روز سه شنبه 21 دی ماه 1389 ساعت سه بعد از ظهر ورود شیفتگان و عاشقان ایران و یاران پان ایرانیسم و دوستداران آیین ناسیونالیسم ملت ایران به سالن هتل سیمرغ (میامی) آغاز شد، دقایقی بعد هر دو سالن مملو از جمعیت گردید.
سرور قدرت الله جعفری (قائم مقام دبیرکل حزب) اداره جلسه و مدیریت برنامه را به عهده داشت و قبل از همه گروه موسیقی ایرانی با نواختن نی و دف به فضای مجلس روحانیتی در خور توجه داده بود و همگان همراه با صدای نی به عالمی ملکوتی پرواز کرده بودند. در فاصله آن برنامه تنی چند از پان ایرانیستها و ارادتمندان سرور محسن پزشکپور به ایراد سخن پرداختند.
بانو صفار پور دبیرکل حزب پان ایرانیست، اندوهگین و راست قامت از حضور میهمانان و اندامان حزب و سرورانی که از راههای دور و نزدیک برای تجلیل از رهبر نهضت شان به تهران آمده بودند سپاسگزاری کردند.
سرور اسماعیل رحیمی عضو شورایعالی رهبری و مسئول تشکیلات آذربایجان به نمایندگی از سوی مسئولان تشکیلات شهرها و استانهای کشور به بیان احساسات پاک میهن پرستانه پرداخت.
سرور پور هاشمی یار دبستانی و همراه ثابت قدم پندار از آغاز حرکت تا به امروز از پایداری و مقاومت سرور پزشکپور در همه مبارزات سیاسی سخن گفت.
دوشیزه گلاره پور هاشمی از سوی نسل جوان به پای بندی این نسل به آرمان همه ایرانی پان ایرانیسم اشاره کرد.
بانو فریده پزشکپور با سرافرازی از برادر و نهضت او یاد کرد.
همچنین طی تماس تلفنی، بانو آتوسا پزشکپور از محل اقامتشان در آمریکا مقدم یاران و میهمانان را گرامی داشتند و از این حضور میهن پرستانه سپاسگزاری کردند:
من آتوسا، دختر شادروان محسن پزشکپور (پندار) هستم. از سوی خود، همسرم محمود و پسرمان امیر از همه شما بانوان، سروران، بستگان، همراهان و دوستان پدرم که امروز گردآمده اید بسیار سپاسگزاری می کنم و همچنین از تمام عزیزان ایشان که طی سالهای مبارزات و سالهای نقاهت ایشان، یار و یاور پدرم بودند بی نهایت سپاسگزارم.
پدر من در طی زندگی خود ایران را با تمامی وجود می پرستید و همچنان خون او با عشق مبارزه در راه میهن اش می جوشید ... با ایشان صحبتی نبود که با ایران و نگرانی های ایشان برای ایران و آرزوهای ایشان برای ایران تمام نشود ... حتی در سخت ترین روزها پدرم هیچوقت امید برای آینده روشن ایران را از دست نداد. پاینده باد ایران.
امیر – نوه نوجوان پزشکپور بزرگ – نیز جملاتی در ستایش پدر بزرگش بیان کرد. حرفهای او که با عبارت سپند «پاینده ایران» به پایان رسید، احساسات زلال باشندگان را از دیدگانشان جاری ساخت:
«من نوه محسن پزشکپور هستم ... با اینکه من با ایشان صحبت زیادی نداشتم اما از مادرم راجع به ایشان خیلی شنیدم ... من به زحمات و مبارزات پدربزرگم برای ایران افتخار میکنم. پدربزرگ من روانت شاد باد؛ آخرین پند من به شما اینست: پاینده ایران»
سرور منوچهر یزدی آخرین سخنران به مبارزات پان ایرانیستها در سنگر پارلمان اشاره کرد ونقش سرور محسن پزشکپور را در هدایت خردمندانه حزب پان ایرانیست در مبارزات سیاسی و بویژه موضوع بحرین ستود. اما تذکر ماموران و اصرار آنان در پایان بخشیدن به مراسم قبل از ساعت مقرر به سخنان سخنگوی حزب خاتمه داد.
در پایان حاضران هنگام خروج از مراسم با سرود ای ایران محل هتل را ترک نمودند .
همه به خانه برگشتیم. اما نه با غم فراغ یک مرشد، یک معلم، یک پدر، بلکه با عزمی جزم و پیمانی استوار با "پندار" که شیوه عشق ورزیدن به ایران را به ما آموخت.
از آنچه که در حاشیه روز های غمبار شانزدهم تا بیستم دی ماه گذشت و از برگزاری مراسم مصادره شده خاکسپاری و مجلس یادبود رویداد، دریافتیم که راه تنگ وتاریک است و موانع بسیار؛ دریافتیم که راه رفتن در پهنه سیاست، حرکت بر روی مین است؛ در یافتیم که ناسیونالیسم در غربت سیاسی است، اما با همه این مصائب و مسائل، ایران را فرزندان پاکباخته اش تا به امروز پاسداری و نگاهداری کرده اند .
پزشکپور در دوم اسفند ماه یکهزار سیصد و شش خورشید ی گام بر گهواره ایران نهاد و در غروب شانزدهم دیماه یکهزار سیصد و هشتاد ونه بهنگام افول خورشید، پرواز کرد و از قفس جهید و در غروب یکشنبه نوزدهم دیماه در خلوت جانان و با حضور پررنگ ماموران امنیتی به خاک ایران و اندیشه اش در قلب ایرانپرستان سپرده شد تا فردا و فردا و فرداهای دیگر که چه جلوه و شکوهی به ایران بزرگ ببخشد.