حرفه پزشكي از آن نظر كه با حفظ جان و حيثيت افراد و خانواده ها بستگي دارد، از قديم ترين زمانها، پيرامون خود سدها و محدوديت هايي ايجاد كرده است تا اسرار آن به دست اشخاص ناباب نيافتد و حيات و اسرار و حيثيات مردم بازيچه سودجويان نشود.
آموزش حرفه پزشكي همواره با آموزش نكات اخلاقي همراه بوده است وبه خاطر آنكه رعايت نكات اخلاقي خاصي را كه اساس اعتماد بيمار نسبت به پزشك بستگي دارد در لحظه حساسي مركوز ذهن پزشكان جوان گردد از زمانهاي بسيار قديم رسم سوگند پزشكي معمول بوده است و سوگندنامه هاي پزشكي معروف در دست است كه مهمترين آنها سوگندنامه موسي بن ميمون كليم و طبيب مسلمان اندلسي و سوگندنامه بقراط مي باشد.
در دانشكده پزشكي تهران نيز بر اساس سوگندنامه بقراط و با تغييرات ضروري، سوگندنامه اي تنظيم كرده بودند كه سالها در ضمن گذراندن پايان نامه با تشريفات خاص اداي آن نيز انجام مي گرفت. در سالهاي اخير كه رسم پسنديده برقراري جشن فارغ التحصيلي معمول شده است چون خواسته اند اداي سوگند پزشكي نيز در برنامه گنجانده شود و چون متن سوگندنامه سابق طولاني بود از اينرو سوگندنامه مختصري تدوين كرده اند كه متاسفانه تنظيم آن با مطالعه و دقت كافي انجام نگرفته و در آن جمله اي ديده ميشود كه نيازمند بررسي و گفتگو است و از آنجا كه آرزوي ما آن است كه ساحت دانشگاه از هر گونه عيبي مبرا باشد وظيفه خود مي دانيم که در اين باره نظر مقامات مسئول را جلب كنيم:
جمله مورد اشاره ما اين است: « هرگز راضي نشود كه مذهب و مليت و نژاد و سياست و مقامات دنيوي و مطامع و منافع مادي، اندك لحظه اي مرا از توجه نسبت به بيماران باز دارد » شايد نيت نويسنده اين عبارت معطوف به انديشه صحيح بوده است. ولي متاسفانه عبارت بالا حاكي از نيت و انديشه درستي نيست.
مي دانيم كه به موجب عقل سليم و اخلاق پزشكي هرگاه طبيبي در برخورد با بيماري قرار گرفت و مسئوليت درمان او پذيرفت بايد صرفا ارتباط خود را با بيمار بر اساس موازين علمي و انساني قرار دهد و هيچگونه ملاحظه ديگري را در اين رابطه راه ندهد و به همين دليل بسيار شده است كه پزشكان با وجدان، معالجه دشمن شخصي يا ملي يا مذهبي خود را بر عهده گرفته اند و درهنگام معالجه، ملاحظات دشمانه را كنار گذارده اند؛ ولي اين خصوصيت هرگز بدان معني نبوده كه پزشك نسبت به مذهب خود و يا مليت خود و يا خصوصيات ذاتي و نژادي خود بي اعتنا بوده است.
لازم است يكبار توجه كنيم كه مقصود ما از مفهوم انسان كامل كساني است كه علايق خود را با واقعيات نگسسته باشد. انسان كامل به موجب خصوصيات ويژه رواني داراي خاصيت گرايش به تعليمات مذهبي است و به همين دليل در تمام ادوار تاريخ، عقايد مذهبي و ديني بخشي از دلبستگي هاي بشر بوده است.
اگر مذاكرات مذهبي دارای زمينه رواني مخصوصي در دماغ بشرنمي بود اين دوام و استمرار هرگز مشاهده نميگرديد، پس جنبه اي از وجود انسان به انديشه هاي مذبي بستگي دارد. حال اگر كسي اين جنبه از وجود خود را مورد پرورش قرار نداد و آن را كامل نساخت، به خود خيانت كرده است و موجودیت خود را ناقص ساخته است.
جنبه ديگر موجوديت انسان كامل معطوف به درك بستگي با سامان و خاك و خوني است كه در آن به وجود آمده و از مواهب آن تغذيه شده است. اين جنبه از وجود آدمي است كه وجدان ملي او را مي سازد كه با هموطنان خود احساس مشترك پيدا ميكند، در غم وشادي گذشته، حال و آينده آنها سهيم و شريك مي شود .
اين هم قسمتي از وجود انسان كامل است كه در همه ادوار سعي انديشمندان معطوف به تربيت صحيح اين جنبه بوده است و اكنون نيز ملتهايي در ديده ديگران محترم تر مي باشند كه افراد آن درحفط حيثيت و اعتبار ملت خود كوشا تر باشند و همين جنبه از وجود آدمي است كه با كلمه مليت به آن اشاره مي كنيم و اما منظور از نژاد اشاره به خصوصيات ذاتي فرد يعني آن جنبه هايي است كه فرد در طي حيات خود قادر به تغيير آن و فرار از آثار آن نيست.
بنابراين هركس قهرا تحت تاثير خصوصيات ذاتي خود مي باشد و نصيحت در اين مورد اساسا معمول نيست. اگر در طي تاريخ اين حالت پيدا شده است كه طبيب با بيمار بر اساس رابطه خاصي كه به اخلاق پزشكي معروف است مدارا مي كند اين اخلاق خود ناشي از خصوصيت نژادي است كه به مقتضاي خصايص ذاتي خود چنين رفتار كرده اند و چنين رفتاري را پسنديده اند و چنين رفتاري را مورد تعليم و تشويق قرار داده اند.
چگونه ما مي خواهيم اكنون معمول را از علت جدا كنيم و خصوصيات ذاتي كساني را كه از رويه و رفتار خود بوجود آورده اند تخطئه نماييم. و اما سياست نيز اشاره است به جنبه از وظايف اجتماعي انسان، كه در عصر ما همه دم از دموكراسي مي زنند.
از لوازم تربيت اجتماعي آن است كه به سرنوشت خود و ديگر كساني كه با زندگاني مي كنند توجه داشته باشيم و خواهان دخالت در سرنوشت اجتماعي خود باشيم و همه دستگاههاي آموزش و پرورش معترفند كه بخشي از وظيفه آنها این است كه شاگران مورد تعليم را براي زندگي شايسته اجتماعي تربيت كنند و چنين تربيتي بدون توجه به يك تربيت سالم سياسي ميسر نيست.
پس مفهوم انسان كامل و تربيت شده آن است كه توصیف صحيحي از جنبه هاي مختلف وجود خود داشته باشد و علايق سالم و معتدل مذهبي، ملي و سياسي در او آميخته و عجين شده باشد؛ بطوريكه هر عمل او ناشي از تاثيرات چنين وجود جامع الاطراف و كامل و هماهنگي باشد.
چنين شخص كاملي در قالب هر وظيفه اجتماعي اعم از طبابت، قضاوت و وكالت و مهندسي و مشاغل اداري و كارگري كه قرار گيرد به مقتضاي شخصيت خود وظايف خوديش را درك مي كند و شان حرفه خويش را نگه مي دارد و اساس اطمينان و اعتماد را در حرفه خود محفوظ مي دارد.
درصورتي كه عبارت سوگندنامه كنوني خلاف اين منظور را مي رساند و خواننده چنين گمان مي كند که پزشك كسي است كه جز توجه به بيماران توانايي درك هيچ مسئله ديگر را نداشته باشد و راضي نشود كه لحظه ای فكر او به جنبه ديگر وجود انساني وي معطوف شود و بلكه سعي كند تا از درك مذهب و مليت و سياست نيز بگريزد.
قرينه اي كه ما را وا مي دارد كه از عبارت جمله چنين استنباط كنيم آن است كه مذهب، مليت، نژاد و سياست را در رديف مطامع مادي آورده است و از آنجا كه طمع مذهب، مليت نژاد و سياست را در رديف مطامع مادي از امور قابل اجتناب است بنابراين ترديد نسبت كه نويسنده جمله به گمان خود همه جنبه هاي معطوف به روابط انسان با آفريگار و سرزمين نياكاني و وظايف اجتماعي را در رديف مطامع مادي قرار داده و طبيب آنچناني را به ترك آن دعوت كرده است.
اگر چنين منطقي را بسط دهيم لازم است بقال هم به خاطر آنكه آب در ماست نريزد پا برسر مطامع مادي و مليت و مذهب بگذارد و نانوا هم براي آنكه كم نفروشد به بقال اقتدا كند و خود را يكباره از همه قيود جامعه مترقي انساني آزاد كند كه چه خبر است آن يكي مي خواهد آب در ماست نريزد و ديگري مي خواهد كم نفروشد و سومي مي خواهد به مقتضاي اخلاق پزشكي كه خود برآمده از رعايت مصالح ملت و احترام به موازين مذهبي است عمل نمايد.
براي اينكه در يك جنبه بدرستي عمل كنيم لازم نيست همه خصوصيات انساني را از خود سلب كنيم بلكه كوشش در كامل ساختن پرورش معتدل جنبه هاي گوناگون وجود انساني به هر كس شخصيتي مي بخشد تا بتواند اعمال خود را توجيه كند و به مقتضاي منافع حرفه اي و رشد انساني و مصالح ملي خود عمل نمايد .