چرا محور مشترك مجموعه بازيگران اين بحران: عدم موافقت با آتش بس است؟!
مجموعه بحران ها و رويدادهای سياسي بعد از جنگ جهاني اول و دوم قرن 20م و سال هاي نخستين سده 21م و پيامدهايش را مي توان نقطه عطف و مركز ثقل مناسبات حاكم بر روابط بين ملل و جامعه جهاني حال و آينده ناميد. بحران هايي مانند: بيدار كردن غول خفته بنيادگرايي اسلامي در كشورهاي مسلمان نشين و به راه انداختن جنگ هاي مذهبي و فرقه اي در ميان امت اسلامي كه بعضا هم ميهن نيز مي باشند و ربيع العربي (در اين اواخر) و ديگر بحران هاي طراحي شده براي آسياي ميانه و به ويژه خاورميانه از جمله: بحران هاي افغانستان، عراق، ليبي، تونس، سوريه، مساله هسته اي جمهوري اسلامي، مصر (كه به دلايلي از فاز بحران خارج كردند)، شمال شرق افريقا،اكراين (كانون بحران در اروپا) و... كه در ظاهر جدا از هم ولي در باطن زنجيروار به هم متصل مي باشند و مي توان با واكاوي جداگانه هر كدام ازين بحران ها و در كنار هم قرار دادن بررسي ها به مخرج مشترك حاكم بر آن ها كه اعمال سياست هاي جهاني است رسيد. يكي از اين بحران هاي كلان كه مي توان از آن به عنوان "بحران مادر" نام برد بحران فلسطين و اسرائيل است. پس از جنگ جهاني دوم كه سردمداران سرمايه داران جهاني شالوده سياست هاي نوين جهاني را پي ريزي مي كردند نياز به وجود يك كانون بحران كلان و دايمي در منطقه ژئوپلتيك خاورميانه را براي پيشبرد اهدافشان صلاح دانستند. و بر پايه همين مشي سياسي بود كه با آماده كردن زمينه ها از قبل دولت اسرائيل را كه معجوني از باورهاي قوم يهود و اليگارشي صهيونيسم بود به وجود آورده و رسميت بخشيدند و كانون بحران شكل گرفت و اندك اندك پاي بازيگران و بازيچه گران و ماجراجويان حكام منطقه اي نيز به اين معركه كشانده شد. در سال هاي گذشته پژوهندگان و كنشگران سياسي كه با ديدگاه مستقل اين بحران را ارزيابي كرده اند مي توانند كم و بيش به اين نتيجه برسند عليرغم وجود راه حل مسالمت آميز براي اين مساله توسط هدايت گرانش، ولي اراده حاكم و مشي سياسي جهاني نانوشته بازيگران اين بحران خاورميانه مبني بر عدم سازش و راهكارعقلايي براي رسيدن به تفاهم و صلح پايدار است.
در بررسي روند اين بحران مي توان به سه عامل موثر در سطح تحليل بحران ها را در نظر داشت:
1- بحران هاي سيستمي جهاني
2- بحران هاي سيستمي منطقه اي
3- بحرانهاي ملي و داخلي.
دو عامل نخست نقش پر رنگ تري در بحران غزه (از بحران اسراييل و فلسطين مي توان با عنوان بحران غزه نيز نام برد زيرا قلب بحران اسراييل و فلطين است) دارند، هر چند عامل سوم يعني داخلي بودن آن نيز با تشكيل دولت كودتايي غزستان در نوار غزه و اعلام حضور و جدا شدنش از دولت تشكيلات خود گردان بر پيچيدگي هاي اين بحران افزوده است. وجود بحران درسيستم جهاني و به تبع آن در سيستم منطقه اي كه در حال هدايت و تداوم رفت و برگشتي اند، يعني بحران از راس هرم به قاعده هرم و از قاعده هرم به راس هرم در جريان است و دليل آن "تعارضات" حاكم بر مجموعه سيستم جهاني و همچنين سيستم منطقه ايست.
وجود همين تعارضات در آن سطوح منجر به اين شده است كه اين بحران قديمي منطقه اي و جهاني پس از مرحله "شروع" خود كه مدت مديدي از آغازش گذشته به صورت تناوبي و سينوسي وارد فاز "تشديد" خود شود و در اين فاز بنا به همان سياست و مشي جهاني و بازيگران منطقه اي هر از چند گاهي بر طبل تشديد آن در دو سطح "عمودي" توسط سيستم جهاني و سطح"افقي" توسط بازيگران منطقه اي كوبيده و منجر به جنگ شود.
به عكس تمامي بحران ها كه سه مرحله : شروع، تشديد، پايان دارند و اين بحران در مرحله تشديد خود قفل شده و پايان بحران در آن تعبيه نشده است. مي توان دلايل و ويژگي هايي را كه سبب تداوم و تشديد اين بحران شده است را چنين ارزيابی کرد:
1- اين بحران مانند ديگر بحران هاي منطفه اي كه در بالا اشاره كردم در بعد سيستم جهاني در خارج از بخش مسلط سيستم از لحاظ جغرافياي مستقر مركز سيستم (دولت هاي اصلي درگير در بعد جهاني) رخ داده يا بهتر بگويم طراحي شده و قدرت هاي برتر براي حفظ اهداف و منافع جهاني خود علاقه اي به پايان آن ندارند.
2- موضوع وعلت شكل گيري اين بحران از قدمت زيادي برخوردار است.
3- واحدهاي (دولت و شبه دولت ها) درگير در سطح افقي از بعد جغرافيايي در كنار يكديگر هستند.
4- بازيگران متعدد با اهداف خاص خود در اين بحران درگيرند.
مجموع اين دلايل به تشديد اين بحران همراه با خشونت منجر شده است. با توجه به اينكه دولت هاي درگير فلسطين و اسرائيل هر كدام از حمايت هاي ويژه قدرت هاي عمده سيستم جهاني و منطقه اي برخوردارند سبب شده كه به فراخور منافع متضاد اين واحدها بحران تداوم يابد. با مطالب گفته شده و توجه به اوضاع فعلي منطقه و جهان مي توان دريافت كه چرا اسرائيل و حماس و ديگربازيگران دخيل در اين بحران ظاهرا مخالف آتش بس هستند! از لحاظ منافع سياسي طرف هاي درگير در اين بحران به دنبال حداكثر سود و حداقل ضرر هستند. تعارضات و تضاد منافع حاكم در اين بحران همچنين عدم مسئوليت پذيري و خلا مديريت دولت هاي جهاني و منطقه اي (كه شايد هم خود نوعي اعمال مديرت است) در قبال اين بحران باعث شده است اسراييل و حماسي ها نيز احساس مسئوليت ننمايند. اين در حاليست كه با وقوف اسراييل به مسايل فعلي منطقه و جهان، ازين خلا مديريتي و خاطر جمع بودن از عدم مداخله نظامي و لژستيكي دوستان حماس به ويژه جمهوري اسلامي به يكه تازي در اين جنگ يك طرفه دست بزند تا منافع وجودي و حياتش را تثبيت بخشد. با كمي ريزبين شدن درباره مطلب گفته شده در سطر بالا مي توان نقش هاي دولت هاي درگير را بيشترنمايان ساخت و دليل روي آوردن اسرائيل به خشونت بيشتر در اين جنگ را فهميد زيرا اسرائيل با توجه به توان نظامي و حمايت هاي لابي جهاني و مطابق مشي سياسي نظاميش از آغاز بهترين دفاع را حمله مي داند و در خلا به وجود آمده كه در زير به آن ها اشاره خواهد شد به دنبال "حداكثر سود" مي باشد. به عنوان مثال دولت حماس از جمهوري اسلامي و حزب ا... لبنان (كه بازوي اجرايي جمهوري اسلامي در اين بحران بوده و گوش به فرمان جمهوري اسلامي است) شاكيست كه چرا در جنگ فعلي تنهايش گذاشته و فقط از دور برايش شعار مي دهند! ازسوي ديگرجمهوري اسلامي نيز متقابلا از حماس بر سر مساله سوريه و عدم حمايت حماس از سوريه به دليل تضاد ايدولوژيكي با بشار اسد دلخور است و به شعاردادن براي حماس و مانور جنگ رواني عليه اسرائيل بسنده كرده است و از ورود به فاز عملياتي در اين جنگ اجتناب نموده است، گرچه اخيرا آيت ا... خامنه اي در نماز عيد فطر در راستاي حمايت توده پسند خواستار تسليح كامل نوار غزه شد و فرمانده سپاه قدس نيز طي نامه اي خواستار ايستادگي و مقاومت براي برادران حماسي شده و اذعان كرده به هر نحو ممكن سنگر مقاومت را تنها نخواهيم گذاشت! هم ميهنان توجه داشته باشند اين حمايت هاي زباني در حالي مي شود كه تيم ديپلماسي دولت مجريه جمهوري اسلامي چنان كه از شواهد برمي آيد در راند آخر رينگ مذاكرات جامعه به محوريت حل مساله هسته ايش با 5+1 است و به نقطه برگشت ناپذير نزديك شده است. اگر بخواهد وارد فاز عملي در اين بحران شود با توجه به تمديد مذاكرات به 4 ماه آينده (شايد آخرين دور تمديد باشد) نه تنها امتيازي به دست نياورد بلكه رشته هاي تيم ديپلماسيش در اين 10 ماه نيز پنبه شود و موضعش در مذاكرات آينده ضعيف تر از وضع كنوني گردد. گرچه عده اي از جناح هاي حكومت نيز آرزوي شكست مذاكرات را داشته و حتي بحران فعلي غزه را نيز محل تسويه حساب هاي ميان جناحي قرار داده اند و از آن براي زدن يكديگر و انتقام از شعار ملي "نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران" استفاده مي كنند. شعاري كه با شعور نهاده در آن به زبان ساده مشي سياست خارجه مستقل ملي را به حكومت ديكته مي كند و يك الويت اول و آخر دارد و آن "ايران" است ولي پس از 4 سال از سردادن اين شعار شاهديم در نماز جمعه گذشته آقاي احمد خاتمي با برافروختگي فرياد سر مي دهد: هم غزه، هم لبنان،جانم فداي اسلام!
از ديگر حاميان حماس دول همسو تركيه و قطر هستند كه داراي ريشه مشترك اخوان المسلميني و ارتباطات معنوي و مادي با حماسند و فرقشان با جمهوري اسلامي در تضاد ايدئولوژيكي و توان نظامي - عملياتي است. در صف ديگر حاميان حماس دول همسو امارات و عربستان هستند كه كاملا با اخوان المسلميني ها در تضاد و تنش هستند، نمونه تضاد وتنششان در دولت اخواني قبلي مصر يعني دولت محمد مرسي است كه براي ساقط كردنش همه كار كردند. حال اين سه ضلع متضاد ايران +حزب ا... – قطر+ تركيه – عربستان + امارات تشكيل مثلث حاميان حماس را مي دهند و مي توان دريافت كه چرا اسرائيل از اين خلا استفاده كرده فرصت را غنيمت شمرده و به بهانه انهدام كامل تونل هاي زير زميني غزه به دنبال منافعش است. گو اينكه اين تونل هاي مجهز يك شبه با حفر و خاكبرداري در آن سطح و صرف ميليون ها تن سيمان در كنار چشمان موصاد به وجود آمده اند و از آن خبر نداشته اند! حتي پيگيري هاي امريكا براي 72 ساعت آتش بس نيز به 4 ساعت نمي كشد و اسراييل اهميتي به اين خواسته ها تا رسيدن به حداكثر سود از اين قائله تن در نميدهد. خواه ناخواه هر دو طرف مجبور به قبول آتش بس خواهند شد بايد به انتظار رويدادهاي روزهاي آينده بود تا بتوان آثار و زواياي سياسي جنگ فعلي را در ابعاد منطقه اي و جهاني نمايان ساخت.
پاينده ايران
|