یک بار دیگر استعمار پیر که آخرین نفس ها را میکشد با چهره ای زشت تر از گذشته به میدان گام نهاده تا در بازی های سیاسی منطقه تیری به سوی ملت ایران رها کند . با این هدف گیری شوم پای مزدوران عقب مانده خود را به رسانه ضد ایرانی بی بی سی باز کرده تا با طرح عقده های حقارت خود ، قصه کهنه تجزیه ایران را تازه کنند و با تحریک اقوام ایرانی ، وحدت و نیرومندی ملت ایران را که خار چشم قدرتهای ضد ایرانی است مخدوش سازند .
بی بی سی رسانه ای که فرامین سازمان های اطلاعاتی انگلیس را نمایندگی میکند با تهیه برنامه های تفرقه افکنانه ، گرو های تجزیه طلب را که سر در آخور برخی از دولت های فتنه گر و دشمن ایران دارند حمایت میکند . مصاحبه بی بی سی با فریب خورده گمراهی بنام بنی طرف و انتشار مطلبی به قلم مجید محمدی بدان روی انجام میگیرد تا خوراک تبلیغاتی برای محافل تجزیه طلب در ترکیه و مصر و عربستان فراهم نماید . ما به این اقدامات خائنانه ، پاسخ در خور خواهیم داد . اما اینک با انتشار مقدمه کتاب " گفتمان قوم گرایی یک فتنه غربی است " توجه ایرانیان میهن پرست را به این توطئه جلب میکنیم . شاید که سخن تاریخ بتواند گمراهان را به راه ملت ایران رهنمون گردد .
گفتمان قومگرايي يك فتنه غربي است
* انگلستان ، ليدر فتنهانگيزيها در خوزستان ….... !
چندي است در برخي جرايد و رسانه های بیگانه ، مطالبي پيرامون قومگرايي و مطالبات آنان انتشار مييابد كه در شرايط حساس كشور اثرات ناخوشآيندي در جامعه باقي گذارده و ذهنيتهايي را پديد آورده است كه نكند اين قبيل جريانهاي فكري قصد آن دارند دلمشغولي ملت ايران را براي رسيدن به دمكراسي و حاكميت ملت به بيراهه كشند و با رودرروي قرار دادن تيرهها و اقوام ايراني كه قرنها در كنار هم زيست تاريخساز و تمدنسازي داشتهاند آنان را از اهداف اصلي مبازراتيشان دور سازند .. !
بنظر ميرسد يك بار ديگر برخي روشنفكران مدعي آزادي ، فرصت را براي فرود آوردن آخرين ضربهها بر پيكر استقلال و تماميت ارضي ايران مناسب تشخيص دادهاند و همچون سالهاي گذشته گاه دانسته و زماني ندانسته آب بر آسياب دشمن ميريزند .. ! براي جلوگيري از اشاعة اين انديشههاي مخرب ، مسائل را از ديدگاههاي مختلف مورد بررسي قرار ميدهيم تا نسل جوان كشور از كم و كيف اين نظريهپردازيهاي وحدتشكن و نقش سياست هاي بيگانه در طول زمان براي تجزيه خوزستان آگاه گردد .
ريشه يا بيقومگرايي
آنچه كه برخي از روشنفكر نماها تحت عنوان قومگرايي يا ملتسازي!! در حوزههاي جغرافيايي يك كشور بويژه ايران زمين طرح ميكنند ناشي از دو ديدگاه است :
1- ديدگاه ليبرالي و ماركسيستي كه به حق تعيين سرنوشت و خودمختاري اقوام ميپردازد منشاء ظهور و بروز اين تفكر مغرب زمين است .
2- ديدگاه بينالمللي ، كه از طريق آثار سياسي و كتاب هاي شرقشناسان غربي ، به كشورهاي خاورميانه بويژه ايران راه يافته است متأسفانه هر دو نگاه ، مطالعات و تحقيقات شرقشناسان در جهت حفظ منافع استراتژيك قدرتهاي استعماري انجام شده است، و همين دولتهاي استعمارگر بودهاند كه از ثمرة كوششهاي علمي جهتدار محققين براي شناسايي اقوام و تيرههاي هر جامعه استفاده ابزاري كردهاند . بعنوان مثال ميتوان به بخشي از اظهارات لرد كرزن سياستمدار معروف انگليسي در مجلس لردها اشاره كرد :
« ….. آشنايي ما نه فقط با زبان مردم شرق بلكه با رسوم- احساسات- سنتها تاريخ و مذهب آنها و توان ما براي درك آنچه ميتوان از آن به عنوان خلق و خوي شرق نام برد– يگانه مبنايي است كه با تكيه بر آن ، احتمالاً ، قادر خواهيم بود موقعيت كسب شده كنوني را در آينده نيز براي خود محفوظ نگاه داريم ….. » !!
بدين ترتيب مطالعات شرقشناسان در خدمت قدرتهايي بود كه در پي كسب بازار تجارت و معادن و منابع بودند و براي حفظ منافع غارت شده و تسلط بر آبها و رودخانهها و مناطق سوقالجيشي از طرق نظامي و سياسي و يا فرهنگي دنبال ميكردند.
يكي از اشكالات عمده تحقيقات شرقشناسان و جاسوسان غرب اين بوده است كه آنان شرايط زيست و اوضاع اقليمي و فرهنگ كشور خود را ملاك و معيار بررسيها قرار ميدادند و از درك چگونگي ادامه حيات اقوام ايراني با زبانها و مذاهب مختلف عاجز بودند و علل پايداري ميراث فرهنگي و تمدن درخشان ايرات را با يافتههاي ذهني و سياسي ، خود مورد كنكاش قرار ميدادند و از اين راز بزرگ تاريخي تعمداً عبور ميكردند كه اختلافات زباني ، مذهبي و نژادي تا اواسط قرن بيستم هيچگاه نتوانسته رشتههاي الفت و وحدت و يكرنگي و همكاري ايرانيها را از هم بگسلد – آنان ريشة اتحاد اقوام ايراني را كه به غناي زبان پارسي و هنر و شعر و موسيقي و معماري و بالاخره ميراث فرهنگي انجاميده مورد هدف قرار داده و حضور چشمگير نويسندگان و شعرا و ادباي ايراني را در ميان آذريها ،كردها ، بلوچها و عربهاي خوي نديده گرفته و براي هر قوم تاريخي جداگانه ساختهاند … !!
شرقشناسان روسي ، آلماني ، انگليسي و فرانسوي از قرون نوزدهم به بعد مروج انديشة ناسيوناليسم قومي شدند زيرا رقابت كشورهاي اروپايي بر سر مستعمرات و چپاول و غارت ملتها ايجاب ميكرد تا به تضعيف كشورهاي مشرق زمين بپردازند – ملت انگلستان براي جلوگيري از نفوذ روسيه ، انديشههاي قومي را در ميان تركهاي عثماني و آذريهاي آذربايجان و آسياي مركزي اشاعه ميداد ، روسها نيز متقابلاً به تحريف تاريخ و قومپروري و ملتسازي در اراضي تحت نفوذ انگليسها ميپرداختند ، پس از جنگ دوم جهاني آمريكاييها نيز به صف مستشرقين پيوستند و باصرف بودجههاي كلان – مطالعه در زمينة اقوام خاورميانه و قومگرايي را در دستور كار ديپلماسي خود قرار دادند و در نتيجه صف استعماري غرب در برابر شرق كامل شد و آرشيو سازمانهاي جاسوسي و اطلاعاتي اروپاييها از اين قبيل تحقيقات انباشه گرديد .. !
به عنوان مثال ولاديمير مينورسكي Vladimir – Minorskey شرقشناس معروف روسي به ريشههاي اقوام كرد پرداخت و جورج راولينسون شرقشناس انگليسي قوم بلوچ را مورد مطالعه قرار داد و نيز لرد كرزن انگليسي ، ناسيوناليسم بلوچ را تعريف كرد ولي شگفت كه ده ها جاسوس شرقشناس در بلوچستان و نوشتن كتابها هرگز از اعتبار تاريخي و علمي برخوردار نيست و نبوده است .
نويسندگان و شرقشناساني از قبيل ، لرد كرزن و ديمز Dames و هيوز و سرهنري يوتينگر افسر انگليسي كه براي كمپاني هند شرقي كار ميكرد و هاستلر ( مروج پان تركيسم) زرموف و چارموي روسي – اسكارمان آلماني و دهها نفر ديگر هويتهاي قومي را مطرح كردند و روشنفكران قومگراي قرن بيستم با بهرهجويي از اين آثار به ميدان ناسيوناليسم قومي پاي نهادند بدون آن كه توجه داشته باشند اكثر اين تحقيقات با پشتوانة مالي سازمان هاي اطلاعاتي و به نيت جلب اقوام مختلف و تضعيف قدرتهاي رقيب بوده است … !
متأسفانه برخي قلمبدستان قومگرا كه مروج انديشههاي پان تركسيم و پان عربيسم و پان اسلاميسم ميباشند تحت تأثير آثار شرقشناسان غربي بوده و با استناد به اين مطالعات جهتدار ، جامعه ايراني را كه در حال گذر از دوران انسداد سياسي به سوي توسعه سياسي است با نگرانيهايي مواجه ساختهاند . …. .
اقدام به پررنگ كردن تفاوت لهجهها ، زبانها و مذاهب اقوام ايراني در شرايط حساس فعلي نه يك كوشش فرهنگي است و نه دلسوزي براي ايران …. ! بدون ترديد بررسي نيازهاي اقوام و تيره هاي ايراني فقط در چهارچوب يك ايران آزاد و مستقل و بدور از تنشهاي داخلي تحت حاكميت ملت مقدور است و بس - آنان كه از مجموعة قانون اساسي جمهوري اسلامي – در پي اجراي اصول 15 و 19 آن ميباشند چرا اصل مربوط به حقوق ملت را فراموش كردهاند ؟ چرا به تضاد قوانين مجازات اسلامي با قانون اساسي اشارهاي ندارند ؟
آيا كساني كه نسخة فدراليسم براي جامعه ايران ميپيچند : شرايط اجتماعي ، سياسي و جغرافيايي كشور را درك كردهاند ؟ آيا كساني كه امروز دغدغه خاطرشان زبان اقوام است توجه دارند، استقلال زبان تركي ، كردي و عربي و گسستن آن از زبان فارسي ، سرآغازي است براي توطئه هاي بعدي و سپس تجزيه و جدايي …. ؟ !
ملت ايران از تاريخ معاصر خود آموخته و بياد دارد كه در جنگ جهاني دوم و بهنگام توطئه جدايي آذربايجان سران فرقه دمكرات به اولين مطلبي كه پرداختند مسأله استقلال زبان آذری و جدا شدن آن از حوزة زبان رسمي كشور بود ، پيشهوري كه روزنامه آژير را در تهران به زبان فارسي منتشر ميكرد در روزنامه آذربايجان ارگان فرقه دمكرات به نوشتن مقالات آذری اقدام كرد – فرقه دمكرات در آغاز فقط مسأله زبان را مطرح و آنگاه گام به گام به سوي جدايي آذربايجان از پيكره ايران زمين پيش رفت ….. !
ملت ايران بياد دارد كه مطالبات پيشه وري ها و غلاميحييها براساس خواست و نياز مردم آن سامان نبود بلكه پشت سر اين ماجرا ، سياست سلطهگر شوروي قرار داشت و به همين دليل هنگاميكه مذاكرات قوام با استالين به نتيجه دلخواه رسيد ، روسها از آذربايجان عقبنشيني كردند و ارادة مردم آزاده آذربايجان پيشهوري و دار و دستهاش را فراري داد … !
قلم بدستان قومگراي امروزي – با تحريف رويدادها و جعل وقايع و سياسيكاري ، محدودة فرهنگي جامعه بزرگ ايران را كه از محدودة سياسي و جغرافيايي آن به مراتب بزرگتر و بيشتر است ناديد گرفتهاند و با ايجاد اختلافات مذهبي و زباني ، قدرت عظيم يك ملت را بسوي فروپاشي سوق ميدهند بدون آن كه خود صاحب اقتداري گردند …. سابقه تاريخي گواه است جاهايي كه از سرزمين مادر جدا شدهاند بصورت يك لقمه چرب و نرم توسط غولهاي اقتصادي و سياسي بلعيده شده و حقوق مردم آن سامان بكلي از بين رفته است !
|