوی قاضی بود که بتواند یا بخواهد به این پرونده رسیدگی کند. پرونده یکبار هم به دادسرای اهواز ارسال شد، ولی آن دادسرا هم پس از خواندن پرونده از رسیدگی به آن سرباز زد. در همین روزها شایعاتی در آبادان و دیگر شهرها پیچید که شخصی به نام حسین تکعلیزاده با انتشار نامههایی مدعی است از آتشزنندگان سینما رکس است و خواهان برگزاری محاکمه خویش، تا ماجرا را برای اهالی آبادان و ملت ایران روشن کند.
علیرضا نوریزاده از واپسین روزهای دکتر عاملی چنین روایت میکند: «… لباس کارگری به تناش کرده بودند با جارو و سطلی در دست. آنقدر در همین چند روز لاغر شده بود که نمیشد او را شناخت. موقع ملاقات دو یا سه پاسدار که از خطابشان به یکدیگر به عنوان رفیق کجایی هستند میشد فهمید بالای سر دکتر ایستادهاند و وقتی تاثر مرا دیدند، یکیشان گفت: رفیق به حال اینها متاثر میشوی؟ اینها زالوهایی هستند که خون خلق را مکیدهاند.»
دکتر نگاهی به آنها کرد و گفت: من خون خلق را مکیدهام؟
و بعد بیآنکه اعتنایی به خنده آنها کند گفت: خردم کردهاید، فکرش را بکن با مسلسل مرا میبرند تا توالتها را تمیز کنم. زمینها را بشویم. فکرش را بکن. اینها همه معاود عراقیاند که دارند انتقام شکستهایشان را از ایرانیان میگیرند… باور کن از زندگی خسته شدهام و….
نتوانستم طاقت بیاورم، بیرون آمدم و ماجرا را به بازرگان گفتم، زندهیاد داریوش فروهر در مورد دکتر عاملی به دلیل لحظات مشترکی که در گذشته داشتند خیلی تلاش کرد اما دکتر رازی با خود داشت که نمیشد حفظاش کرد. ساعت 11 شب بود که او را آوردند، آنقدر لاغر شده بود که به زحمت خود را سرپا نگاه میداشت. آن شب شومترین شب زندان قصر بود در بازجویی به دکتر عاملی قول داده بودند اگر در دادگاه سخنی از سینما رکس نگوید حداکثر به دو سال زندان قابل عفو محکوم خواهد شد. آن شب خیلی از ژنرالها هم بودند.
چهرههای سیاسی گذشته را نیز شکسته و ویرانشده میتوانستی ببینی. با این همه چهره عاملی با همه ضعف و شکستگی، با همان لبخند جاودانه از دیگران متمایز بود. خلخالی رییس دادگاه بود. زوارهای بازپرس و منشی و برادر خلیل طهماسبی تروریست فدایی اسلامی و ربانی املشی اعضای دادگاه هادی غفاری نیز حاضر بود. ادعانامهای که علیه دکتر عاملی تنظیم شده بود آنقدر مسخره بود که حتا تماشاچیان دادگاه که اغلب پاسدار و یا از خانواده چریکها بودند خندهشان گرفت. (دکتر عاملی تهرانی یکی از عوامل کشتار 17 شهریور، و از افرادی بوده که پایههای رژیم را مستحکمتر کرده و او با فساد اخلاق و ….) جملات را نمیشنیدم. دکتر مثل سیاوش پاکیزه و مطهر آماده بود که به میانه آتش برود.
آرام برخاست و با شهامت تحسینبرانگیزی گفت: شما مرا محاکمه نمیکنید بلکه شما دارید ایران را محاکمه میکنید. سلمان پارسی ما شما را از جهالت و گمراهی بیرون آورد. امروز نیز انسانها را در سینما رکس زنده به گور کردید و به آتش کشیدید تا از بوی گوشت سوخته پانصد ایرانی سرمست شوید. دکتر میگفت و میخروشید. چند بار خواستند ساکتاش کنند حتا یکبار خلخالی گفت: به جای این حرفها توبه کن تا محکوم به زندان شوی و در زندان ما تبدیل به آدم گردی.
دکتر فریاد زد شما، شما مرا آدم کنید مرا که با یزدانام الفت و عشق دارم، آدم کنید؟!
ساعت 2 آرای را خواندند دکتر را به ده سال محکوم کرده بودند. برادرزاده بازرگان آمده بود که به خلخالی دستور بازرگان را ابلاغ کند. روی کاغذی بازرگان با عجله نوشته بود (حجتالاسلام خلخالی با موافقت امام هیچکس را تیرباران نکنید و آقای عاملی تهرانی را به سلطنتآباد عودت دهید.)
صدای تیر بلند شد. همه وحشتزده به طرف حیاط دویدند. دکتر روی زمین افتاده بود و خلخالی با هفتتیری که از خانه هویدا دزدیده بود بالای سرش.
یکی از افسران زندانی ساعتی بعد با چشم گریان گفت: «وقتی دکتر را از دادگاه به سلول باز میگرداندند خلخالی گفته بود: توی وزیرهای شاه تو خیلی خوشگل بودی….»
لحظاتی بعد به دستور خلخالی او را به حیاط آورده بودند و قبل از بقیه کسانی که قرار بود اعدام شوند، به دست خود خلخالی تیرباران شده بودند. میگریستم و راه میرفتم. تا سه راه زندان پیاده آمدم.
و جمله دکتر توی گوشم زنگ میزد. آخرین جملهاش: «به همسرم و به یارانام بگویید دیگر به من نیاندیشند فقط در اندیشه ایران باشند.»
|