دیدار مسئولان حزب با مادر شهید بهنام محمدی

گزارشی از دیدار بانو صفارپور - دبیرکل حزب پان ایرانیست - و غلام حسین آصف - مسئول تشکیلات حزب در استان خوزستان - با مادر شهید بهنام محمدی را:

رویدادهای قبل از جنگ تحمیلی در خرمشهر و شهادت بهنام محمدی راد از زبان بانو صفارپور دبیر کل ارجمند حزب پان ایرنیست:

به یاد دارم نیمه دی سال 1358 بود،در آن روزهایی که به اصطلاح مردان انقلابی چون آقایان ابراهیم یزدی ها ،قطب زاده ها و غیره همزمان در پی تسویه حسابهای سیاسی،شخصی و عقدتی خود با نیروهای لشکری و کشوری دست به کشتار و اعدامهای بی محاکمه افسران درجه داران،خلبانان نیروی مسلح شاهنشاهی ایران در پشت بام مدرسه رفاه تهران زدند،در حالیکه صدام بعثی مقدمات حمله به خوزستان را در خطه خلیج فارس ایران فراهم می کرد.
 
این آقایان نسنجیده و نیاندیشیده به جنایات خود ادامه می دادند که در خرمشهر شایعه حمله عرب ها به عجم ها!!! بالا گرفت و موجبات رعب و وحشت مردم گردید.(زیرا دشمنان قسم خورده ایران همیشه در پی ایجاد نا آرامی قومی در ایران بوده و خواهند بود) چنین شد و مردم غافلگیرانه مجبور به ترک خانه ها شدند، اما این عمل از نگاه انقلابیون و گردانندگان آن روزها بدور بود(هر چند بعد از سالها زندگی در خرمشهر اولین باری بود که واژه عرب و عجم را می شنیدم).
 
با کمال تاسف در تهران خلبانان ،افسران،درجه داران مقامات لشکری و کشوری وفادار به ایران کشته می شدند و در بغداد زمینه جنگ تحمیلی خلیج فارس طراحی می شد.
 
بهر روی مردم خرمشهر بعد از یک آرامش نسبی به شهر بازگشتند اما غافل از پی آمد این مقدمه!
هنوز چند ماهی از بازگشت مردم نگذشته بود که استارت جنگ تحمیلی از سوی صدام بعثی با حمایت اربابانش شوروی ،امریکا و انگلیس در 29/ شهریور/1359 بعد از حمله هواپیماهای جنگی عراق بسوی فرودگاه تهران زده شد.
 
بسیاری از مردم وطندوست بندر خرمشهر به خیال اینکه درگیری چون گذشته سطحی و زودگذر است با ساکی کوچک و لباسی تابستانه بر تن ،شهر را تخلیه کردند و دست رنج و حاصل سالها زندگی خود را در خرمشهر رها کردند به این امید که نظام اسلامی !حافظ منافع آنان است.اما دریغ آنان که سالها درس دفاع از امنیت ملی را آموخته بودند بوسیله وابستگان انقلابی تیر باران شده بودند.
 
با تعطیل شدن حرکت اقتصادی بندر خرمشهر مردم شهر با دستی تهی چونان دیگر مرز نشینان غیور غرب ایران بنام جنگ زدگان ،آواره و پناهنده روستاها و شهرهای اطراف شدند ، آنهم با کوله باری از مشکلات.
 
هنگام مهاجرت بسیاری از زنان خرمشهری در کنار فرزندان و همسران و برادران خود در شهر ماندند و اسباب و اثاثیه خانه را سنگ دفاع از شهر و کاشانه خود در مقابل بعثیان کردند و تارسیدن نیرو و مهمات جنگی با سینه ای ستبر اما دستی خالی از مهمات از خاک و سرزمین خود دفاع کردند .
 
اینان جزو هزاران زنان و مردان و کودکانی بودند که در طی سالیان دراز با چهره و اندیشه حزب پان ایرانیست در خرمشهر آشنا شده بودند و دریافته بودند که اگر سر به سر تن به کشتن دهند از آن به که کشور به دشمن دهند.
 
جا دارد یادی کنم از لطیف سالمی ها ( پان ایرانیست جاوید الاثر )، رضا غلامی ها و دیگر بچه های محله چهل متری و مسجد جامع خرمشهر که در کنار شهید باکری و جهان آرا عاشقانه و ایثارگرانه تا پای جان جنگیدند و بسیاری از آنان چون شهید بزرگوار باکری و جهان آرا و لطیف سالمی جوان پان ایرانیست خرمشهری به درجه رفیع شهادت رسیدند.
 
اما آنچه به عزت این مقاومت می افزاید شهادت نوجوان شهید سرور بهنام محمدی راد است نامی آشنا برای هم میهنانش ، حتی برای هم شهریانش ، برای ما و شما او که جان با ارزش خویش را درراه پاسداری از مام میهن پیشکش نمود.
 
هم او که در نخستین روزهای یورش ارتش بعثی عراق در نبرد هشت ساله دفاع مقدس با پایداری دربرابر انیرانیانی که وحشیانه و ناجوانمردانه به سرزمین اهورایی ایران زمین تاختند. او که در کنار دیگر دلاوران هم میهنش حماسه ای جاودانه آفرید.
 
شهید بهنام محمدی راد، فرزند روز علی و نصرت خانم نوه دختری مهدیقلی محمدی، متولد 12/ بهمن/ 1345، محل زایش بیمارستان شرکت نفت شهر مسجد سلیمان . 6 ماهه بود که خانواده بنا به دلایل کاری پدرش به خرمشهر نقل مکان کردند و تا پایان عمر پر برکت خود تا روز شهادش 28/ مهر ماه/1359 خورشیدی در آن شهر زندگی نمودند و عنوان نخستین شهید نوجوان هشت سال دفاع مقدس (این نام نخستین بار توسط سرور محسن پزشکپور به جای جنگ تحمیلی بیان شد) را از آن خود کرد و پس از سالها گمنامی، بهنام در میان گلزار شهدای گمنام به میان گمنامان جاودانه شد.
 
در دیداری که بانو صفار پور (دبیرکل) به اتفاق سرور آصف مسوول تشکیلات خوزستان با مادر ارجمند شهید بهنام محمدی راد داشتند چنین می گویند:
 
خاطراتی از شهید بهنام محمدی از زبان مادرشان:
 
از همان ابتدای جنگ دیگر بهنام از آن من نبود، او خود می گفت: مادر من به سرزمینم ایران و به خرمشهر تعلق دارم شما خرمشهر را ترک کن و برو، مادر که حاضر به ترک خرمشهر بدون فرزند نبود از رفتن امتناع می ورزد و شهید بهنام با اصرار می گوید: مادر نمی خواهم بدست بعثی ها اسیر بشوی. برو و بگذار با خیال راحت وظیفه ام را انجام بدهم. درحالی این سخنان را برزبان می راند که تفنگی به بلندای قد خود بر دوش داشت.
 
در خاطره دیگری نقل می کنند: روزی بهنام با عجله به خانه می آید و از من طلب شیشه نوشابه خالی و بطری می کند و می گوید هر چه در خانه داریم برایم بیاور مادر می پرسد این همه شیشه خالی میخواهی چه کنی جواب می دهد: می خواهم کوکتل مولوتف بسازم و زیر چرخ تانکها و ماشینهای عراقی بیاندازم.
 
مادر از رشادت های شهید بهنام می گوید:
یکی از مسوولیت های بهنام خبر رسانی از سوی بعثی های عراقی بود به رزمندگان ایران. یک روز بهنام به خانه آمد در حالیکه کتک مفصلی خورده بود، پرسیدم پسر کجا بودی گفت جزیره مینو رفتم تا شاید خبری از عراقی ها بگیرم. من را گرفتند و گفتند بچه تو اینجا چه کار می کنی گفتم دنبال پدر و مادرم می گردم. مرا زدند و رهایم کردند در حالیکه ظاهرا به دنبال پدر و مادر می گشتم از وضعیت نیروهایشان و زمان حرکتشان به خرمشهر آگاه شدم، پیاده و دوان دوان خود را به خرمشهر رساندم تا خبر را به نیروهای خودمان بدهم.
 
براستی چگونه می شود این رشادت ها و دلاوری ها را از یک نوجوان سیزده ساله شنید و بی ستایش از آن گذشت در جایی دیگر مادر با افتخار می گویندکه پسرم بهنام سه تانک عراقی را منفجر کرده است.
 
وقتی از بهنام مپرسیده اند چه حرفی برای هم سن و سال های خودداری می گوید: پدر و مادر ها فرزندان خود را ترسو بار نیاورند و آنها را درخانه نگه ندارند اجازه بدهند بیایند و به وطنشان خدمت کنند.
 
شرح زندگی شهید بهنام محمدی راد:
 
مرا به یاد چگونگی شکل گیری نهضت پان ایرانیسم به وسیله چند نوجوان و یار دبستانی سررور پزشکپور و سرور عاملی تهرانی می اندازد که چگونه نوجوانان گمنام مردان و زنان تاریخ ساز روزگار خود می شدند.
 
بهرروی بهنام محمدی مبارزه خود را با بعثیان عراقی از روز 29/ شهریور ماه/1359 خورشیدی آغاز و در مدت یکماه مبارزه بی امان و شبانه روزی در 28/مهر ماه/1359 در خیابان آرش خرمشهر جنب فروشگاه فرهنگیان خرمشهر در بمباران هوایی به شهادت می رسد خانواده این شهید بزرگوار وی را در گورستان مسجد سلیمان به خاک می سپارند.
 
از مادر شهید می پرسم چرا در این سالها نامی از شهید بهنام توسط رسانه های حکومتی برده نمیشود. پاسخ: تنها سکوت بود و سکوت.
 
آشنایی با خانواده شهید محمدی:
 
همیشه در حزب نام شهیدان پان ایرانیست که در دفاع مقدس و در طول دروان حیات پرشکوه حزب برای آرمان و ایران خود به شهادت رسیده بودند برده می شود، اما مشخصا سه ماه پیش سرور دکتر سجادیه در دفتر مرکزی حزب ((پایگاه سیاوش)) به اینجانب (بانو صفار پور دبیرکل) اطلاع دادند که شنیده اند از شهید بهنام محمدی به زبان ترکی استانبولی مطلبی نوشته شده و از من خواستند پیگیر شوم در ضمن اطلاع یافتم که قرار است روز 13 آبانماه 89 مراسم بزرگداشت مردمی برای این شهید دلاور در مسجد سلیمان گرفته شود.
 
سرور پرهام و سرور آصف مسئول تشکیلات خوزستان را از جریان با خبر ساختم و سرور پرهام با پیگیری و تلاش بسیار به اتفاق بانوی محترمشان (که پدر ایشان هم از رزمندگان دوران دفاع مقدس هستند) مسئول رسیدگی و تهیه گزارش شدند.
 
شاد باد شاد باشید ای شهیدان راه ایران که به قرنها در دل کوهها و دشتها بخون خود کفن پوشیده و خفته اید یاد شما، افتخار ماست و درس زندگی ما ...