ایران را به کدام مسلخ هدایت می کنید؟

بسیاری از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بر اساس هویت تاریخی خود و با تکیه بر دستاوردهای فلسفی اندیشمندان خویش در ادوار زمانی مختلف و با دارا بودن فضای نسبتاً باز اجتماعی در کنار استفاده بهینه از تکنوکرات های مجرب و متخصص و باور به مشارکت پلورالیسم (تکثرگرایی) سیاسی‌‌‌، اقتصادی، فرهنگی و سرلوحه قرار دادن شاخصه های توسعه و فعال بودن در حوزه پراگماتیسم (عمل گرایی) به عنوان عناصر الزامی و زیربنایی یک جامعه با نگاهی سرشار از سعادت و مملو از رفاه و آرامش، را مد نظر قرار داده و این عناصر را جزئی از اهداف سیاست های داخلی مورد توجه قرار می دهند و با برنامه های آینده نگرانه به تقویت زیر ساخت های اقتصادی و عمرانی و جذب سرمایه به داخل، راه خردمندانه ای را در جهان قرن بیست و یکم که با تضاد منافع و کمبود منابع حیاتی روبرو می باشد فراهم می کنند.

تردیدی نیست که ماحصل اجرای مدون این برنامه ها به نفع احاد اقشار جامعه و آیندگان و نفوذ سیاسی و اقتصادی دولتمردان کشورها در حوزه های مختلف بین المللی جهت براورد ساختن نیازهای کشور در قالب سیاست های ملی تعیین و اجرا خواهد شد.

رسیدن به این مهم که همانا مطلوب ساختن یک جامعه توسعه یافته و نظام سیاسی مقتدر می باشد را باید در کنکاشی علمی از جانب "جامعه شناسی سیاسی" بررسی کرد. جامعه شناسی سیاسی است که به بررسی روابط میان نیروهای اجتماعی و حوزه ای از زندگی سیاسی می پردازد و از منظر اقتصاد و فرهنگ سعی در ایجاد ارتباطی مؤثر با نهادهای دولتی دارد. عوامل مؤثر در تکوین این مؤلفه سیاسی در جوامع توسعه یافته را باید در چهارچوب قوانین مدون و به روز اجتماعی و دموکرات، آزادی بیان، آزادی رسانه ها و تشکل های مدنی غیر دولتی، احزاب متکثر، شفافیت مالی کارگزاران اجرایی، مبارزه با مفاسد اقتصادی، تعیین سیاست های کلان و خرد برای رسیدن به جامعه توسعه یافته و... ذکر نمود.

در واقع استراتژی های کلان و هدف گذاری ها در جهت احقاق منافع ملی مردم در کشورها و نیل به رسیدن به این آمال سبب می گردد تا دولتمردان مربوطه با اهتمام ویژه و سیاست های کوتاه مدت و بلندمدت و همگرایی آن، در جهت اهداف کلی گام بردارند تا مسیر صعودی خود را به پیشرفت و رفاه و دیگر نکات مثبت شاخص های توسعه که هدف کلی آنان است دستیابی پیدا نمایند.

بنابراین و به طور قریب به یقین می توان این نظریه را ابراز نمود که در رأس هرم نظام های سیاسی (دولتمردان و رهبران سیاسی) واقعی می باشند که این مهم را درک نمایند و خواستار یک نقشه راه اساسی در چهارچوب نظام توسعه باشند. اینان با اهتمام فراوان و با یک برنامه ریزی مدون و به دور از سیاسی بازی و فقط در راه خیرات راه سعادت کشور خور را در مسیر توسعه و رشد قرار می دهند و در مقابل نیز ممکن است که به صورت تعمدی و عدم کارشناسی کشور را از مسیر ترقی و توسعه بازدارند و از هر راهی کشور را به سوی اضمحلال پیش ببرند. جهت بهره وری بیشتر، خواننده گرامی را ارجاع می دهم به کتاب:

چرا کشورها شکست میخورند؛ تألیف: دارون عجم اوغلو، جیمز ای رابینسون؛ ناشر: دنیای اقتصاد.

با توجه به شرحیات فوق شاید بتوان این استدلال را مورد تأیید قرار داد که آنچه که امروز در بخشی از خاورمیانه می گذرد و این بخش از دنیای کنونی را مورد اضمحلال و ایستا قرار داده است شرایطی حاکم می باشد که متولیان آن (بهتر است واژگان مالکان خودخوانده) را تعریف نماییم که بی توجه به ترقیات جهانی و دگردیسی موجود و خواست مردم خویش همچنان بر طبل یکه تازی و خودرأیی و دگماتیسم مذهبی و التقاط آن با ایدئولوژی سیاسی و نظام غیر قانونی و سیاسی جامعه موکداً باور می دارند و ارزش های ملی و آنچه را که با مردم و فلسفه زندگی آنان و پیشینیان آن باورپذیر و هماهنگ است را می زدایند تا بتوانند همچنان بر کرسی منصب و ثروت ملی آنان سوار شوند و یکه تاز امیال خویش و اربابان جهان وطن خود باشند.

بی تردید تشریح مصائب بالا و رفتار حاکمان امروزی ایران با سرزمین چند هزار ساله ما غریبانه نیست. متاُسفانه و در عین حال ما در شرایطی ویژه به سر می بریم که حاکمان تئوکراسی گرا با ایدئولوژی مذهبی در غالب معممین، نظامیان آمیخته با تفکر به شدت مذهبی، آنچه را که در سند سال ۱۴۰۴ معتقد هستید نخواهید رسید و وعده و قول هایتان رنگی نخواهد داشت.

چنانچه رسیدن به چنین برنامه های متمرکز و مترقی با چالش های موجود و دمل وار ناممکن و غیر حاصل است. باور دارم که نظام انترناسیونالیستی جهان امتی شما که زاییده دستگاه های کاپیتالیست جهانی است ره به دره تاریخ خواهد رفت و ثانیه های اضمحلال آن به حرکت درامده است.

تنها و تنها و تنها راه نجات ایران و ملت ایران بازگشت به ناسیونالیسم ایرانی و هویت منزوی شده اش است. ملت ایران دیر یا زود، خواسته یا ناخواسته به ناسیونالیسم ایرانی پیش می رود و راه پیروزی در این نظام ملی پابرجا است.

تنها راه سعادت و ترقی و توسعه با نیروی ملی و حضور جوانان و زنان و آحاد‌ مردم در یک نظام ملی به دور از باورهای مذهبی و سیاسی پابرجا می گردد و همچو ستاره ای در آسمان غبارآلود منطقه و فرامنطقه ای درخشان خواهد گردید. ۵ دهه حضور ممارست بار و خطا و آزمون و دلدادگی و سوختن و ساختن های نظام شاهنشاهی پهلوی اول و دوم آیینه عبرت ما در تاریخ با شکوهمان به ویژه در پس از انقلاب مشروطیت و نهادسازی دولت است.

ایران را به حال خود سپارید...! و آن را بازیچه خودخواهی و وام خواهی و دسیسه بازی در آخرین ثانیه های حضور شرم آورتان که نقطه عطفی در ۴ دهه گذشته نداشته نکنید.

اما با ۴ دهه زمامداری که مملو از شرحیات تاریک‌ و مخوف بود و هنوز نیز می باشد، این بارقه امید را داریم که در آخرین لبه پرتگاه سیاسیتان و حضور مذبوحانه تاریخی، ایران عزیز را به همراه خود به مسلخ‌ تاریکی و زوال نبرید...!

این آخرین فرصت شما و درایت و مسئولیت تاریخی شما است که پس از دهه ها حضور مستبدانه و غریبانه بر ملتی که شما را با کشمکش های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی پس زد و نهی کرد بیرون بیایید و ایران را به ایرانیان واگذار نمایید. این فرصت مغتنم تاریخی را جزء درخشان تاریخ چرک آلود و خوف انگیز خود نمایید و انصافی در متن تاریخ برای خود بجا گذارید.

چنانچه آقای خامنه ای در یکی از بیانات عمومی خود به این مسئله توجه نمود و اعلام کرد:
«ما در کشور و در برابر تاریخش و حوادث داخلی و خارجی مسئول هستیم و به تاریخ باید پاسخگو باشیم».