پاینده ایران
نوروز و مسلخِ تاریخسازیهای نژادگرا
در چند روزی که از شروع سال جدید ایرانی و آمدن نوروز گذشته است، نشانههایی از مصادرهی این سنت دیرپا و از آن خودسازیهای قومگرایانه در ایران دیده میشود. یک عده به دنبالآنند که نوروز را تنها متعلق به یک قوم یا تبار خاص از میان باشندگانِ جغرافیای ایران بدانند (تبار و قومیت و نژاد خودشان) و یک عده دیگر به دنبال عوض کردن مفاهیم این سنت با جعلیات تاریخی و بدون بنیاد هستند، اما باز هم هدف ربط دادن نوروز به یک نژاد یا تبار خاص است.
در پس پشت همه این مصادرهها، آنچه مشخص است و حتی با چشم غیرمسلح هم قابل مشاهده است، یک نگاه رادیکال نژادی و خونی به تاریخ و سنت برآمده از آن است. زنده و پویا بودن نوروز که برای ما میراثی برآمده از ایرانشهر ساسانی است را نمیتوان در میان باشندگانِ ایران امروز نادیده گرفت، بنابراین برای پیش بردن هدف که ضربه زدن به وحدت ایران و ایرانیان است، بازی به سمت اینگونه مصادرهها رفته است.
تمام باشندگان ایران امروز، از هر جغرافیا و با هر زبان مادری، باید این پرسشها را پیش روی خود داشته باشند، که چرا نوروز در میان همه ایرانیان در این اندازه برجسته و در طی سالیان متمادی از نشانههای همبستگی بوده است؟ اگر این سنت به یک قوم یا نژاد خاص تعلق داشته است، در کدامین برههی تاریخی به دیگران تحمیل شده و چگونه این تحمیل ماندگار شده است؟ این پرسشها را دقیقتر کنیم، به این پرسش خواهیم رسید که سنتهای تاریخی، تا چه حد محصول تبار و نژاد و خون هستند؟ زاویه دید جداییطلبانه در ایران امروز، هر کدامشان را که در نظر بگیرید، به رغم تکیه بر مسائلی چون زبان مادری، بر یک کلکتیو جمعی نژادی و تباری، و در نتیجه، خونی، بنیاد مییابد. هویت اساساً براساس یک «دیگری» شکل میگیرد و در خلأ پدید نمیآید. نقطه عزیمت ایدئولوژیهای جداییطلبانه، از زبان مادری است و چون زبان فرهنگی این جغرافیا در طی سالیان متمادی فارسی بوده است، زبان فارسی، در این زاویهی دید، جای آن «دیگری» را می گیرد. در مرحله بعد، چون هر یک از زبانها خود باید ملت شمرده شوند، این زبان فارسی، بدون در نظرگرفتن تاریخ، کارکرد و نسبتش با دیگر زبانهای جغرافیای ایران، به یک قوم یا ملت برساخته منتسب شده که جغرافیایش هم هیچوقت مشخص نمیشود (وقتی قوم یا ملت فارس خیالی و موهوم است، طبیعتاً جغرافیایی هم ندارد). از این مرحله، لایهی بعدی خودش را آشکار میکند. ایران کشوری کثیرالمله بازنمایی میشود با نژادهای گوناگون. نوع تقسیمبندی مدلهای تجزیه طلبانه، در نهایت نه جغرافیایی و نه فرهنگی (زیرا کاملا مخالف با پیوندهای تاریخی و اکنونی باشندگان ایران است)، که نژادی و خونی است.
دکتر جواد شیخالاسلامی، استاد برجسته پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، یکبار خاطرهای در کلاس درس نقل کرده بود که در مصر با یک اسراییلی افراطی برخورد کرده است و آن فرد در مذمت هیتلر و نگاه برتری نژادی او با آب وتاب سخن گفته بود. دکتر شیخالاسلامی ضمن همدلی و نقد نگاه خودبرتربینی نژادی نازیها، این بحث را پیش میکشد که بسیاری از یهودیان هم خود را قوم و نژاد برتر تاریخ میدانند. و پاسخ آن فرد جالب توجه است:«برای اینکه ما واقعاً قوم برتر هستیم!» ایران به مثابه یک کشور کهن و با پیشینه، تداومش در طول تاریخ به دلیل هویت یکپارچهای بوده است که باشندگان آن را بدون نفی کردن، در ذیل خود معنا بخشیده است. این معنابخشی نه تباری و خونی، که فرهنگی و سرزمینی بوده است.
جریانهای نژادگرا، اگر ایرانگرا هم باشند و تداوم و فرهنگ ایران را نژادی قلمداد کنند، از ایران چیزی نمیدانند. ایران براساس فرهنگی شکل گرفته است که تاریخ خود و مردمانش را ساخته و همچنان میسازد. ادعاهای نژادی، عملاً تاریخ و فرهنگ را نادیده گرفته، ویژگیهای مثبت سنن تاریخی را به یک نژاد خاص، و منفی را به یک دیگری حواله میدهد که از نژاد ادعا شده، نباشد. اینجا، معنای تاریخ برابر ایستای نژاد و خون میشود. در نتیجه آن افقی که این زاویهی دید پیشروی ما قرار میدهد، به زبان حافظ [شیرازی]، آشوب مدعیانی خواهد بود که چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.
(امید غیاثی، دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تهران)
۵ فروردین ۱۴۰۳
@paniranist_party