پیش گفتار: چندسال پس از روی کارآمدن محمد خاتمی ودرنیمه دوم ریاست جمهوری وی، پروژه اصلاحات روی به افول گذاشت. از چنین زمانی بود که اصلاح طلبان به تکاپو افتادند تا برای ماندن درچرخه قدرت، به ایجاد پایگاههای اجتماعی نوین دست زنندو دست پخت تئوریسینهای اصلاحات آن بودکه باتحریک اقوام و جازدن خویش بسان مدافعان اقوام ستمدیده بتوانند چندروزی بیشتر برصندلی مدیریت نظام اسلامی تکیه زنند. در نتیجه، سیل نشریات محلی قومگرا وتجزیه طلب روانه روزنامه فروشیها شد. پس از آن،پانترکها با ابزارکامل وبا پشتیبانی همه جانبه به میدان آمدند. نه اصلاح طلبان ونه اصولگرایان، هرگز به پیامدهای وخیم چنین سیاستی اندیشه نکردند وهریک تلاش کردند تا باسود بردن ازکارت پانترکیسم دربرابرمیهن پرستان منتقد، این گروه سوگلی را درچنبره خودبگیرند. با این همه، آنچه برای ما مهم است پاسخگویی به ادبیات سخیف وگمراه کننده پانترکهاوپشتیبانانشان درکشیدن خط جدایی میان تیره های گوناگون ملت ایران است؛ زیرا نه من ونه هیچ ایرانی میهن پرستی آن جایگاه را نداردکه به پشتیبانان این گروه شیطانی بگوید لطفا بس کنید وآنان نیز بگویند چشم!
به هرروی، یکی ازمهمترین تکیه گاههای پانترکها،نفی اشتراک تباری مردم آذربایجان با دیگر ایرانیان،ایران ستیزی، ایجاد اشتراک قومی کاذب میان مردم آذربایجان با اعقاب ترکان زردپوست آسیای مرکزی وحتی مغولگرایی است. پانترکها با جزم اندیشی وتعصبی کور، به ترک خواندن مردم آذربایجان می پردازند وچنان برطبل ترک گرایی میکوبند که اگرکسی آذریها را ندیده باشد،گمان میکند که آنان فرزندان بیواسطه آتیلای هون،چنگیزخان مغول یا اغوزخان هستند! از اینرو دراین نوشتار کوشش میگرددتا بدون هیاهو واز روی دانش به ریشه های تباری آذریها وسپس دیگر ایرانیان بپردازیم والبته پاسخی درخور به آنهایی بدهیم که یادگرفته اند هرگفتار بی اعتبار وبیگواهی را درباره ریشه وپیشینه ملت ایران بکاربرند. همچنین اشاره میکنم این نوشتارهرگز درصدداثبات دیدگاههای نژادپرستانه ویا توهین به هیچ گروه قومی ونژادی نیست وتنها درپی بیان یک حقیقت علمی است که میتواند در بررسیهای تاریخی و سیاسی کاربرد روشنگرانه داشته باشد و تا آنجا که امکانپذیر است، از گزافه گوییهای شوونیستهای قومگرا جلوگیری نماید.
بند نخست: دانش ژنتیک چه می گوید
برای رسیدن به پاسخ شایسته درباره ریشه وتبار مردمان هرسرزمینی نیاز است که به مهمترین موارد ازپژوهشهای انجام یافته در آنجا نگاهی بیافکنیم. پیش از آن اشاره میکنم که آدمیان درنتیجه فرآیند فرگشت(تکامل)، از انسان نماها جدا گشته و در بازه زمانی 7 میلیون سال تا1.5 میلیون سال پیش به گونه جدیدتر بدل شده اند. این موجود ازآن زمان تا حدود دویست هزارسال پیش به شوند(دلیل) افزایش حجم مغز وپیدایش شیار وشکنج بر روی ساختار مغز، بسان جانداری هوشمند درآمده ودرپی همان فرایند فرگشت و جهشهای ژنتیکی، توان گفتگوکردن پیداکرده است.سپس؛ انسان جدیدپیرامون60 هزارسال پیش، به آرامی ازآفریقا برون رفته(آندرهیل: 2001) و با دیگر گونه های انسانی درحال فرگشت همچون انسان نئاندرتال ترکیب شده وانسانی که امروزه درکره زمین زندگی میکند، پدید آمده است. وجودفرآیند فرگشت، دههاسال است که درهمه مراکز دانشگاهی وپژوهشی جهان وبه پشتوانه آزمایش وتجربیات گسترده پذیرفته شده وتا زمانیکه تئوری بهترونیرومندتر ازآن پیدانشود، همچنان مورد استنادپژوهشگران خواهدبود. امروزه هرکسیکه اندکی دانش وخرد دارد، میداند که هستی انسان، نتیجه رشته های DNA درون سلول و ژنهایی است که کلیه ویژگیهای چهره، جمجمه، اندام، پوست،مو و حتی بسیاری از ویژگیهای رفتاری فرد را تعیین میکند. این چیزی آشکارست که یک فردزردپوست وچشم بادامی،چهره اش را مدیون ژنهایی است که درتمامی سلولهای بدن وی است ویک فردسفیدپوست با داشتن گروه مشخصی از ژنها به این چهره درآمده، حتی اگر بزبانی ازگروههای نژادی دیگرسخن گوید. دردانش نوین برای شناسایی تبارگروههای گوناگون انسانی ازنشانگان(مارکرها-markers) ژنتیکی روی رشته های DNA سودبرده میشود. این مارکرها هرکدام در دورانی ازگذشته پدیدآمده وبا بررسی آزمایشگاهی مخزن ژنی هر انسان وارزیابی آن با نمونه های استاندارد؛ ریشه،تبار و ویژگیهای ژنی آن فرد روشن میشود واگر میزانی از اختلاط ژنتیکی در فرد موجود باشد، آن نیزپدیدارمیشود. پس دراینجا ما بایک بررسی پژوهشی روبروهستیم که ارزش ویژه خودرا دارد. بنابراین نخست نگاهی به پروژه های دانشگاهی درباره مردمان آناتولی،آذربایجان وقفقاز می اندازیم وسپس همین بررسی را درمیان همه ایرانیان پی می گیریم (نتیجه این پژوهشها بسیارکوتاه آورده شده تا کار رابرای شما گرامیان آسان سازد). این بررسی به هرخواننده بیطرفی این امکان را میدهد تا میزان درستی ادعاهای پانترکها را درباره ترک زبانان باختر آسیا دریابد:
1- پژوهش سال 2001 که بدست پژوهشگران دانشگاههای فرارا و بولونیا از ایتالیا و دانشگاه تکنیکال خاورمیانه در آنکارا انجام یافت، نشان داد که بیشترین باشندگی مارکرهای آسیای مرکزی در ترکزبانان آناتولی به سختی به میزان 30 درصد از همه مارکرهای این مردمان باز میگردد که البته بخش اصلی آن به مارکر R بازمیگردد که یکی از مارکرهای شاخصه هندو اروپایی و با منشا آسیای مرکزی است (بِنِدِتو و همکاران: 2001 ).
2- در سال 2003 بررسی ژنتیکی گسترده ای در ترکیه با همکاری دانشگاههای گوناگون زیر انجام پذیرفت: دپارتمان ژنتیک دانشگاه استنفورد(ازجمله پروفسورکاوالی-اسفورتزا، سینوقلو و...) ، دپارتمان علوم رفتاری دانشگاه استنفورد، مرکز تکنولوژی ژنوم استنفورددرکالیفورنیا، انستیتوپزشکی قانونی دانشگاه استانبول(چنگیزسینوقلو)،مرکززیست شناسی دانشگاه تارتو(استونی)، موسسه علوم انسانشناسی دانشگاه استنفورد و دپارتمان ژنتیک دانشگاه پاویا از ایتالیا. نتیجه این پژوهش نشان داد که مخزن ژنی (gene pool) مردمان ترکیه متشکل از: 1/94درصدهاپلوگروپهای اروپا-خاورمیانه،5/1درصدهاپلوگروپهای هندی و1درصد هاپلوگروپهای آفریقایی است وعلیرغم آنکه زبان بیشینه ساکنان آناتولی ترکی است،تنها 4/3 درصد از نشانگان مردمان این سرزمین به هاپلوگروپهای نژاد زرد می رسد. شایان یاد آوری است که برپایه این بررسی بیشترین فراوانی هاپلوگروپهای آسیای مرکزی در مسیر پدری به 9 درصد میرسد که نشان از تبار غیر ترکی مردمان آناتولی دارد(سینوقلو و همکاران: 2003).
3- پژوهش ارزنده کانر برکمن زیر نظر پروفسور جانان اُزگن، پروفسور اینجی توگان وپروفسور کوجابییک، از دانشگاه تکنیکال خاورمیانه درآنکارا، درسال 2006 نمایان ساخت، باشندگی مارکرهای آسیای مرکزی در مردم ترکیه در مسیر پدری ومادری بترتیب کمتر از 13 و 22 درصد است ودر آذربایجان نیزبترتیب کمتر از 18 و32 درصد میباشد. شایان توجه است که بخشی از نشانگان درنظرگرفته شده برای آسیای مرکزی، مارکر R است که وابسته به نژاد هندواروپایی است و از اینرو میزان باشندگی مارکرهای نژادزرد درساکنان سرزمینهای یادشده اندک است. این بررسی میگوید: «برپایه آنالیز مارکرهای پروتئینی، mtDNA و مارکرهای کروموزوم Y ؛ همگی نشانگر پیوند نزدیک مردم آناتولی با مردم اروپا و خاورمیانه است. از اینرو این نتایج نشان میدهد که تاثیر ژنهای آسیای مرکزی برمخزن ژنی مردم امروزین ترکیه اندک است، پس این ایده پشتیبانی میشود که زبان ترکی براساس الگوی برگزیدگان چیره(Elite Dominance) تحمیل شده است». همچنین پژوهشگر می افزاید که تاثیر میزان مهاجرت ترکان بیابان نشین بر مردمان مورد بررسی کمتر از 9 درصد می باشد(برکمن و اساتید:2006)
4- واما پژوهش بسیارمهم 13 مرکزپژوهشی بزرگ جهان برای یافتن ریشه مشترک زبانهای خانواده آریایی(103 گویش همچون پارسی، فرانسوی،آلمانی و ...) در سال 2012 نشان داد که ریشه مشترک همة زبانهای موردبررسی در این پژوهش بزبانی یگانه به بازه 9500 سال پیش باز میگردد و شگفت آنکه سرزمینی که نیاکان 10 هزارسال پیش آریایی درآن می زیستندو ازآنجا به دیگرسرزمینهای جهان گسترش یافتند، کشور ترکیه بوده است. شایان یادآوری است که یافته اخیرکاملا درپیوندبا یافته های باستانشناسی درمرکز وجنوب آناتولی وبویژه شهر 10 هزارساله زیرزمینی در کاپادوکیه است که بدست آریاییهای نخستین ساخته شده است. آنچه که اهمیت این پروژه بزرگ را بسیار زیادمیکند اینست که در این پژوهش برای رسیدن به منشا آریاییها در دوره پس از یخبندان، ازتمامی شاخه های علمی لازم اعم از ژنتیست، زبانشناس، اساتیدتاریخ، فلسفه،ریاضی،علوم کامپیوتر، زیست شناس، انسانشناس، علوم رفتاری وروانشناسی، ایمنولوژیست و...سودبرده شده و ازشما خواننده ارجمند درخواست میگردد که نام نهادهای دست اندرکار این پروژه را که بدان اشاره شد، حتما ملاحظه نمایید(اتکینسون و همکاران:2012)..
5- و اینک به یک پژوهش مهم درباره مردم آذربایجان اشاره میشود که بدست دانشگاه علوم پزشکی تهران ، موسسه ملی ژنتیک وبیوتکنولوژی ایران، وزارت بهداشت ودرمان ایران وآکادمی علوم ارمنستان درسال 2010 و بر روی آذری زبانان کشورمان انجام شد که نشان داد:الف)تفاوت زیادی میان ژنوم آذریهای ایران باترکان آسیای مرکزی(ترکان شرقی) دیده میشود (ژورنال بهداشت ایران:121، 2010). ب) هرچند نزدیکی ژنتیکی میان آذریهای ایران با مردمان شمال ارس وآناتولی وجوددارد، اما این نزدیکی بدلیل هاپلوگروپهای نژاد سفید است. ج) الگوی ژنتیکی اخیر در استانهای آذری زبان، نشان از فرآیند جایگزینی زبان گروه چیره در بازه زمانی سده های 11 تا 15 میلادی است، چراکه میزان اثر ژنتیکی گروه مهاجم (ترکان زردپوست) در مردمان کنونی منطقه اندک است(آندورانیان و همکاران: 2010).
6- پژوهش مهم دیگر برروی آذریهای ایران بدست پژوهشگران دانشگاه تبریز، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ودانشگاه علوم پزشکی ارتش درسال2011 انجام شدکه نتایجی نزدیک به مواردبالا را درپی داشت. این پژوهشگران نشان دادند 82 درصد از مارکرهای شناسایی شده در ژنوم مردم آذربایجان وابسته به نژادسفید است(ژورنال بیوتکنولوژی ایران:120، 2011). همین پژوهش،مطالعة کوینتانا-مورسی را درسال2004 موردسنجش قرارمیدهد که درادامه خواهدآمد(اصغرزاده وهمکاران:2011)
7- درباره مردمان شمال ارس، درسال2002 نیزتحقیقی بدست اساتیددانشگاه ماکس پلانک، آکادمی علوم ارمنستان و انستیتو تحقیقات هماتولوژی جمهوری آذربایجان درقفقاز صورت گرفت که نتایج جالبی در برداشت. این بررسی نشان دادکه ساکنان ارمنستان وجمهوری باکو همسانی ژنتیکی بیشتری با یکدیگر دارند تا با دیگر گروههای ساکن قفقاز(ژورنال بین المللی ژنتیک انسانی: 255،2002). همچنین مردمان قفقاز علیرغم آنکه به چهار گروه زبانی وپنجاه قومیت گوناگون بخش بندی می شوند؛ دارای شباهتهای نزدیک ژنتیکی با یکدیگر هستند (ژورنال بین المللی ژنتیک انسانی: 255 و256 ،2002 ) و تفاوت نژادی آنچنانی با مردم خاورمیانه واروپا ندارند چنانکه شاخص تمایز ژنتیکی آنها با ساکنان هردو منطقه یادشده، اندک است (ناسیدزه و همکاران:2002)
8- و اما بررسی سالهای پیش دانشگاه تهران و نورث ولز(1988) بر روی پروتئینهای سرم خون مردم ایران، نشان از شباهت میزان پروتئینهای سرم خون درمیان اقوام ایرانی از یکسو وتفاوت ژرف آن با ساکنان عربستان وکویت داشت. این مطالعه بر روی 10 گروه از ایرانیها انجام پذیرفت: آذریها وکردهای ارومیه، لرها، زابلیها، بلوچها، ترکزبانان و کردهای شیروان، زرتشتیان، تهرانیها و کرمانیها. همین بررسی بیان میکند که ایرانیان در برخی از فاکتورهای مورد کاوش، حدمیانه 2 گروه هندی و اروپایی در دو سوی مرزهای جنوب خاوری و کرانه های باختری دریای کاسپین هستند(امیرشاهی و همکاران: 1988)
9- پژوهش پروفسورکاوالی–اسفورتزا باعنوان پیشینه وجغرافیای ژنهای انسان یکی ازبا ارزشترین بررسیها درباره سیرجابجایی و نیز ژنوم مردمان کره زمین است . برابربا یافته های این پژوهش تبار ایرانیها پیوسته با گروه نامور به هندواروپایی(آریایی) است . در اینباره به نمودار زیر توجه فرمایید(کاوالی-اسفورتزا و همکاران:1994) :
10-بررسی ریگوئیرو وهمکارانش از دانشگاههای فلوریدا و استنفورد درسال 2006 نشان از نزدیکی فراوان ژنوم مردم ایران در سراسر کشور با یکدیگر دارد. این پژوهش، ایران را بدلیل گوناگونی هاپلوگروپها در مخزن ژنتیکی، چونان چهارراهی از برخورد گروههای ژنتیکی معرفی میکند. دراین پژوهش همسانی بسیارگسترده ژنوم ساکنان مرکز ایران با آذربایجان دیده میشود وهمچنین نزدیکی ژنتیکی مردم ایران با مردمان قفقاز وآناتولی قابل توجه است. برپایه همین بررسی، بیشینه ژنوم ایرانیها به نژاد هندو اروپایی وابسته است (بیش از 60 درصد و با ملاحظه کدگزاری هرنستات).
11-واما پژوهش بزرگ کوینتانا-مورسی از انستیتوپاستورفرانسه درسال 2004 که با همکاری پژوهشگران دانشگاههای آمریکا، اسرائیل، پاکستان،ایتالیا، انگلستان؛ درسرزمینهای آسیای میانه،ایران،پاکستان(دره هند)،افغانستان،آناتولی وقفقاز انجام یافت. این مطالعه که بر روی 910 نمونه از 23 گروه قومی درسرزمینهای یادشده صورت گرفت، نمایان ساخت مردمان ساکن در باختردره هند، یعنی ایرانیان(از همه اقوام)، مردم ترکیه و قفقاز، بیشتر لنگرگاه mtDNA اوراسیای باختری هستند، همانطورکه در نواحی دره هند وآسیای مرکزی، ترکیب گروههای گوناگون ژنتیکی اوراسیای خاوری، اوراسیای باختری وجنوب آسیا دیده میشود. میزان نزدیکی تباری مردمان سرزمینهای مورد بررسی وبویژه مردمان افغانستان،ایران،قفقاز وترکیه را میتوانید در فرتور زیر دریابید(کوینتانا-مورسی و همکاران:2004) :
خواننده ارجمند توجه نماید که براساس گزارش هرنستات وهمکاران وی درسال 2002 ؛کدگذاری DNA میتوکندریال گروههای آسیایی، اروپایی وآفریقایی بشکل استاندارد انجام یافت که دراین نوشتار از آن کدگزاری استاندارد و گروههای مارکرها سود برده شد. به هر روی برپایه آنچه دربالا آمد مردم آذربایجان همانند دیگر ایرانیان، ازتیره هندواروپایی(آریایی) هستند اما نه خالص. در اینجا بار دیگر تاکید میکنم که دراین نوشتار هرگز بدنبال پیش کشیدن ادعاهای گزاف راسیستی نبوده ونیستم؛ بلکه هدف، پی بردن به سایه-روشنهای ریشه ای مردمان آذربایجان و دیگر ایرانیان است وبس.
بند دوم: پیوند زبان و تبار
در اینجا با پرسش دیگری روبرو هستیم؛ آیا زبان وگویش آدمی بیانگر تبار و ریشه های قومی و خاندانی اوست؟ هر انسان خردمندی در پاسخ به این پرسش بی درنگ میگوید، همیشه نه! نمونه ها در این زمینه آنقدر زیاداست که هر انسان بینایی با اندکی نگرش در پیرامون خویش میتواند به این پاسخ دست یابد. مردم برزیل به زبان پرتقالی سخن میگویند اما پیرامون 15 درصد از آنها ریشه پرتقالی دارند. مردم سیرالئون بزبان انگلیسی و گینه کوناکری بزبان فرانسوی سخن میگویند اما از دیدگاه شما، مردمان سیه چهره اخیر، لاتینو یا آنگلو ساکسون هستند؟ مردم بولیوی،کلمبیا وشیلی چطور؟ لاتینوی اسپانیولی هستند یا سرخپوستانی مخلوط با لاتینها که زبان پدران چندسده پیش را از دست داده اند؟ به چنین پدیده ای میگویند چیرگی زبانی (Lingual Domination). در اثر چیرگی زمانبر یک گروه قومی بردیگری بویژه در طی چند سده، قومیت زیردست زبان خویش را به مرور ازدست داده وزبان نیروی مسلط را می پذیرد حتی اگر نیروی برتر در اینجا ازدیدگاه شمارگان انسانی دراقلیت باشد. چنین پدیده ای دربسیاری ازسرزمینهای جهان رخ داده که از خاورمیانه گرفته تا امریکای لاتین را دربرمیگیرد. کشورهای مصر، لیبی، مراکش، سوریه ، لبنان و... نمونه های بارزی از عرب شدن جوامعی هستند که از دیدگاه تباری هرگز در زمره اعراب جای نمی گیرند. درمورد مردمان سرزمین سپند آذربایجان و نیز ترکزبانان قفقاز وآناتولی نیز همین دیدگاه، گویای راستی وحقیقت است. چنانکه در بررسیهای ژنتیکی بالا مشاهده کردید، مردمان یادشده هرگز از تبار ترک بعنوان یکی از شاخه های نژاد زرد بشمار نمی روند، در حالیکه اینان بزبان ترکی مخلوط با واژگان فارسی و عربی سخن میگویند. آنچه درباره زبان ترکی هویدا وآشکارست این امر میباشد که این زبان ریشه درگروه زبانهای اورال-آلتایی دارد و با زبانهای مغولی،چینی، کره ای و... هم خانواده و هم گروه است؛ چنانکه زبان پارسی با زبانهای کردی،تالشی، پهلوی کهن، سانسکریت، توتونی، اسلاوونیک، لاتین و... دریک خانواده زبانی است. هرچندکه زبان پارسی به شوند آنکه زبان ادبی،آموزشی ودیوانی(اداری) فلات ایران و سرزمینهای پیرامون آن بوده،درهزارسال گذشته واژه های گوناگونی ازدیگر زبانهای پیرامون وبویژه عربی گرفته که شوندِ آن،پذیرش دین اسلام از سوی ایرانیان بوده است. این پدیده سبب شد تا بتدریج آثار باشندگی گسترده دین اسلام در زندگی روزمره ایرانیان، چهره خویش را در زبان و گویش مردمان این پهنه نشان دهد.
واما توضیح این پدیده که چرا مردم آذربایگان، زبان آذری کهن را که شاخه ای مهم از زبان پهلوی دوره ساسانی بوده، از دست دادند و بزبان کنونی سخن میگویند بسیارساده وآشکار است: بر اثر سیادت قومی وحکومتی ترکان اغوز در این مناطق از سده پنجم هجری (یازده میلادی) بدین سو، مردمان بومی آذربایجان، اران (شمال ارس) وآناتولی زبان نیاکانی خویش را که گوناگون نیز بوده، به آرامی و درطی چندسده ازدست داده و به زبان نوتری سخن میگویند که کمترین پیوند تباری را با ایشان دارد. اینکه در دیگر نواحی ایران چنین دگرگونی رخ نداده به شَوند آنست که در دیگر سرزمینهای ایرانی، تنها برتری حکومتی خانهای ترک وجود داشته ونه باشندگی ایلات اغوز. حضرات پانترک بهتراست به مطالعات نوین درترکیه نگاهی بیاندازند.درپژوهش سینوقلو(ازترکیه) وهمکاران وی از دانشگاههای آمریکا وایتالیا، درآناتولی بسیارآشکارآمده است:«...برای برآوردکردن باشندگی آللهای آسیای مرکزی درآناتولی امروزی، ساده ترین توضیح آنست که تا پیش از سده 11 میلادی، (آللهای) مردم ترکیه همانند دیگر همسایگانشان درمدیترانه، خاور و جنوبشرق اروپا بوده است ... ؛ دوم اینکه، تا پیش از سال 992 میلادی، طوایف اغوز در سرزمینی بودند که امروزه قرقیزستان خوانده میشود. امروزه قزاقها، اویغورها و قرقیزها در میان خانواده زبانی ترکها، نزدیکترین وابستگی را به شاخه ترکی از زبانهای آلتائی دارند...». این پژوهش، سه الگوی مهاجرتی را درهزارسال اخیر از آسیای مرکزی به آناتولی(همسان با آذربایجان) بیان میکندو براین امر صحه می گزارد که تا هزار سال پیش،خبری ازترکزبانان دراین ناحیه ازآسیا نبوده و برای اثبات گفتار خویش چندین سند وگواه را ازپژوهشگران گوناگون همچون گوگلیلمینو 1990، لانگ1991، اندرس1988،کوماس1998 و .. می آورد. همچنین کانر برکمن(شماره 3 بالا) از ترکیه ،شمه ای از نمایان شدن ترکزبانان را چنین می آورد: « میان سده های 5 تا 7 پس از میلاد، آسیای مرکزی بدست قبائل بدوی ترکزبان کنترل میشد. در سده 6 میلادی اتحادیه ای ازقبائل ترکزبان دربیرون مغولستان ظهوریافتند که خود را گوک-ترک می نامیدند... پس از انشعاب گوک-ترکها، گروهی از آنها بنام اغوزها بسمت غرب مهاجرت کردند... در بازه سده های 9 تا 11 میلادی طوائف ترکزبان پکنز، اوز و قبچاق، شمال دریای سیاه را اشغال و به خاور اروپا مهاجرت کردند... در آناتولی، گروههای نامور به ترکزبان پیرامون سده 11 میلادی ظاهرشدند، چنانکه پیشتر نشان داده شد، درآغاز دوره هیتی ها تا پایان سده های اخیردر آناتولی بزبان هندو اروپایی سخن گفته میشد. زبان ترکی پیرامون هزارسال اخیر وبا یورش گروههای بیابانگرد ترکزبان(ترکان اغوز) وارد شد. در نتیجه فشار قپچاقها، ترکان اغوز بطور عمده از سرزمین اصلیشان درمیانه دریای آرال وکاسپین مهاجرت کردند... آن دسته ای که به جنوب دریای کاسپین یورش آوردند، زبانشان را به مردم آذربایجان و آناتولی تحمیل کردند ...» (کانر برکمن:2006 ، رویه 7-6)
با این همه پانترکها که پس از روبرو گشتن با چنین یافته های نوینی بشدت کلافه گشته اند، راهکار را در جعل تاریخی دیگری جستجو میکنند. اینان با راهنمایی یک توده ای شیاد بنام محمدزاده صدیق میگویند نام آذربایجان برگرفته از طایفه ای بنام آز یا آس است که بدین شکل درآمده وچون قبیله آز، ترک بوده اند پس نام آذربایجان نام ترکی ومردم آذربایجان نیز از نسل همان طایفه هستندو لزوما ترک تبارند! محمدزاده صدیق و دیگر پانترکها واقعا شاهکار جعل ودزدی تباری هستند؛ میگویید چرا؟ 1) طایفه ای که بنام آز یا آس مورد ادعای جاعلان پانترک است،یکی ازقبائل چهارگانه سارماتها هستند:آلانها،روکسولانها،سیراکها وآورس ها. دوستان اگر میخواهند بدانند که سارماتها کیستند کافیست به دانشنامه بریتانیکا،ایرانیکا،دانشنامه مرجع کشور روسیه یا هرکتاب دانشگاهی دیگردرباره تیره های باستانی ایرانی رجوع کنندو آشکارا ببینند که طوایف نام برده، از قدیمی ترین خاندانهای ایرانی درجنوب روسیه بوده اند که نامشان حتی درنقشه ژنرالهای رومی درسده های نخست میلادی آمده است. در اوستای کهن نام سارماتها بصورت سائیریم و درشاهنامه سلم (یکی از فرزندان فریدون) آمده است. درگذشته دور سارماتها بیشتر با نام آلان شناخته شده میشدند که نامورترین گروه سارماتها بودند (همچون ایران که دربسیاری از اسناد باستانی با نام پارس یا پرشیا خوانده میشد). اینان پس ازشکست خوردن از خزرها درسده 4 میلادی از صحنه قدرت جهان کنار رفتند ودردیگر اقوام قفقاز و نیز در یکدیگر تحلیل رفتند تا آنجا که تنها سرزمینی کوچک برای آنان باقی ماند.
2) نام اُس،آس یا آز، گویش گرجی ازنام همان طایفه آورس است که امروزه بصورت اوست یا اوستیا باقیمانده وشگفتا که مردمان این سرزمین هنوز خود را «ایرونی» میخوانند، ولی پانترکها نام طایفه آنها را بنام خویش مصادره کرده اند!
3) نام اوز که درمیان اغوزها پس ازسده 10 میلادی دیده میشود، کوچکترین پیوندی با آذربایجان ندارد زیرا محدوده باشندگی قبیله اوز درشمال کاسپین ودریای سیاه بوده(بیش از هزارکیلومتری آذربایجان) و ازسویی مدتها پیش ازآنکه چنین نامی درمتون قدیمی بیاید؛ نام آذربایجان در اسناد ایرانی و اسلامی آمده بود. همچنین نام اوز که بشکل بسیار گمان برانگیزی از سوی پانترکها مطرح میشود هرگز نام جغرافیایی نبوده و این نام را تنها میتوان درمیان واژه ازبک یافت، آنهم با هزارتفسیر! دیگرآنکه قبیله ای که بدین نام از سوی پانترکها یاد میشود درسده 11میلادی ازدشت قبچاق در روسیه بسمت خاوراروپا رانده شدند وبه تندی درمیان مانده های سکاها واسلاوها گم شدند. اکنون چگونه وباکدامین سند تاریخی، از آذربایجان سربرآورده اند؟
4)حتی کودکان هم میدانند نام آذربایجان برگرفته از نام آتورپاتکان در دوره اشکانی،آذرپاتگان در دوره ساسانی و آذرآبایجان درسده های نخست اسلامی است وترکیبی است از2 واژه پارسیِ آذر(آتور یا آترو-athro در پهلوی) وپاتکان یاهمان آبادگان که پسوندمکان است. این نام سپس براثر فشارگویش عربی، درمتون نخست اسلامی بصورت آذربایجان روایی یافته است. نام آتورپاتکان یا کوتاه شده آن «مادِ آتروپاتن»، در نوشته های مورخین رمی ویونانی همچون استرابو، آریان، یوسف فلاویوس، پولیبیوس، پلینی و...آمده وچنانکه استرابو آشکارا یادآور شده است:«چون دور پادشاهی هخامنشیان به پایان آمد، سرداری بنام آتورپات در آتورپاتکان برخواسته و آن سرزمین را که بخشی از خاک ماد بنام ماد کوچک بود، از افتادن بدست یونانیان نگاه داشت و آن سرزمین بنام او آتورپاتکان خوانده شد». (عنایت الله رضا، رویه های: 27-22(
4) مگر نام یک محل یا طایفه، هویت تباری ونژادی انسانها را تعیین میکند؟ پس اگر اینگونه است هر ایتالیایی که نام چیرو (کورش بزبان ایتالیایی) را دارد، ایرانیست؟ ظاهرا ما با دیوانگان روبرو شده ایم! نهایتا پیشنهاد میکنم که چند آینه برای پانترکها خریداری گردد تا ضمن دیدن قیافه کریه خویش در آینه؛ به میزان شباهت خویش با ترکان زرد پی ببرند.
بهره سخن
در پژوهشهای بالا این نتیجه روشن دیده میشود که مردمان سرزمینهای مورد بررسی: نخست ، ترک تبار نیستند؛ دوم اینکه، دارای اشتراکات گسترده ژنتیکی با دیگرمردمان فلات ایران هستند. سوم اینکه، بیشینه ژنوم مردمان فلات ایران با مردم آناتولی، جنوب وخاور اروپا و نیز قفقاز دارای نزدیکی فراوان است.
چنانکه دیدیم، درپژوهشهای انجام یافته ازسوی بزرگترین ومعتبرترین دانشگاههای ایرانی و جهانی که اتفاقا دانشگاههای استانبول ، باکو و...نیز دست اندرکارآن بوده اند،بروشنی به هندواروپایی بودن مردمان موردادعای پانترکها اعتراف شد؛ زیرا پژوهش علمی و دانشگاهی دیگر جایی برای لاف زدن وجعل پانترکی نیست. نه پانترکها و نه دیگر قومگرایان شوونیست هرگز سخنی راستین درباره تبار مردمان سرزمین کهن ایران نمیگویند وجز مشتی دروغ وگفتمان تکراری ونخ نماشدة مظلوم نمایانه، حرفی برای گفتن ندارند. هر انسان بیطرفی با اندکی بررسی و مطالعه درمی یابد که مردمان ساکن در پهنه ایران دارای ریشه وتباری یگانه اند و همین مردمانند که وارثان تمدنی شکوهمندو چندهزارساله اند. راستی، بنظرشما دهها نهاد بزرگ دانشگاهی دروغ میگویند و سخن افراد بیسواد و مغرضی چون محمدزاده صدیق، پورپیرار، مرادی غیاث آبادی و ... درباره پیشینه و تبار ایرانیان درست است؟
واما اینکه عده ای پانترک حتی اینقدرخردندارندکه قیافه خودرادرآینه بنگرندودریابندکه از تبارزردپوستان بیابان گوبی نیستند، تنها به کودن بودن این جماعت بازنمیگردد بلکه دلائل دیگری هم دارد؛ ازجمله توسعه طلبی سرزمینی کشور ترکیه و ایجاد هژمونی پانترکها بر خاورمیانه وآسیای مرکزی. خواننده گرامی گمان میکند که دولتهای باکو وآنکارا از ترک تبار نبودن خویش آگاهی ندارند؟ وآیا نمیدانندکه تاریخ راستین پشته ایران وآسیای کوچک چیست؟البته؛همه چیز راخوب میدانند اماهنگامیکه ایران درسه کنج بلاگرفتار شده و دولتهای مزور غربی واسرائیل، زمان را برای نابودی قدرت سه هزارساله آسیا فراهم دیده اند، اینان نیزبه تکاپوافتاده اند تاهمچون لاشخور ازپیکرة ایران بهره ای برند.آری، پانترکها ابزاردست بازیگران قدرت ودشمنان سوگندخورده ایرانند ونه بیشتر!
درسالهای اخیر وبویژه پس از تمایل فرزندان ایران برای ایجاد پیوند ژرف با گذشتگان باستانی خویش، شاهد برخوردهای دشمنانه ایران ستیزان بوده ایم. این روزها، هرکس از ایرانیان، دم ازگذشته وتبار ایرانی بزند با دشنامهای بی پروای ایران ستیزان روبرو میشود که شما نژادپرست،شوونیست آریایی و... هستید. اما مدتهاست که چاقوی حضرات چونان گذشته نبریده و فرزندان ایران ولو آرام و بیصدا، به ایراندوستی وناسیونالیسم ایرانی روکرده و روزگار وصل خویش را میجویند.
یاران! تبارِما همچون ادبیات،معماری،موسیقی، نگارگری، تئاتر وسینما، پوشاک وخوراک ایرانی،آثارباستانی، زیست بوم، رنگارنگی قومی و...؛ بیانگر هویت پیچیده وچندپایه ماست که در درازنای تاریخ گداخته وآبدیده شده است. ما برای افراختن هویت خویش چه کرده ایم؟بایدبرای ایران کاری کنیم زیرا زمان برای ایران تنگ است! امروز میهنمان دربرابر ایلغاری دیگرقرارگرفته است. اما بایدایستاد؛ زیرا گرچه نه پول داریم و نه اسلحه؛ اما اراده ای داریم که در پشته فرزندان کورش تنیده گشته است. ایزد مهر یارمان باد!
|