پیکر پزشکپور بزرگ پوشیده در درفش رهبری و با سرود ای ایران به سردخانه فرستاده شد:
پندار تمام شب جمعه را در خانه خواهرش و در جمع عزیزانش و در کنار مجید ضامنی داماد وفادارش که درس ایثار و مردانگی را به خیلی ها آموخت به سر برد تا پگاه که خورشید بر ایران زمین میتابد، پیکر او را به بیمارستانی بسپاریم، تا یاران و مریدان و عاشقان پندار از سراسر کشور به پایتخت برسند و آخرین دیدار را با پدر معنوی و رهبر نهضت و حزب خود داشته باشند.
یاران و سربازان حزب می خواستند پیکر رهبرشان را - که از هجرت باز گشته بود تا در خاک میهن بمیرد - بر دوش کشند و با احترامی که در شان آن مرد بزرگ و فنا در آرمان است به خانه ابدی اش بدرقه کنند.
اما همزمان که خبر پرواز پندار از طریق سایتها پخش شد، تدابیر امنیتی شدیدی به کار گرفته شد و نگرانی هایی برای دستگاه امنیتی ایجاد نمود که مبادا در میان خیل عظیم یاران ایشان اتفاقات پیش بینی نشده ای رخ دهد. به مامورین امنیتی اطمینان داده شد که اولا برنامه ای برای تظاهرات نیست و ثانیا فرصت طلبان در حد و اندازه ای نیستند که بتوانند در برابر یاران فداکار رهبر نهضت عرض اندام نمایند .
از سحر گاه روز جمعه هفدهم دیماه همه آن کسانی که از درگذشت سرور پندار آگاه شده بودند به منزل سرور ضامنی روانه شدند ... همه سیاه پوش ... همه اشکریزان با بغض های سنگین در گلو ... همه لبها به تحسین آن بزرگمرد آغشته و چهره ها در هم ....
ساعت ده صبح پیکر پاک سرور محسن پزشکپور رهبر نهضت پان ایرانیسم درحالیکه با درفش عقاب نشان رهبری پوشانیده شده بود بر روی دستان پان ایرانیستها و جوانان عاشق ایران از خانه به خیابان رسید و در میان انبوه جمعیت وفادار به "پندار" قرار گرفت. سرود ای ایران آهنگ بدرقه آن ایرانپرست بود که در فضای قلهک طنین افکنده بود.
هیچ نوایی برای شادی روان یک عاشق ایران دل انگیز تر از کلامی نبود که همه آزادگی و پایندگی را برای ایران بخواهد:
ای ایران ، ای مرز پرگهر، ای خاکت سر چشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان، پاینده مانی و جاویدان
در میان آن همه احساسات پاک و مقدس که فضا را معطر ساخته بود، پیکر پندار بر روی دستهای جوانانی که آئین و اندیشه ایرانپرستی را از پدر ناسیونالیسم ایران آموخته بودند حمل و به آمبولانس منتقل گردید تا در سردخانه بیمارستان پاستورنو به امانت باشد و روز دوشنبه از بیمارستان تا آرامگاه تشییع و در بهشت سکینه به خاک سپرده شود .
مصاحبه با سیمای آزادی (سازمان مجاهدین خلق) در کرج و احتمال توطئه در مراسم خاکسپاری:
روز شنبه هیجدهم دیماه از بانو صفار پور دبیر کل حزب پان ایرانیست تلفنی دعوت شد تا با ماموران امنیتی نشستی پیرامون مراسم تشییع داشته باشند اما این دیدار صورت نگرفت.
روز یکشنبه نوزدهم، از سوی مقامات امنیتی به سرور ضامنی توصیه شد تا از بر گزاری هرگونه مراسمی در روز دوشنبه امتناع ورزیده و هرچه زودتر، قبل از موعد مقرر و بدون حضور جمعیت نسبت به خاکسپاری آرام و بدون سر و صدا اقدام ورزد، در غیر این صورت آنان خود جنازه را در هر جایی که لازم باشد دفن خواهند کرد ... !!
سرور ضامنی علت این تصمیم غیر عادی را جویا شد، به ایشان اظهار داشتند: با توجه به مصاحبه ای که با سیمای آزادی در کرج در مورد این مراسم صورت گرفته، بیم آن میرود که در مراسم تشییع پیکر رهبر نهضت پان ایرانیسم اتفاقات غیر قابل پیش بینی نشده ای روی دهد.
روز یکشنبه بعد از ظهر سرورمجید ضامنی برای انتقال پیکر سرور پندار به بیمارستان احضار گردید، در پی این خبر دکتر سهراب اعظم زنگنه و قدرت الله جعفری دو تن از اعضای شورایعالی رهبری برای کسب آگاهی از چگونگی و نیز پیگیری موضوع به بیمارستان مراجعه کردند؛ پس از ساعاتی معطلی مسئولین بیمارستان اظهار داشتند که جنازه بدون موافقت مقامات امنیتی به شما تحویل نخواهد شد ..!!
لحظات سخت و پر تنشی بر همه ما گذشت که پس چه باید کرد ...؟ هر چه بود ... ناگوار و تاسف آور بود ... و باور نکردنی ...
سرور ضامنی از پای ننشست و با مسئولین امنیتی از هر اداره و سازمانی تماس گرفت تا بالاخره به بیمارستان اجازه داده شد پیکر سرور پزشکپور به ایشان تحویل شود و آمبولانسی در اختیارشان قرار گرفت وبالاخره در غروب غمزده زمستان روز یکشنبه نوزدهم دی ماه یکهزار سیصد و هشتاد و نه خورشیدی، محسن پزشکپور رهبر یک نهضت پاک و تمام ایرانی و بدون وابستگی به سوداگران سیاسی راست و چپ در بهشت سکینه کرج و در آرامگاه خانوادگی ایشان به خاک سپرده شد آنهم فقط با حضور خواهر و چند تن از بستگان ... اما در میان حلقه بزرگ و بسته ماموران انتظامی و امنیتی.... !!
دفتر حزب در محاصره پلیس امنیت و نشست حزبی با تأثر شدید یاران حزب:
در لحظاتی که پیکر پاک پندار را برابر آرزوی دیرینه اش به خاک ایران می سپردند، دفتر مرکزی حزب در محاصره پلیس امنیت تهران بزرگ قرار داشت و بانو صفار پور دبیر کل حزب به بیرون از نشست احضار و مورد پرسش قرار میگرفت.
در آن ساعات غم انگیز و هم زمان با خاکسپاری پندار بزرگ ، یاران ایشان در نشست تماسی روز یکشنبه 19 دی ماه، بر این جفای سیاسی گریستند. اما من که اداره جلسه را به عهده داشتم و در کنار دبیر کل حزب شاهد شدت این تاثر بودم به حاضران در جلسه یاد آور شدم: