مراسم بزرگداشت رهبر نهضت پان ایرانیسم، سرور محسن پزشکپور (پندار) در روز یکشنبه پانزدهم دی ماه 1392 با حضور اعضای شورای عالی رهبری، شورای داوران، پشکسوتان، جوانان و هواداران حزب و در فضایی صمیمی و آکنده از شور و احساس برگزار گردید.
سرور ابراهیم قیاسیان – عضو شورای عالی رهبری حزب که مدیریت نشست را به عهده داشتند در آغاز مراسم با یادی از سرور محسن پزشکپور، از سرور بانو منطقی (مالک) دعوت کردند تا « سرآغاز » حزبی را برای باشندگان صلا دهند. پس از خواندن « سرآغاز » توسط سرور بانو منطقی، سرور قیاسیان ضمن سپاس گزاری از ایشان گفتند که خواندن سرآغاز توسط بانو منطقی ما را برد به پنجاه سال پیش، هنگامی که ایشان گوینده رادیو اهواز بودند.
سپس ایشان با بیان این که عده ای می خواهند با تقلب نام سرور پزشکپور را از میان بردارند اظهار داشتند که سرور محسن پزشکپور بر سر آرمانش ایستاد، فنا در آرمانش شد و دیدید که به چه شیوه به خاک سپردند اش. آن چنان غریبانه که با کافر نیز چنین نکرده اند ؛ و همین شیوه خاکسپاری باعث افتخار ما شد. سرور قیاسیان با ذکر دو بیت شعر از نظامی که سرور پزشکپور بسیار دوست می داشتند ( همه گیتی تن است و ایران دل )، تاکید کردند که در دنیا پان ایرانیسم به نام پزشکپور شناخته شده و می شود.
سپس سرور نجف آبادی از یاران دیرین حزب در جایگاه قرار گرفتند. سرور نجف آبادی به بیان خاطره ی خود از نخستین دیدار با سرور پندار پرداختند : « چهارده ساله بودم که به تهران آمدم و پرسان پرسان نشانی منزل سرور پندار را گرفتم. نشانی خانه را سرور بیگدلی به من داد. به آنجا که رسیدم، در را خواهر سرور پندار فریده خانم بر رویم باز کرد. یکساعتی در منزل بودم تا سرور پندار را دیدم. داستان من و پندار، داستان شمس بود و مولانا. از آن روز سرباز حزب شدم ... زبان برای وصف پزشکپور قدرتی می خواهد چون کلام فردوسی ... ». سرور نجف آبادی آن گاه به خواندن سروده ی خود در وصف پندار برای حاضرین اقدام کردند :
دریغا بزرگ مرد ایران برفت
شکوه آور عشق و ایمان برفت
پس از ایشان سرور کسری اصغری متن « فرمان رییس » از نوشته های سرور محسن پزشکپور را قرایت کردند. سپس مدیر برنامه با یادی از روانشاد سرور اشکان آسترکی روزنامه ی «خلیج فارس» را که در خوزستان توسط ایشان در سال 1358 منتشر می شد و وسیله ی سرور مهندس امینی از اعضای شورای داوران به حزب اهدا شده بود را به حاضرین نشان دادند. سپس توضیحاتی در خصوص نحوه فعالیت این روزنامه و مشکلاتی که به واسطه انتشار آن برای روان شاد سرور آسترکی پیش آمده بود را بازگو کردند.
آنگاه سرور زهرا صفارپور – دبیرکل حزب پان ایرانیست – به بیان مطالب خود پرداختند و گفتند که ماه دی به دلیل از دست دادن عزیزانی چون سرور پندار، سرور دکتر حسین طبیب، سرور ابراهیم میرانی و فرزندم سیاوش ماه سنگینی برای من می باشد و اعلام کردند که من سوگندم را با سرور پندار بر سر مزارش تجدید کردم و تا امروز صادقانه و وفادارانه بر همین عهد مانده ام. سرور صفارپور با بیان این که مصمم به استمرار حرکت حزبی هستم تاکید کردند که پیروزی و وحدت نیاز به وفاداری دارد و اگر وفاداری نباشد وحدت هم به وجود نمی آید. نهضت، زنده نگه داشتن عشقی را در دل می خواهد که هیچ قدرتی توان تضعیف آن را نداشته باشد. دبیرکل حزب در پایان از حضور باشندگان در مراسم سپاسگزاری کرده و آرزوی موفقیت جوانان حزب را کردند.
آن گاه سرور فریده پزشکپور خواهر سرور محسن پزشکپور به بیان خاطرات خود از زمان بیماری سرور پندار و چگونگی قبول مسوولیت نگهداری ایشان توسط سرور ضامنی و خود پرداختند. ایشان همچنین یادی کردند از دکتر اکبر که در طول سه سال درمان سرور پندار بدون دریافت وجهی طبابت ایشان را انجام دادند. در پایان یاد دوباره ای از سرور پندار کردند که هنگامی که پاشنه ی پای ایشان را بدون بی حسی می تراشیدند از ایشان پرسیدم داداش چه می خواهید؟ در نهایت درد فقط گفتند : ایران، ایران، ایران. که در این هنگام حتی دکتر اکبر هم نتوانست جلوی گریستن خود را بگیرد.
در این هنگام مدیر برنامه با خواندن شعری از روان شاد سرور فخرالدین سورتیجی با عنوان «به یاد پندار»،از سرور منوچهر یزدی – سخنگوی حزب پان ایرانیست – دعوت کردند تا با حاضران سخن بگویند.
سرور منوچهر یزدی بیانات خود را با ذکر خاطره ی پان ایرانیست شدنشان و نخستین دیدار با سرور پزشکپور آغاز کردند. این که چگونه هنگامی که سردبیر روزنامه توفان یزد بودند با روزنامه "خاک و خون" آشنا شدند و روزی روان شاد سرور جعفر درویش به دیدار ایشان آمدند و در شهریور 1345 مسبب آشنایی اش با حزب پان ایرانیست شدند. سرور منوچهر یزدی بیان داشتند که پس از آشنایی با حزب به تهران رفته و با سرور پزشکپور دیدار داشتند و هنوز پس از نزدیک به نیم سده گرمای دست سرور پندار را هنگام خداحافظی با ایشان احساس می کنند. سخنگوی حزب پان ایرانیست تاکید کردند که ما "مرثیه سرایی" نمی کنیم بلکه "بزرگ داشت" داریم. ما عاشق چشم و ابروی کسی نبودیم. بینش و تفکر خاصی بود که باعث جذب ما شد. این مکتب به ما آموخت که "چگونه ایران را دوست داشته باشیم. دوست داشتنی همراه با احساس مسوولیت و احساس تکلیف نسبت به میهن. سرور یزدی در پایان افزودند که ما فداکار و وفاداری سرور صفارپور موجب شده است تا این سقف را بالای سر خود داشته باشیم و تاکید کردند که ما یک فرد وفادار را به یک لشگر بی وفا ترجیح می دهیم.
آن گاه سرو دکتر علی موسوی به نمایندگی از جوانان حزب به ایراد سخن پرداختند. ایشان با بیان این پرسش که اگر پان ایرانیسم نبود چه می شد؟ و ما چه می شدیم؟ اعلام کردند که ما نگران آینده پان ایرانیسم نیستیم زیرا که پیشینه ی تاریخی مان نشان می دهد که این عرصه خالی نیست. دکتر موسوی سپس با ذکر مثال هایی به گسترش اندیشه ی پان ایرانیسم در کشورهای دیگر اشاره کردند. سرور موسوی شاهنامه را به عنوان شاهدی بر عهد جوانان حزب با پیشکسوتانِ بنیان گزار قرار دادند.
در این هنگام آرین یزدی، نوه نوجوان سرور منوچهر یزدی با قرار گرفتن پشت تریبون و با در دست داشتن درفش شیر و خورشید نشان ایران سوگند خوردند که راه سرور پزشکپور را که همان راه ایران پرستی و پان ایرانیسم است ادامه می دهند. این سخنان که با گریستن این نوجوان پان ایرانیست همراه بود با استقبال و تشویق شدید باشندگان همراه شد.
سپس سرور ابوالقاسم پورهاشمی یار دبستانی سرور پندار به ایراد سخنرانی پرداختند. سرور پورهاشمی با بیان این که سخنان آرین یزدی مرا برد به کلاس چهارم دبستان امیرمعزی، با یادی از ستاره درخشان آسمان ایران، محسن پزشکپور، به بیان خاطراتی از ایشان پرداختند. سرور پورهاشمی بیان داشتند که هنگامی که سرور پندار در مهاجرت بودند در مقطعی که شدیدا نیاز مالی داشتند اما در همان هنگام حاضر به قبول پیشنهادهای کمک های میلیونی از جانب خانواده ی همسرشان و شماری از دشمنان ایران در ازای عدم فعالیت سیاسی نشدند. یار دیرین سرور پزشکپور و نهضت پان ایرانیسم از سرور منوچهر یزدی و بانو صفارپور سپاس گزاری کردند. سرور پورهاشمی به بیان خاطره ای پرداختند که سرور محسن پزشکپور در اواخر عمر پربارشان روزی مرا خواستند تا با من گفتگو کنند. ایشان در آن شرایط جسمی سخت به من گفتند که هر چند در کنار زن و فرزندم نیستم اما چراغ دفتر حزب را به بانویی (سرور زهرا صفارپور) سپردم که می دانم می داند چگونه از آن محافظت کند. سرور پور هاشمی با خواندن شعر "تک درخت" به سخنان خود پایان دادند.
پس از سخنان سرور ابوالقاسم پورهاشمی و خواندن سرود ای ایران توسط باشندگان مراسم یزرگ داشت سرور محسن پزشکپور در میان شور و احساس حاضرین به پایان رسید.
|