درسی از تاریخ، وحدت راه حیات ملت ها
محسن پزشکپور
آبان 1326

اشتباه نشود این وحدت هرگز اتحاد جهانی نخواهد بود . این وحدت در واحد های ملی بمنصه ظهور رسیده و می رسد آن وقت که به علت عدم ارتباط بین نقاط مختلف دنیا قطعه سرزمینی کوچک و حتی یک شهر و شاید قصبه با مشتی جمعیت می توانست زندگی جداگانه و کاملاً منتزع از واحد های دیگر اجتماع ملی را داشته باشد سپر گردید.
امروز در دنیائی که کانون کار و فعالیت است ، در دنیائی که مکث و درجا زدن مقدمه ی زوال حتمی است و حرکتی سریع به سوی تکامل و تجدد به وجود آمده نیروهای ضعیف و غیر متشکل قادر به هیچ گونه فعالیت و ابراز وجودی نخواهند بود .
متمرکز ساختن قوا و سپس نتایج عالیتر و بهتری از آن به دست آوردن یک قانون مسلم طبیعی است ، البته این قوا نباید متضاد بوده از نظر کمیت و حتی کیفیت با هم تفاوت دااشته باشند وحدت مساعی فقط هنگامی نتایج عالی خود را ظاهر می سازد که بین نیروهای آشنا و قوای هم تراز به وجود آید .
این قانون کلی درباره جوامع بشری نیز صدق می کند و به صورت یک اصل همیشگی راهنمای جنبش های ملی و اجتماعی می باشد به همین لحاظ سیر تاریخ در قرون و اعصار متمادی روشن می سازد ملل آن وقت توانستند موجودیت خود را حفظ کنند و در تلاش برای بسط فرهنگ جهانی نقش تاریخی خود را ایفاء نمایند که وحدت قوا و اتحاد فکر و عمل برای خود به وجود آورند .
آنگاه که رشته اتحاد ملتی از هم گسیخته می گردد سیر او به سوی زوال و انحراف از نقش تاریخی که به عهده داشت آغاز می شود دیگر نیرو های تجزیه شده آن ملت قادر به ادامه هیچگونه فعالیت و ابراز وجودی نخواهند بود .
آنگاه مللی که زمان وحدت و قدرت آن ملت کوچک و ناچیز بودند و اکنون از واحد های تجزیه شده آن قوی ترند در سیر فرهنگ فرسنگها به پیش می رانند و روزی ملت بزرگ و با عظمت دیرین متوجه میشود که چه قدر از کاروان تمدن که خود در حرکتش عامل مؤثری بوده عقب افتاده است .
همچنان که تجزیه و تشتت سر آغاز فصل انحطاط ملتها است تأمین وحدت نیز طلیعه جـنبش سریع و نبـرد پـیروزمندانه ای برای به دست آوردن عظمت و جلال ملــتها می باشد .
در قرن هجدهم قوم ( ژرمن ) وحدت قوا و کار و عمل نداشت دوک نشین های مختلف با نامهای متفاوت در سراسر خاک آلمان حکومت میکردند ، هریک چند صد هزار یا کمی بیشتر از مردمان آلمانی نژاد را تحت سلطه و در حیطه اقتدار خود در آورده ، برای خویش منصب دوکی و شاهی به وجود آورده بودند .
این چنین زندگی شوم تؤام با تجزیه و تشتت هرگز برای ملت آلمان ایجاد کوچکترین موفقیتی نکرده ملت آلمان در واحدهای کوچک زندگی میکردند ، حکومت نشین های پوشالی و ناچیزی را وطن خود میشناخت و ناچار هر چند دوک نشین از ملت دیگری که وحدت و عظمت داشت تبعیت می نمود و آلت اجرای مقاصد آنان می شدند .
در جنگها ، نزاعها و کشمکشهای سیاسی ملت تجزیه شده آلمان همه جا قربانی مطامع دول قوی و زورمند اروپا بود هیچ مقامی برای مردم آلمان و دولت های کوچک دوک نشین حقی نمی شناخت مردم آلمان نیز در میان زنجیرهای اسارت که معلول حتمی تشتت و تجزیه می باشد قادر نبودند خدمات لازمه را برای گردش چرخ فرهنگ جهانی انجام دهند .
ملت آلمان جز زندگی رقت بار سیاه که زائیده وضع ننگین سیاسی آن روز بود چیزی نداشت فرصتی پیدا نمی کرد تادرصدد ایفاء نقش لازم خود در مورد اشاعه علم و دانش باشد در خمود و سستی عجیبی به سر می برد .
روزهای تیره و پر از رنج و مذلت را در حال تجزیه ادامه می داد . اما قرن نوزدهم شاهد عظمت و اقتدار عجیبی برای آلمان بود ملت آلمان متشکل گردید .
دوک نشین های کوچک و ناچیز که حدود سیاستشان فقط زائیده طرحهای سیاسیون اروپا بود پادشاهان ممالک جزء آلمان تخت و تاج سلطنتشان مظهر استیلای قدرت بیگانه بر ملت آلمان بود درکاخ ورسای فرانسه که شاهد نخستین پیروزی آلمان متحد یگانه گردید در سال  وحدت و اتحاد ملت آلمان برای همیشه تضمین و تأیید نمودند از آن پس در قلب اروپا بزرگترین دولت ها در واحدی کاملاً ملی به وجود آمد از آن پس ملت آلمان توانست همه جا با سربلندی قدم بردارد .
از ان پس آلمان مخترعین بزرگ ( فلاسفه عالیقدر موسیقی دان های به نام و بسیاری از مردان بزرگ دنیای دانش و هنر را به جهان تقدیم نمود .
اتحاد ملت آلمان تنها سبب رهائی میلیون ها آلمانی که سالهای متمادی سینه ی جوانانشان سپر بلای امپراطوریهای فرانسه و انگلیس و غیره بود نگردید بلکه به ملت آلمان فرصت داد تا نقش فرهنگی و جهانی خود را ایفا کند تاریخ از این نمونه بسیار دارد .
تاریخ جهان چیزی جز تاریخ نبرد ملت ها نیست ، عصاره و چجکیده تاریخ هزاران سال زندگی ملل نیز جز صورتهای مختلف این قانون کلی نخواهد بود که : وحدت راه حیات ملت هاست و تجزیه سر آغاز انحطاط و زوال آنها
صحنه های فجیع و خونبار قرن هجدهم ایتالیا را به ما نشان می دهید که بدن قطعه قطعه شده ای بیش نبود ، اطریش و فرانسه و دول بیگانه دیگر ایتالیا را برای خود قسمت کرده بودند در هر قسمت کشوری پوشالی و دولتی دست نشانده با مشتی قلیل جمعیت بوجود آورده بودند و سپس با قدرت کامل بر این قطعات تجزیه شده پیکر ایتالیای کهن حکومت میکردند .
آری دشمنان ملتها همیشه از نیروهای متشکل آنها بیم دارند
راه حکومت ، راه به زنجیر کشیدن ملتی که سالها استقلال و عظمت و آزادی به خود دیده است جز ایجاد تفرقه و اجرای سیاست منحوس تجزیه چیزی نیست .
حکومت کلیسا در قلب ایتالیا به این از هم ئگسیختگی کمک میکرد ملت ایتالیا در منجلاب بدبختی و فقر که معلول اجتناب ناپذیر تجزیه و جنگهای داخلی بود دست و پا می زد . اما دیری نپائید که بر اثر فدا کاریهای سربازان دلیر و میهن پرستی چون « گاریبالدی » و « ویکتور امانوئل » پادشاه ساردنی ایتالیا به صورت یک کشور واحد و مردم آن به صورت ملتی متشکل درآمدند .
از آن روز گامهائی سریع و بلند از جانب ملت ایتالیا به سوی ترقی و عظمت برداشته شد و از آن پس بود که ملت ایتالیا برای خود کرسی اقتدار و شوکت در دنیائی که مبدل به صحنه ی جنگ ملتهای اروپا شده بود اخذ نمود .
آیا جبه ی دشمنان دیرین دو ملت ایتالیا و آلمان توانستند مانع این تشکل و اتحاد گردند ... ؟ هرگز ! نغمه های ناسازگار آنها بسیار ضعیف تر از فریاد پرخروش ملل زجر دیده ی فوق بود .
دشمنان ملتها قوی و نیرومند هستند ، اما طبیعت و ناموس آن قویتر و نیرومند تر است.
مسلماً قوانین طبیعی با کوچکترین تحریک تعمیم می یابد و بر پدیده های مصنوعی که ساخته ذهن سیاسیون و مجریان طرح های سیاسی است فائق میگردد .
حکم طبیعت و ناموس تاریخ برای جوامع بشر ادامه زندگی در واحد های ملی واقعی و در حصار میهن طبیعی می باشد .
روسیه نیز هنگامی توانست جز ملل بزرگ قرار گیرد که از قید حکومت پادشاهان خود خواه کیف و مسکو نجات یافت و وجود پادشاهی بیدار چون پطر کبیر را بر اریکه سلطنت خویش یافت نباید اشتباه شود این اتحاد جز در یک واحد ملی شدنی نبوده و نیست زیرا فقط افراد یک ملت باهم مناسبات را دارا بوده میتوانند در راه یک هدف و به سوی یک آرمان مشترک و هماهنگ شوند بدون اینکه در این هماهنگی و در این سیر به سوی هدف اختلاف نظر و تضاد منافعی ایجاد گردد . دو قوم از دو ملت هیچگاه نتوانسته اند باهم و کنار یکدیگر به صورت ملتی واحد زندگی کنند همیشه ملت قوی دیگری را استعمار مینمود و حکومت جابرانه خود را بر ملت مقهور و شکست خورده مسلم میساخت و با آن جامعه ضعیف نه تنها به صورت افرادی از ملت خود رفتار نمی کرد بلکه اعمال او بی شباهت به رفتاریکه آقا و ارباب نسبت به بنده ی خود نبوده است بیهوده کسانی می کوشند تا دنیا را به سمت صور ذهنی خود که رویای حکومت جهانی پر از عدل و دادی را ! در بردارد هدایت کنند .
حقیقت و واقعیتی که تاکنون به فرمان طبیعت همه جا نمودار شده اختلاف اجتناب ناپذیر بین خواستها و آرزوهای ملتهاست هرگز محلی برای ایجاد حکومت جهانی باقی نمی گذارد . ممکن است دریک واحد اداری و در سایه پرچم یک امپراطوری چندین ملت سالها و حتی قرنها زندگی کنند اما باید دانست چندین قرن زندگی برادرانه نیست بلکه چندین قرن تسلط یک ملت قوی بر ملل مقهور و زنجیر شده میباشد . بساط امپراطوریها و این واحدهای اداریس که زندان اسارت ملل مختلف می باشد همیشگی نیست و خواه ناخواه از هم پاشیده میگردد در همان هنگام که آلمان تجزیه شده به سوی آستانه اتحاد می شتافت امپراطوری وسیع اطریش که یکی از بزرگترین و مقتدر ترین دول روی زمین بود به سمت تجزیه چهار اسبه می تازاند .
همان هنگامی که آلمان متحد و یگانه به وجود آمد نخستین ضربه های اساسی بر پیکر امپراطوری اطریش که زندان اسارت ملتهای بسیاری بود کوبیده شد . تبدیل نام امپراطوری اطریش هنگری و دادن آزادیها و خود مختاریهای داخلی به ملتهای اسیر از جناب دربار وین هرگز نتوانست اثرات این ضربات را خنثی کند زیرا این ساخت تصنعی سیاسیون وین که زنجیری دورادور ملل مختلف به نام دولت واحد اطریش کشیده بود قدرت برابری با حرکت سریع ناسیونالیسم ملتهای اسیر را که خواهان آزادی و استقلال و ادامه تاریخ ملی خود بودند نداشت .
ملتهائی که به زور ضربات تازیانه و به زیر فشار چکمه سربازان اطریشی این اسارت را تحمل میکردند خوب واقف بودند که مردم ژرمن نژاد اطریش بر آنهاآقائی دارند خوب میدانستند که رنج آنان کوشش و تلاش آنها باید به کار برده شود برای حفظ بساط قلدری مردمان اطریش به ناچار دیری نپائید که این روشن بینی و خواست استقلال ملت ها مبدل به جنبش های عظیم ملی شد ، جنگ جهانی قدرت نظامی امپراطوری اطریش را متزلزل ساخت و یک بار دیگر در تاریخ به چند قرن اسارت ملتها خاتمه داده شد .
امپراطوری اطریش از هم گسیخته گردید ملل تابع و اسیر استقلال و آزادی خود را به دست آوردند ، اطریش نیز به ملت خود آلمان پیوست و زندگی را در واحد ملی خویش ادامه داد .
سراسر تاریخ پوشیده از این نمونه های بارز برای اثبات ناموس طبیعت و قوانین فنا ناپذیر اجتماع می باشد .
امپراطوریها و دولی که به زور سر نیزه ملل دیگر را بنده و اسیر پنجه قدرت خود ساخته اند و به خیال خود کشور واحدی به وجود آورده اند و در اثر جزئی ترین عامل و محرک تجزیه می شوند . امپرا طوریهای
« شارلکن » ، عثمانی و اطریش پس از دهها سال حکومت جابرانه بر ملل مختلف متلاشی شدند اما ملتها با زندگی جاودانه ی خود را ادامه داده و میدهند . این است قانون مقدس جاوید طبیعت :
جوامع فقط در واحد های ملی حق زندگی دارند ...

 
    
 
صفحه اصلی  بازگشت
 
تاریخ آخرین بروزرسانی : دوشنبه 13 فروردين 1403