کوروش محسنی
در سال 1385 پژوهشی در دانشگاه کمبریج انجام شد که نشان داد همگی اقوام غیر پارسی زبان در ایران و حتی پیرامون ایران، از نظر تبار و DNA بسیار همانند هستند و با دیگر تیرهها مانند ترکان و اعراب تفاوت بسیاری دارند ژنتیک دارند. در این نشانی میتوانید به این پژوهشنامه سرراست در تارنمای دانشگاه کمبریج بروید.
در تاریخ 22 آبان ماه 1390 تلوزیون فارسی بیبیسی (+) در برنامهای با عنوان "اکثر ایرانیان نژاد آریایی ندارد" به گونهای بسیار کوتاه به این پرسمان پرداخت. هنوز آشکار نیست که برچه پایه این تلوزیون از این پژوهش ژنتیک، چنین نتیجهای با چنین موضوع و عنوانی ساخته است! این پژوهشها به سرپرستی "دکتر مازیار اشرفیان بناب" انجام شده است و در علمی بودن این تحقیقات شکی نیست.
در این بررسیهای DNA، دادههایی بهدست آمده است از جمله اینکه ژنهای بررسی شده در فلات ایران مربوط به بیش از 10 هزار سال پیش است و همچنان بر جای ماندهاند. همچنین آشکار شده است که تنوع و گوناگونی زبانهای اقوام ایرانی هیچ ربطی به تبار و نژاد ایشان ندارد و همگی این اقوام دارای ریشهی تباری و ژنتیکی یکسان (بالای 70%) هستند. افزون بر آن نیز آشکار شده است که اقوام ایرانیتبار (آذری، کرد، بلوچ، بختیاری، لر، گیلک، تالشی و پارسیزبانان و ...) تفاوت بسیاری با اقوام و ملتهای پیرامونی همانند ترکان آسیای میانه و اعراب دارند.
نظریهی کلیشهای مهاجرت آریاییها
در این میان آشکار نیست که پژوهشگر گرامی و تلوزیون بیبیسی چگونه بدون مشورت با تاریخشناسان و در نظر گرفتن دیگر نظریهها دربارهی مهاجرت آریاییها، از این دادههای بهدست آمده، به این نتیجه رسیدهاند که "اکثر ایرانیان نژاد آریایی ندارد"! این دادهها نشان میدهند که به وارونهی برداشت نادرست آقای مازیار اشرفیان بناب، تحقیقات و پژوهشنامههای نوینی که در زمینهی زبانشناسی، استورهشناسی، باستانشناسی و زمینشناسی انجام و ارائه شده است، بسیار به حقیقت نزدیکترند تا نظریهی کلیشهای و کهنهی "مهاجرت آریاییها به درون ایران" از نزدیک به 4 هزار سال پیش، از جنوب سیبری به درون فلات ایران.
در این نظریهی کهنه گفته میشود که اقوامی که امروزه آنها را "هندو-ایرانی" میشناسیم در نزدیک عصر برنز (پایان هزارهی سوم پ.م) خاستگاه خود را ترک کرده و در بخش آسیای میانه و قزاقستان کنونی، ماندگار شدند و در این گستره، فرهنگ باستانشناختی «آندرنوو» را بهوجود آوردهاند و سپس این گروه به دو بخش تقسیم شده و یک دسته رهسپار جلگهی سند، شرق ایران و غرب آسیا (سوریه) شدند، و در پیوند با اقوام بومی توانستند فرمانرواییهای توانمندی مانند پادشاهی «میتانی» را به وجود بیاورند. دستهی دیگر نیز در نزدیک پایان هزارهی دوم پ.م برابر با عصر آهن از آسیای میانه به سوی نجد ایران آمدند. این اقوام شامل قوم ماد و پارس و پارت بودند که هر کدام در بخشی از ایران جای گرفتند.
نظریههای تازه در زمینهی مهاجرت آریاییها
در این نگرههای تازهی مطرح شده با مدارک فراوان نشان داده شده است که آریاییها ساکنین اصلی فلات ایران بوده اند و مهاجرت از درون ایران به بیرون بوده است. ما به نام و اصطلاح "آریا" در زبانهای مصری، سومری و میان رودانی و غیره با دیرینگی بیش از 5000 سال بر میخوریم با معناهایی مانند فلاتنشین که اشاره به درون فلات ایران دارند و ... (برای آگاهی یافتن از این مدارک کلیک کنید)
استورههای ایرانی نیز همین نظریهی دوم را تایید می کنند. در هیچ استورهی ایرانی اشارهای به مهاجرت آریاییان به درون فلات ایران نمیبینیم. فریدون نماد تبار آریایی یا هندو-اروپایی، زمانی که سه بخش از جهان را به سه فرزند خود میبخشد (نماد مهاجرت و سه دسته شدن آریاییها) بخش میانی را به «ایرج» میسپارد و بخش میانی، اصلی و کهن، همان فلات ایران است نه جنوب سیبری و غیره.
اشاره به 10 فصل سرما و 2 فصل گرما نیز در اوستا، بسیار نزدیک است به پژوهشنامهی «جهانشاه درخشانی» و میتواند به یخبندان (12 هزار سال و بسیار نزدیک به پژوهشی ژنتیک) اشاره داشته باشد و نه لزوما سرمای سیبری
با نگاهی کوتاه و بیطرفانه به دادههای بهدست آمده از این پژوهش ارزشمند علمی، تنها نتیجهی 100% که میتوان از این نظریه گرفت، همان همریشه بودن اقوام ایرانی (آذری، کرد، بلوچ، پارسیزبان، لر، بختیاری، گیلکی و تالشی و..) است.
باید به یاد داشت که از نظر تاریخشناسی تکلیف گسترههای باستانی مانند سیلک کاشان، شهر سوخته و جیرفت کرمان مشخص نشده است و احتمال اینکه این شهریگریهای کهن مربوط به آریاییهای آغازین باشد بیش از هر چیزی است.
برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتابهای:
1- محسنی، محمد رضا 1389: "پان ترکیسم، ایران و آذربایجان"، انتشارات سمرقند
2- جنیدی، فریدون "زندگی و مهاجرت آریاییها" انتشارات بلخ
3- درخشانی، جهانشاه 1386: "آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد و پارس و دیگر آریاییان"
4- تارنمای دانشگاه کمبریج: http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC1808191/
|