یکی از ویژگی های هیات حاکمه دینی آن است که اجرای اصول و آرمان های ایدئولوژیک را مقدم بر سایر امور می داند و رسیدگی به معضلات اجتماعی و نیاز های مردمی را تنها از منظر شریعت می نگرد و چون خویش را تنها در برابر خدا مسئول می داند نگران پاسخگویی به آحاد ملت نمی باشد و در نتیجه از حال و هوای مردم که در برزخ بحران ها زندگی می کنند بی خبرند و همین بی خبری از آلام و دردهای مردم است که فاصله بین مردم و حکومت را پدید آورده و هرروز بر این شکاف افزوده می شود. یک نمونه کوچک از فاصله بین حکومت و مردم که در هفته گذشته رونمایی شد، ماجرای غم انگیز کشته شدن نوزده سرباز میهن در جریان واژگونی اتوبوس حامل این جوانان بی گناه بود. با آنکه میزان کشته های جاده ای ایران زبانزد خاص و عام است ولی کشته شدن 19 سرباز و مجروح شدن عده ای دیگر از اهمیت و انعکاس خیره کننده ای در سراسرکشور برخوردار گشت و مردم را وادار به واکنش های متفاوت نمود؛ از جمله مردم با صدور روایاتی مظلومیت سربازان و بی کفایتی مسئولان و بی تفاوتی دولتمردان را با خشم و تاسف بیان می کردند و در نهایت به میدان شهرها و روشن کردن شمع روی آوردند تا با خانواده های آن عزیزان ارتشی همدردی نمایند. اما حکومت به روش دیرین خود به مقابله با این حرکت خودجوش و خالص برخاست، ماموران شمع ها را لگد کوب کردند، با تهدید اشخاص را متفرق نمودند و دوربین ها را ضبط و توقیف کردند و در هرگوشه و کنار درگیری هایی به وجود آوردند و عده ای را زیر مشت و لگد و توهین دسته جمعی قرار دادند و جمعی را نیز بازداشت و با خود بردند و به هر حال به گمان خود غائله را ختم نمودند، در حالی که از ابتدا نه فتنه ای در کار بود و نه غائله ای که لباس شخصی ها بخواهند با چنین خشونتی آن را پایان بخشند بلکه آنچه روی داد نمایشی بود از فاصله عمیق بین مردم و حکومت .مردم از اینکه سربازان با یک اتوبوس قراضه که حامل کالای قاچاق بوده روانه کرمان گشتند خشمگین بودند؛ مردم بی اعتنایی به ارتش را بر نمی تابند و از اینکه ارتش همچنان مورد کم لطفی مسئولان کشور است ناخوشنودند؛ مردم یاد و خاطره تلخ اعدام بهترین فرماندهان ارتش را در آغاز انقلاب عادلانه نمی دانستند و بی حرمتی و ستم به ارتش که مقام پنجم جهان را داشت در جهت منافع و مصالح کشور نمی دانستند و همچنان نمی دانند. مردم نظم و انضباط و پاکدامنی و میهن پرستی ارتش را در خاطره ها دارند و اگر امروز برای کشته شدن چند سرباز شمع روشن می کنند نوعی سپاس و ارج گذاری از ارتشی است که روزگار شکوه و جلالش را با پاکی و نیکی و خدمتگزاری به میهن گذرانید و اما اگر امروز مردم به قول ماموران انتظامی و امنیتی برای شهادت سپاهی شمع روشن نمی کنند یک فاجعه قابل بررسی است.
بازپرس اوین از یک پان ایرانیست که به اتهام روشن کردن شمع روانه زندان شده بود سئوال می کند:
چرا برای شهدای سوریه شمع روشن نمی کنید؟
البته سئوال درخور تاملی است ولی پاسخ آن را باید مقامات مسئول کشور بدهند و از خود سئوال کنند چرا ارتش همچنان محبوب باقی مانده و مورد عنایت و توجه مردم است؟ چه اتفاقی رخ داده که امروز بازجوی اوین به این سئوال کلیدی و اساسی پرداخته؟ حقیقت آن است که در شرایط موجود سئوال آقای بازپرس اوین باید به عنوان یک سوژه آسیب شناسی مورد بررسی ارگان های ذی ربط قرار گیرد. مردم می خواهند بدانند نقش سپاه در سرکوب برادران هم میهن خود چه اندازه بوده؟ چگونه است که سپاه حق ورود به مسائل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور دارد ولی ارتش در حاشیه رانده شده؟ مردم می دانند که سپاه در ورود به جنگ عراق شهیدان بسیار داد و اینک نیز در همه عرصه های نبرد علیه دشمنان ایران می جنگد ولی کدام بخش از سپاه است که خود را آلوده به مسائل اقتصادی نموده و حرمت خون شهیدان را زیر سئوال برده است؟ کدام بخش از سپاه به بازی های سیاسی ورود حاصل کرده و در انتخابات نقش آفرینی می کند؟ به گمان من تا دیر نشده باید سپاه به کارنامه دوران حیاتش بازگردد و برای احیای ارزش ها و حرمت خون شهیدان و فداکاری جوانان ایران اقدام به پاکسازی دامان خود از اتهاماتی که بر سر زبان هاست ورزد و با اقدامات شفاف و میهن پرستانه، شکاف بین خود و صاحبان اصلی کشور را که مردم هستند از بین ببرد و در محاسبات سیاسی خود "ملت" را دریابد؛ واژه ای که در فرهنگ اسلامی به "امت" تغییر نام داده و شناسنامه و هویت ملی ما را کمرنگ ساخته است.
بازپرس اوین از پان ایرانیست ایراد می گیرد که چرا حزب پان ایرانیست درخواست مجوز نمی کند تا فعالیت هایش قانونی باشد؟ بی تردید آقای پازپرس پاسخ این سئوال را می داند ولی پرسش متقابل ما از این آقایان اینست که: آیا مجوز و پروانه قانونی می تواند احزاب را به میهن پرستی و خدمت به کشور متعهد سازد؟ اگر چنین است آیا از احزابی که متعهد به قبول ولایت فقیه مطلق و قانون اساسی و شیعه اثنی عشری بودند راضی هستند؟ زندانیان سیاسی شما چه کسانی هستند؟ آیا مفسدان اقتصادی و فتنه گران سیاسی و آلوده دامنان دولتی عضو احزاب قانونی نیستند؟ آیا در سراسر کشور سراغ دارید که یک پان ایرانیست دستش آلوده به مفاسد اقتصادی باشد؟ یا در امر واردات قاچاق این بلای خانمانسوز کشور نقش و دخالتی داشته باشد؟ آیا در تاریخ سیاسی کشور می توانید از یک پان ایرانیست نام ببرید که پشت به میهنش کرده و در خدمت بیگانه قرار گرفته باشد؟ حزب پان ایرانیست از حکومت دینی درخواست مجوز نکرده ولی تقاضای رانت و تسهیلات دولتی هم نداشته؛ حزب پان ایرانیست تقاضای مجوز نکرده ولی در برابر دشمن بعثی شهید داده و مابه ازایی هم طلب نکرده است؛ حزب پان ایرانیست تنها در برابر ملت ایران متعهد به وفاداری و عشق به ایران بزرگ است و بس...
به گوشه ای دیگر از این ماجرا می پردازم :
یکی دیگر از پان ایرانیست ها که با فرزند جوانش از میدان ونک عبور می کرده مورد تعرض و ضرب و شتم یک گروه 5 نفره از لباس شخصی ها قرار می گیرد. ماموران در کمال بی نزاکتی، پدر را در برابر چشمان اشک آلود فرزندش با سیلی و مشت و لگد به جوی آب می اندازند و همچنان وی را با الفاظی غیر قابل بیان زیر رگبار هتاکی و فحاشی قرار می دهند. سئوال بی پاسخ ما اینست که این گروه مسلح، تربیت شده چه سازمان یا ارگانی هستند؟ اگر مخلوق سپاه نیستند چرا سپاه اعلام برائت نمی کند؟ اینان همان کسانی هستند که به سفارتخانه ها حمله برده و نیروی قانونی انتظامی کشور جلو دارشان نیست؛ اینان فحاشی و بیان کلمات بسیار رکیک را از کجا آموخته اند؟ چه کسانی به آن ها اجازه داده که فردی را درخیابان در منظر عمومی زیر باران مشت و لگد بگیرند و فحش های رکیک بدهند؟ و اصولا فحاشی، جزء کدام بخش از آموزه های نظامی یا دینی آنان است؟ این برخورد وحشیانه با یک ایرانی از چه سیستمی نشات گرفته است؟ دستگیری یک فرد بی گناه و متهم کردن او به داعشی و سپس صدور حکم خیابانی و بلافاصله اجرای حکم که فحاشی و کتک است با کدام یک از اصول حقوق اسلامی و فقه شیعی منطبق است؟ چرا این افراد خود را تافته جدا بافته می دانند و زشت ترین و غیر انسانی ترین اعمال را مرتکب می شوند و به کسی یا نهادی پاسخگو نیستند؟! سپاه که خود را پاسدار انقلاب می داند چرا انقلاب را از معرض آسیب های این گروه باز نمی دارد و از عزت و شرافت مردم در برابر این شبکه خودسر و شناخته شده دفاع نمی کند؟ این افراد که برای هتک حرمت آدم ها به سرعت سر قرار حاضر می شوند چرا به هنگام هتک حرمت ایرانی ها در مکه خاموش بودند؟! چرا آن ها که از روشن شدن یک شمع غیرتی می شوند از اختلاس و غارت گری های هم اندیشان خود به خروش نمی آیند؟! چرا هنگامی که در استادیوم ورزشی شعارهای وحدت شکن و ایران بر باد ده را می شنوند رگ غیرتشان بالا نمی زند؟! چرا خونشان از این همه فساد و اعتیاد و خشونت و دزدی و آدمکشی و فحشا به جوش نمی آید؟! به نظر می رسد که این آقایان وقتی چند نفری یک انسان بی سلاح را زیر مشت و لگد و سیلی قرار می دهند احساس قهرمانی می کنند ولی دهانشان در برابر پانترک ها و پان عرب ها قفل است! اینان در برابر یک مرد چهل ساله و جوان 14 ساله قدرت مانور دارند نه در جمع اراذل و اوباشی که گله وار فریاد می زنند و ارزش های ملی ایران را به سخره می گیرند!
اینگونه سیاست های ضد مردمی است که فاصله های عمیق بین دولت و ملت پدید می آورد، تا آنجا که هر رویداد کوچک یادآور درد بزرگی می گردد...