3 - مارکسیسم متولیان
دکتر محمد رضا عاملی تهرانی (آژیر)

اگـر ماركسيسم منحصــر به همان سيمـاي ماركسيسم مبارزات كارگران بود، پس از آنكه توجيهات اقتصادي مناسبتر، زيانهاي سرمايه‌داري را آشكار ساخت و كيفيت استثمار را مشخص نمد و راههاي صحيح توزيع درآمــد مــلي را مطــرح ساخت، به كلــي از ميـــان مي‌رفت و در رديف تئوريهاي تاريخ اقتصاد درمي‌آيد كما اينكه در زمينه توجيهات اقتصادي همين وضع را پيدا كرده است وماركسيسم مكتبي است كه البته مروري بر آن لازم است ولي در تــوجيه كيــفيات كنــوني اقتـصاد جهان مـقامي ندارد.
ولي يك كيــفيت تاريخي ديگر سبــب گرديد كه عمر ماركسيسم طــولاني شود و سيماي ديگري از آن پديد آيد كه با نقش مخصوص خود از عمر طولاني‌تر برخوردار گردد.
ماركسيسم در مسير خود نقشي مشابه معتـقدات فـــرقه‌هاي مذهبي پيدا كـرد كه در زمـــانهاي گـــذشته خانواده‌ها و يا هئــيت‌هاي حـــاكمه، آن معتقدات را وسيله و ابزار حكومت خود قرار مي‌دادند.
در تــاريخ ملتها بسيارند مـــراحلي كه در آن هئيت حاكمه بهانه دفاع از مذهب خاصي را وسيله حكومت خود قرار داده‌اند.
گستـــرش پردامنه تـــوجيهات ماركسيستي در آن هنـگام كه هم زمان با مبارزات كـــارگران بود و به خصــوص همـــراه بودن اين تـوجيهات با مقــداري اصطـلاحات فلســفي كه به وسيله پيــروان ماركس در سطحي بسيار ساده تنظيم شده بود و دايماً تلقين و تكرار مي‌شد، ماركسيسم را به عنـــوان يك وسيله عقيــدتي قلمداد كرد و اين وسيــله منــاسب ابزار حكومتي طبقه جديدي قرار گرفت كه نخستين بار در روسيه حكومت را به دست گرفته بودند و سپس در كشورهاي ديگر نيز چنين طبقاتي پديد آمدند و ماركسيسم را به عـنوان يك وسيله عقيدتي مورد بهــره‌برداري قرار دادند.
دراين مرحله ديگر نظريات فلسفي يا اجتماعي و يا اقتصادي ماركسيسم مطـــرح و مــوثر نبود بلكه در اين مرحله، فرمانهاي قطب هدايت كننده استعمار سرخ بود كه در قالب اوراد ماركسيستي تلقين مي‌شد تا معلوم شود چه كسي از چه كليساي ماركسيستي تبعيت مي‌كند؟ تنها با تـفاوت يكي از اوراد مـربوط به ماركسيسم، با تفاوت تفســير در مورد يك نكته مخصوص، معلوم مي‌گردد كه ماركسيست از بتكده مسكو الهام مي‌گيرد يا معبد پكن!
به وسيله يك طبقه مخصوص كه از سرمايه‌داران هر عصر و هر زمان مقتدرتر و خودكامه‌تر هستند اداره مي‌شوند و تنها وجه تمايز اين طبقه ســـرمايه‌دار و استثمــارگر جــديد اين است كه بهتـر از ديگران، اوراد مــاركسيستي را مي‌فهمند و بهتر از ديگــران حق تفسير آن را دارند تا حدي كه ميليونها نفر با فـــرمان تكــفير يكي از اين هئيت‌هاي حاكمه بر عليه ميليونها نفر ديگر كه آنها هم ادعاي ماركسيست بودن دارند، قيام مي‌كنند.
بنـــابراين ماركسيسم متــوليان حكــومتهاي سرخ كـاربردي شبه مذهبي دارد.
تحول حكومتهاي مذهبي و شبه مــذهبي از ديــدگاه ناسيوناليسم تاريخي كاملاً قــابل تـــوجيه است. بعضي از عقــايد خــواه مــذهبي و خواه غير مذهبي در مردم نفــوذ مي‌كرده است. علــت نفوذ هر يك از اين عقايد را بايد در جايگاه تاريخي به ويژه آن مورد شناسايي قرار داد.
يكي از علــل نــفوذ و گسترش بعضي از مـذاهب و شبه مذاهب همزمان شدن آنها با نهـضت‌هاي ملي به شكل استــقلال طــلب و يا وحــدت طلب بوده است.
هر گاه در جامعه‌اي، نهضتي براي ايجاد استقلال ملي و يا براي وحدت ملي وجود داشته باشد و در همان زمان نيز يك عقيده مذهبي و فلسفي و به عــبارت كلي‌تر يك عنــصر عقيــدتي نيز در حــال نشو و نما باشد، چنانكه اين دو جـريان بر اثر رهبــري صحيح با يكديگر پيوند پيدا كنند، نهضت استقــلال طلب يا وحــدت طلب و يا به عبــارت كــلي‌تر، جــريان ناسيوناليستي تــاريخ، سبب شكــوفا شدن و گسترش فـوق‌العاده جريان عقيدتي مي‌شود. اين كيفيت چه در تاريخ ايران و چه در تاريخ مــلتهاي ديگـــر جهان از ديــرباز تا امروز نمــونه‌هاي بسيــار داشته است. اين جريان‌هاي تــاريخي سبب مي‌گردند كه اصحــاب عقيــدتي خاص، در يك مرحله تاريخ فرمانروايي يك جامعه را به دست مي‌آورند. از اين مرحله قــوانيني كه حاكم بر روابط حكومت و مردم است بر چنين حكـــومتهاي عقيــدتي نيز حاكم مي‌شود. يعني تا زمــانيكه حكومت در جهت نيازهاي اجتــماعي و آرمــانهاي مــردم گام برمي‌دارد، مـيان معتقــدات مــردم و حكــومت پيـــوندهايي وجود دارد ولي همينــكه حكــومت‌هاي عقـــيدتي مـــوجوديت خود را مصــروف دفـاع از حقوق خانواده‌هايي خاص و يا هئيتي خاص كردند، پيوند ميان مردم و آن گونه حكــومتها نيز گسيخته مي‌شود و عنصر عقيــده به صورت ابـزار مرده‌اي در دست حكومت در مي‌آيد. ديگر از آن روح خــلاق نخستين كه سبب برانــگيختن توده‌هاي مردم و سازندگي نهادهاي جامعه مي‌گشت اثــري ديده نمي‌شود ولي در عوض، عقيــدت حكــومتي هئيت حــاكمه به صورت چمـاق تكفير جلوه مي‌كند. عقيدت حكومتي در اين زمان به صــورت علــم پيچـيده‌اي جلوه مي‌كند كه تنهـا چند نفري از وابستگان هئيت حاكمه قدرت فهم و تفسير آنرا دارند وهم آنها هستند كه نوع درست آنرا ازغلط تشخيص مي‌دهند!‌
جامعه در اين حال بر اساس تعلـيم و تربيت و تبليغات ديكتاتوري اداره مي‌شود. چند نفري ازجانب هيأت حاكمه وردهاي اصلي را القاء مي‌كنند و بقيه مردم از كوچك و بزرگ فقط حق تقليد آنرا دارند!
بسيار اتفــاق افتاده است كه دو حكــومت كه ظاهراً به يك مذهب يا شبه مذهب اعتقاد داشته‌اند در زير سيطــره هيأت‌هاي حــاكمه خود با هم به جنگ پـــرداخته‌اند و تنها تئـوريست‌هاي هر يك از آنها مي‌دانسته‌اند كه كداميك مومن هستند و كداميك بـــدعت‌گــذار و يا كداميك اصيل هستند و كداميك تجديد نظر طلب.
خواننده آگاهي كه اكنون اين سطور را مي‌خواند به خوبي در مي‌يابد كه اين عبارات كلي كه برحكومتهاي قرون وسطاي اروپا وحكومتهاي قرن دهم تا دوازدهم هجـــري در كشورهاي اســلامي صــادق بوده است هم اكنون با كمال استحكام در مورد حكومتهاي شبه مذهبي روسيه و چيـن نيز صــدق مي‌كند. هر يك از اين حكـــومتها با مـاده اوليــه ماركسـيسم سيستم عقيدتي خاص به وجود آورده‌اند كه وسيله حفــظ منـــافع طـبقه جديد حاكم در اين كشورها است. البته طبقات جديد حاكمه از تمــايـلات ميهن‌پرستانه نسبت به كشورهاي خود عاري نيستند و چه بسـا كه هـر يك از آنها به فكر ناسيوناليسم ملت خود هستند و هر يك ديــگري را به تجديدنظر طلبي و انحراف ازماركسيسم و گرايش به سوي ناسيوناليسم
محكوم مي‌كنند زيرا مي‌خواهند اين ابزار عقيدتي را كـــاملاً در اخـــتيار
خــود داشته باشند و چنين است مـاركسيسم متـوليان حكومتهاي سرخ!

 
    
 
صفحه اصلی  بازگشت
 
تاریخ آخرین بروزرسانی : دوشنبه 13 فروردين 1403