چگونگی تسلیم شدن قاضی محمد و یارانش
پیمان حریقی
18 آذرماه 1391

روز 21 آذر1324 میر جعفر پیشه‌وری، به دستور مستقیم روس‌ها، برپایی فرقه‌ی دموکرات آذربایجان و حکومت خودمختار را در آذربایجان اعلام کرد. چندی پس از آن، قاضی محمد نیز به دستور روس‌ها، با اعلام فرقه‌ی دموکرات کردستان در راستای تجزیه‌ی بخشی از مناطق کردنشین، در مهاباد اعلام جمهوری کرد.

بالاخره قوام با سیاست مدبرانه‌ی خود توانست کاری کند که روسیه ارتش خود را از ایران خارج کند؛ بدین ترتیب پشت حزب‌هایی که از سوی روس‌ها در ایران ساخته بود یعنی دو حزب دموکرات آذربایجان و کردستان، خالی شد.
روز هفدهم آذر، در حالی که زدوخوردهای پراکنده در محور زنجان ـ میانه، ادامه داشت، سران فرقه‌ی دموکرات آذربایجان (پیشه‌وری،شبستری،پادگان، جاوید و غلام یحیی) که هنوز هم نمی‌توانستند حقایق را آن‌گونه که هست دریابند، با لحن ملتمسانه‌ای از رهبران شوروی، درخواست کردند: (1)
«اگر قوام در جنگ علیه ما، دست به خون‌ریزی بزند، ما می‌توانیم در مناطق مناسبی، عملیات جنگی را آغاز کنیم و با سرنگون کردن حکومت ارتجاعی تهران، به متشکل کردن نیروهای آزادی‌خواه ایران که قادر به برقراری یک حکومت دموکراتیک باشند، بپردازیم. امیدواریم در این کار، مانع ما نشوید. اگر این کار را صلاح نمی‌دانید، ‌به ما اجازه دهید تا تمام مناسبات خود را با دولت ایران، قطع کنیم و بار دیگر حکومت ملی خود را برپا کنیم. خلق ما، حزب ما و رهبران آن، همه و همه، تنها به جنگ‌افزار، امید بسته‌اند و رهایی خود را در مسلح شدن می‌بینند. موفقیت در این کار، بستگی به یاری شما دارد » .
در اولین ساعت‌های بامداد روز نوزدهم آذرماه 1325، احمد قوام نخست‌وزیر، فرمان حرکت نیروهای نظامی به سوی آذربایجان را صادر کرد. در همان روز ، ستاد ارتش ضمن اطلاعیه‌ای، اعلام داشت:
امروز (19 آذر 1325) سحرگاه، به موجب امریه‌ی آقای نخست‌وزیر، نیروهای انتظامی به طرف آذربایجان حرکت نمود. از ناحیه‌ی زنجان، سه ستون با ساز و برگ کامل و مرکب از صنوف مختلف با آرایش جنگی به طرف قافلان کوه ، حرکت کرد ...

هم‏زمان، ستون دیگری از ارتش همراه با رزمندگان عشایر، از سنندج به حرکت در آمد، تا با اختیار گرفتن محور تکاب- شاهین دژ- میاندوآب، ارتباط میان دو فرقه را ببرد.
در زمینه‏ی گسیل نیرو به آذربایجان و مهاباد، ارتش در برنامه‌ریزی‌های خود، به همکاری عشایر بسیار امیدوار بود:
ارتش ایران بایستی به کمک و همکاری عشایر از سه ستون عملیات آزادسازی آذربایجان و کردستان را اجرا می‌کرد:
ستون اول که مهمترین ستون بود از محور زنجان ـ تبریز حرکت نموده و می‌بایست، شهرهای آذربایجان را به دست گیرد و در تمام شهرهای مهم چون تبریز و مراغه و رضائیه و میانه و غیره پادگان برقرار سازد.
ستون دوم می‌بایست از کردستان و محور تکاب و شاهین‌دژ و میاندوآب حرکت نموده، کردستان را از آذربایجان جدا کرده و مانع کمک به متجاسرین گردد.
ستون سوم می‌بایست از رشت به سمت آستارا و اردبیل حرکت کرده و راه کمک به متجاسرین از طریق مرزهای شمالی را مسدود سازد .
علاوه بر این به وسیله ی عشایر ]منطقه[ برای نیروهای دموکرات گرفتاری ایجاد نمایند.
مردم تبریز، با آگاه شدن از حرکت نیروهای ارتش به سوی آذربایجان، یک‌پارچه به ‌پا خواستند. مردان و زنان، دختران و پسران تبریز، همه «‌‌ ستارخان» و « ‌باقرخان» شده بودند و در سنگر « ‌خیابان» درفش آزادی و آزادگی را برافراشته بودند. برابر خیزش یک پارچه‌ی مردم، تنها راه گریز به روی سرکردگان فرقه‌ی دموکرات باز بود.
هم زمان، نیروهای ارتش از قافلانکوه گذشته بود و به سوی تبریز پیش می‎آمد:
در نوزدهم آذرماه، ارتش ایران در گردنه‌ی قافلانکوه واقع در جنوب میانه بر موضع دموکرات‌ها حمله برد و حکومت چند ماهه‌ی دموکرات آذربایجان بدون کوچک‌ترین مقاومتی، ظرف بیست و چهار ساعت فرو پاشید.
مردم «میهن‎پرور» تبریز با شنیدن خبر نزدیک شدن نیروهای ارتش که از «بیگانه‎پرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند، به پا خاستند» .

با آغاز عملیات ارتش و آزادسازی زنجان، قاضی محمد و صدرقاضی و سیف قاضی، همراه با هفت نفر دیگر «شورای جنگ» را تشکیل دادند و عزم خود را برای پایداری در برابر ارتش اعلام داشتند. فردای آن روز در مسجد عباس آقا، صدرقاضی در برابر شورای جنگ اعلام کرد: (2)
دولت مرکزی قادر نیست در دو جبهه‌ی آذربایجان و کردستان، هم‌زمان بجنگد. من قریب سه سال در تهران بودم و به خوبی از روحیه‌ی سربازان و درجه‌داران و افسران ارتش مطلع هستم. دولت در سقز و سردشت و تکاب نیرویی ندارد و ما، به خوبی با کمک فداییان دموکرات ]آذربایجان[ می‌توانیم، قوای دولتی را تارومار کنیم. سابقا یک دسته از عشایر می‌توانستند، مدت‌ها در مقابل قوای دولتی، ایستادگی کنند. حالا شما کمتر از آن‌ها نیستید. نباید بترسید، باید مبارزه کنیم.
با این‌حال درکردستان هم، هیچ پایداری از سوی فرقه‌ای‌ها صورت نگرفت. روز23 آذرماه، یعنی دو روز پس از پایان ماجرای فرقه‌ی دموکرات آذربایجان برخی از مردم مهاباد به استقبال ارتش ایران به میاندوآب، نزد ژنرال همایونی رفتند.
بزرگان این هیئت عبارت بودند از: میرزا رحمت شافعی، شیخ حسن شمس برهان، علی آقای امیرعشایر و چند نفر دیگر که دلسوزی نشان ندادن آنان به جمهوری، آنان را مطمئن ساخته بود که با رفتار خوب و صحیح مسئولین ارتش ایران روبرو خواهند شد. هیئت نمایندگی کردها که حالت گذشت و اغماض را در قیافه‌ی ژنرال دیدند، به مهاباد برگشتند تا به مردم بگویند که کسانی افراد مسلحی [که تسلیم دولت شوند، می‌توانند در امان باشند.
روز 24 آذر، اسداوف که در نقش نماینده‌ی بازرگانی شوروی در مهاباد، زمام جمهوری را در دست داشت، مهاباد را به سوی رضائیه ترک کرد. بدین سان روس‌ها، پایان عمر جمهوری را اعلام کردند. یکی از مقام‌های رسمی جمهوری مهاباد، به وی یادآور شده بود که روسیه در بحرانی‌ترین شرایط دوستان خود را تنها می‌گذارد. اسداوف در پاسخ بسیار درهم و پریشانی گفت که چگونگی اوضاع جمهوری، به چگونگی اوضاع جهان بستگی دارد.
فردای آن روز (25 آذر)، قاضی محمد، سیف قاضی، حاجی باباشیخ و چند تن دیگر از سران جمهوری مهاباد به روستای حمامیان میاندوآب ]یکی از روستاهای خاندان دهبکری و ایلخانی‌زاده که همواره با ارتش ایران در ارتباط بودند[ رفتند، تا با فرمانده‌ی ارتش ]که در آن روستا اسکان یافته بود[ گفت وگو کنند.
در این دیدار، تیمسار همایونی از قاضی محمد پرسیده بود که چرا کردها را در جهت تجزیه ایران، راهنمایی می‌کردی؟ قاضی محمد اعتراف کرد: هر عملی در آن جا، تحت نظارت و فشار روس ها انجام گردیده است .
آنان که از سرنوشت سران فرقه‌ی دموکرات که به دست مردم تبریز افتاده بودند، سخت ترسیده بودند، برای آن که به همان سرنوشت دچار نشوند و به دست مردم مهاباد کشته نشوند ، ترجیح دادند که خود را تسلیم ارتش کنند.
از این رو، روز26 آذر ماه 1325 قاضی محمد و سایر سران جمهوری خودخوانده‌ی مهاباد به روستای گوگ تپه رفتند تا در آنجا رسما خود را تسلیم نیروهای ارتش کنند.
سپس ارتش ایران از سمت شمال و قوای همراه سرهنگ غفاری به اتفاق عشایر کرد، از سمت شرق با سرعت وارد شهر شدند.
با حضور آنان مرگ و پایان جمهوری مهاباد اعلام گردید و منطقه بار دیگر به ایران ملحق شد.
عشایر کردی که به یاری سرهنگ غفاری آمدند، عشایر دهبکری و مامش و منگور از منطقه‌ی بوکان و مهاباد بودند.
و اما پرسش این که چرا قاضی محمد و یارانش مانند سران فرقه دموکرات آذربایجان نگریختند؟
چنانچه جغرافیای مهاباد را در نظر آورید، ستون دوم هیات اعزامی به آذربایجان مامور منطقه مهاباد می‏گردد که خود به دو بخش تقسیم شدند و از دو ناحیه منطقه مهاباد را محاصره نمودند یعنی از شمال (نقده) و شرق (تکاب و شاهین دژ و میاندوآب) البته به‌خاطر داشته باشیم که از سمت جنوب یعنی چند کیلومتر پایین‌تر از بوکان (سرا) قبلا هم ارتش حضور داشت، در این میان تنها جایی که از دسترس ارتش ایران به دور مانده بود منطقه غرب مهاباد و به طرف پیرانشهر بود و این درحالی است که این منطقه بسیار صعب العبور است (به‌ویژه در زمستان و اواخر پاییز) و تعداد روستاهای این مسیر، انگشت شماراند، در حالی که مسیر اصلی مهاباد به پیرانشهر از نقده می گذرد.
از سوی دیگر برخی می‌گویند قاضی محمد گفته بود «من خودم را تسلیم می‌کنم تا ارتش کاری به مردم نداشته باشد» سوال اینجاست که:
1. آیا با رفتن ارتش به تبریز، ارتشیان به مردم و حتا به اعضای فرقه دموکرات آذربایجان آسیبی رساندند؟
2. آیا این مردم نبودند که هنوز ارتش به نزدیک کوههای قافلانکوه نرسیده بود، حکومت فرقه را سرنگون کردند و تا جایی که می‌توانستند اعضا فرقه را به سزای اعمالشان رساندند؟
3. اگر قرار بود ارتش به کشتار مردم دست بزند، تسلیم شدن قاضی محمد چرا مانع انجام تصمیم ارتش شد؟

درحالی که نوری شاه ویس (از یاران ملا مصطفی بارزانی)، در خاطرات خود می‌نویسد:
«به طوری که خودم از ملا مصطفی شنیدم، قبل از حمله به مهاباد، آمریکایی‏ها به مذاکره با قاضی محمد پرداخته و به او قول داده بودند اگر از جنگ و درگیری احتراز کند و تسلیم شود، جان وی و دیگر افراد جمهوری در امان خواهد بود.» (3)

بله؛ این جمله منسوب به قاضی محمد هم یکی دیگر از دروغ های تاریخ است، چه دلیلی داشت که ارتش به کشتار مردم دست بزند، آری اگر کشتاری صورت می گرفت این مردم مهاباد بودند که اعضا فرقه را به سزای اعمالشان می‌رساندند؛ خوانین، مالکان، افراد مذهبی، افراد ملی و ایران دوست، همه و همه (بجز معدودی از اهالی مهاباد و برخی از خاندان فیض الله بگی بوکان) دل خونی از کرده‌های فرقه دموکرات کردستان و شخص قاضی محمد داشتند. نمونه این دل‏های آزرده خاطر، ابراهیم محمودیان بود که:
برادرش غفور محمودیان از سوی نماز علی اوف و قاضی محمد ترور شده بود ، عصای خود را به سوی جنازه‌ی قاضی محمد که بر بالای دار بود دراز کرد و گفت:

 

یکی جام می از پی بدسگال              به از عمر هفتاد و هشتاد سال

 

پی‌نوشت:
1- AR SPIHMDA, f.1, S.89, i.114, V.218-230 / گوشه‌های پنهان توطئه برای تجزیه‌ی مهاباد – رویه 219
2- حکومت کردستان و کرد در بازی سیاسی شوروی – رویه 283/ جمهوری 1946 مهباد – رویه 205/ جنبش ملی کرد – رویه 223
3- 50 سال مبارزه در کردستان - خاطرات نوری شاه‌ویس، ترجمه عمر فاروقی - نشر نذیر – تهران 1380

 
فرستادن دیدگاه
نام :
ایمیل :
دیدگاه :
 
دیدگاه کاربران :
متاسفانه نوشتار شما نشان می دهد که فرقی با جمهوری اسلامی ندارید. افسوس می خورم برای دوستان متوهمی چون شما که هیچگاه نخواستید خواست مردم کرد را درک کنید. خوشبختانه کردها بسیار از شما خود را ایرانی تر می دانند و نیازی به اثبات این امر ندارند. اما خواستهای بر حق آنها چیزی است که همیشه نادیده گرفته شده است و همیشه با وصل کردن آنها به شوروی و انگلیس و ... صورت مسئله را پاک کرده اید.
دروغ
دروغ جان خواسته های برحق یک ملت با جدایی خواهی فرق دارد. کرد های ایرانی مثل شما و همینطور ایرانیان آذری مثل من با اتحاد با بقیه ایرانیان میتوانیم نطامی برپایه دموکراسی در کشور ایجاد کنیم و همه به حقوقمان دست پیدا کنیم. نه اینکه بجای اتحاد هرکدوم برای خودمون ادعای جدایی خواهی کنیم. امروز گروه کوچک و حقیری در اذربایجان متاسفانه با منابع مالی دولت علی اوف مشغول شلوغ بازی هستند که مسلما به نتیجه نخواهند رسید. کردهای ایرانی هم مثل شما نباید اجازه دهند گروهی با کمکهای مالی کشورهای همسایه کشور ما را به مخاطره بیاندازند. با تشکر از شما
راست
آیا در وابستگی قاضی محمد با روسیه شکی دارید؟ ضمنا خواسته های امروز کردها چه ارتباطی به عملکرد قاضی محمد دارد؟
مردم کردستان و آذربایجان تنها دغدغه شان زبان و فرهنگشان است که روز به روز در حال ضعیف تر شدن پیش میرود و اگر روزی روزگاری قصد جدایی داشتند فقط به این خاطر بوده است.متاسفانه در دنیای امروز هم کسی به این دغدغه هیچ پاسخی نداده.
کورد
داداش پان ايرانيست بايد شما پان عربيست باشي چون در مشقي كه نگارش فرمودي 60 الي 70 درصدش لغات عربي مرقوم فرمايش كردي.
عرب زده
اهل اذربایجان. به اطلاع برسانم انگونه که به خاطر دارم اذربایجانی شعارش این است ایران از ما است نه ما از ایران . این است که در همه جای جای ایران ترک ها فعالیت میکنند.از بازرگانی گرفته نا کارگری از ریاست و مدیریت گرفته تا حمالی.. ادربایجانی ایران کار را عیب نمی داند و انقدر اعتماد بنفس دارد که خود برای دلخوشیش جوک های ترکی درست میکند بخدا مسخره است کسانی فکر کنند که روزی ادربایجان از ایران جداشده و استقلال خواهد خواست.اگر ان هایی که باکو رفته باشند خوب میدانند که اذربایجانیهای ایران بمراتب متمدنترند. تا انها . چرا که انها حدود صدو چند سال تحت سلطه روش بودند. و فرهنگی متفاوت از ترکهای اذربایجان ایران دارند. دیگر اقوام ایرانی با ترک ها چنان تنیده اند که امکان باز شناسی شان نیست... فکر کنم کرد ها نیز در عمق وجودشان اصیلتر از ما هستند.
روبانی
شما بهتر بود تاریخ را همان گونە کە رخ دادە مینوشتید نە آنگونە کە می خواهید کە رخ میداد. هیچ کس از جنایات شاە در آذربایجان بی خبر نیست. کشتار ٢٠ هزار آذری نسل کشی محسوب میشود
armin
    
 
صفحه اصلی  بازگشت
 
تاریخ آخرین بروزرسانی : دوشنبه 13 فروردين 1403