اگر فرض كنيم تمام كساني كه هر يك به دلايل خاص با يك سيستم فكري به نام ماركسيسم بازي ومعامله ميكنند و هر يك به نوعي اين سلاح را عليه ديگري به كار ميبرند اين اصطلاح را كنار بگذارند و به عبــارت ديگر اگر در محيــطي فــارغ از جنجــالهاي سيــاسي و تبـليغاتي درباره ماركسيسم فكر كنيم به مكتب فلسفي، اجتماعي و اقتصـادي مخصوصي بر ميخوريم كه پيــرامون كارها و شخصــيت كارل ماركس تشكيل شده است. به اين جنبه خــاص يعني به مجموعه عقــايد و نظــريات ماركس فــارغ از هــرگونه حب و بغض و فارغ از هرگونه تبليــغات له و عليه، «ماركسيسم تاريخي» ميگوييم.
عقايد ماركس در اين جنبه از شناسايي، عقايدي است در خور مطـالعه و بررسي، همانگونه كه عقايد شخصيتهاي ديگر جهان انديشه در خور بررسي و مطـــالعه ميباشد. عقـــايد ماركس را ميتوان همانند عقــايد مشهور كســاني چون دارويــن، فـــرويد، هگــل، تولستوي، روزنبرگ، گوبينو، گـــاندي و ايـــرانياني چون فــارابي، ابنسينا، بيروني، غزالي، ميــرداماد، مـــلاصدرا، و حاج ملاهادي سبزواري مورد بحث و بررسي قرار داد.
بررسي عقايد و افكار هر يك از دانايان پيـشين، سبب ميشود كه قدرت تــوجيه انــديشه ما در بـــرابر پــديدهها و رويدادهاي جهان گستـرش و نيرومندي پيدا كند.
سيستم فكري هر يك از دانشمندان بزرگ جهان در حكم بنـــائي است كه قطعات ساختماني آن با افكار و انديشههايي كه پيش از آن وجود داشته ساخته شده است و هر يك به تناسب وضع خاصي كه داشتهاند اين بناي فكري را در شكلي مخصوص و با نقطه نظرهايي خاص تركيب كردهاند و چه بسا در بناهاي فكري آيندگان قطـعاتي از همين تـــركيبات نوين به كار گرفته خواهد شد.
در جهان علم و انديشه هرگز سخن از موافقت و مخالفت نيست، اساس بررسي همــواره بر اين اصل است كه فــلان شخصيت خود را در برابر چه افقها و چه مســائلي قرار داده است؟ و به آنچه برخورده با چگونه توجيهي مقابله كرده است؟
آنچه دانشمندان به ما ميدهند: افقـهاي نو، مسئـــلههاي نو و توجيهات مخصوص ميباشد و به همــين دليل گـــذشت از انــديشه هيچ عـــالم و دانشمندي ســودمند نيست. در عين حال كه از هيچ دانشمــند و حكـيمي نيز نميتــوان انتظـــار داشت كه دستگــاه فكري او جامع تمام مسائل و افقها و پــاسخگوي تمام مســائل و تــوجيه كننده تمام مسائل و تــوجيه كننده تمام كيفــيات باشد. مــاركسيسم تــاريخي به معني مجموعه عقايد ماركس، صرفنظر ازهرگونه تبليغات، يكي از سيستمهاي فكري است كه بايد چــون هر سيستم فكـــري ديگر كه مطــالعه آن ميــسر باشد مــورد شناسايي قرار گيرد و شايد نخستين علت آنكه اين سيستم فلسفي مورد بهرهبرداريهاي سودجــويانه استعمــارگران قرار ميگـيرد آن است كه دستــگاههاي آمـــوزشي نسبت به آن، به شكـــل سيستمي ممنـوع نـگاه ميكنند و از تشـــريح و شنــاساندن آن خودداري ميكنند و همين رفتار سبب ميشود كه بدان، هاله مرموزي از ممنـــوعيت داده شود كه براي بسياري جـــالب توجه واقـــع ميشود وگـــرنه در جهاني كه ما زنــدگي ميكنيم يكي از ضـــروريات آمـوزشي آن است كه اصطلاحات متداول از نظرعلمي به طور صحيح شناسانده شود زيرا وقتي اصطلاحي در راديو تلويزيون و روزنامهها هر روز به شكلي به گوش ميرسد، ضرور است كه ازسوي كساني كه مسئوليت آموزش مردم را برعهده دارند، به طور دقيق، صحيح و ساده شناسانده شود تا از جرم تبليغاتي آن كاسته گردد و قضاوت درباره نيك و بد آن آسان شود.
باري ماركسيسم تاريخي ماحصل كوششهاي فكري كارل ماركس است، او در متن مبــارزات اجتماعي عــصر خود قرار داشت و از انديشههاي متداول زمان خود تــركيبي پديد آورد كه از نكــات ابتكاري و تازه خالي نبود. اين تــركيب در زمان حيــات و پس از مـرگ مـــاركس، به وسيله عـــوامل تبــليغاتي احـــزاب و گـــروههاي گوناگون به كار گرفته شد به طوري كه اكنون جدا كردن آنچه خود ماركس عنوان كرده است از آنچه پيـــروانش به او نسبت ميدهند بسيار دشوار است و هر نويسنده و هر دستهاي ماركسيسم مخصوصي دارد.
آنچه مــورد قـــبول بيشتر متفــــكران است ايـــن است كه انـــديشههاي ماركسيسم در سه زمينـــه مختلـــف از ثمـره كوشش متفكران سه ملت متاثر است.
در زمينه فلسفي جوهر انديشه ماركس در اصطلاح ماترياليسم ديالكتيك خلاصه ميشود. مكتب ماترياليستي يا مادي او مكتب مادي فـــويرباخ و معـــاصران او است گو اينكه پيـــروان مــاركس او را مورد انتـقاد قرار دادهاند.
مــاركس مكتب مادي را با منطــق مخصوصي كه در حقــيقت قسمتي از افكار هگل را تشكيل ميدهد، به نام ديالكتيك مجهز ساخته است.
بر پــايه مكتب مادي جـدلي يا ماترياليسم ديالكتيك، ماركس مكتب مادي تـــاريخ را بنا نهــاده است، به مــوجب تعليـمات اين مكتب عامل توجيه كننده كيفيات تاريخي، مناسبات اقتصادي است.
ماركس، تـــاريخ قسمتي از اروپــاي مركزي را مدل قرار داد و از روي قرائن آن يك نمــايشنامه تــاريخي پـديد آورده است و در اين نمايشنامه چنــين آمـده است كه تمـــام اجتمــاعات زنــدگــاني خود را از يك حــالت اشتـــراكي نخستين آغــاز كردهاند و سپس از مراحل بردگي و فئوداليته گـــذشتهاند و به مــرحله ســـرمايهداري رسيـــدهاند و از اين مرحله نيز خواهند گذشت و به دوران نهايي كمونيسم خواهند رسيد.
قسمتي از كوشش پيروان ماركس آن است كه اين نمايشنامه تاريخي را بر تاريخ تمام جوامع بشري تحميل كنند و به تمام شخصيتهاي تاريخـي در اين نمايشنامه نقشي محول كنند. به هر حال نحوه بررسي تاريخ، به اعتبارخصوصيات اقتصادي، پس ازماركس براي خود جاي مخصوصي بـــاز كرده است و اگر در اين بـــررسي افــراط نشود و به قصـد تحميل نمايشنامه خاصي نباشيم ميتواند نكاتي را نيز روشن كند، ولي تحمــيل تمام حوادث تاريخ با يك نمايشنامه خاص هرگز ميسر نبوده و نخـواهد بود. راهنمــايي علم آن است كه ما مكـــتبهاي توجيهي خود را به دنبال پــژوهشها و تحقيــقات دقيــق به حــركت در آوريم نه آنكـه از پيـش به موجب پيشــداوري مسائلي را محتوم بپنداريم و سپس درصــدد تحريف تاريخ بـرآييم تا براي فرضيات مطلوب ما، مصالح و مواد لازم به دست آيد.
از نظر تاريخي صـرفنظر از مكتــبهاي فلسفي آلمان كه مايههاي اوليه مكتب مــاترياليسم ديــالكتيك را پديد آوردند و مـاركس بر پايه آن مكتب تاريخي و جامعهشناسي خود را پايهگذاري كرد و پيـروان او نمايشنامه نـــويسي تـــاريخي و تحــميل نقشــهاي پيش ساخته را بر شخصيتهاي تــاريخي ابـــداع كردند، انــديشههاي ماركس از دو منبع ديگر نيز الهام گرفته است: يكي متفكرين اجتمــاعي فــرانسه و ديگــري صاحبنظران اقتصادي انگليس.
ماركس انــديشههاي سوسياليستي خود را بر پايه نظـريات كساني مانند پيرلرو، سن سيمون و فوريه استوار ساخت مگر آنكه اينگونه اشخاص را ســوسياليست تخيــلي نـــاميد وســوسياليسم خود را چــون متكـي بردادههای مكتــب مـــاترياليسم تاريخي يعني همان سبك نمايشنامهنويسي تاريخي بود، سوسياليسم علمي ناميد.
او بر اين پايه ضــرورت جنگ طبقاتي و ديكتاتوري پرولتاريا را توجيه ميكرد.
از نظر اقتــصادي، انــديشه مــاركس از دنبــالههاي مكتب اقتصـاددانان انگليس و دانشمنداني چون آدام اسميت و مالتوس و ريكاردو محسوب ميشود. سيستم مطــالعه چگــونگي تشكيل سرمايه ميـراث آدام اسميت بـود، و شنـــاختن كار به عنـــوان وســيله سنجـــش ارزش كـــالا از آن «ريكاردو».
مــاركس در اين مجموعه، نظـريه ارزش اضافي را وضع كرد و تشكيل ســرمايه را نتيــجه استثـــمار كـــارگران دانست. با اين بيــان اجمــالي، شخصيت تاريخي ماركس به مثابه گرهي است كه رشتههايي از انديشه متفـــكران آلمــان، فـرانسه و انگليس در سه زمينه فلسفي، اجتماعي و اقتصادي از ميان آن ميگذرد و با هم پيوند مييابد. ما از اين مجموعه به «ماركسيسم تاريخي» تعبير ميكنيم و همانگونه كه درآغاز اين بحث گفتيم اين مقوله را بايد بدون حب و بغض در هر سطحي كه تدريس آن ميسر باشد مورد تعليم قرار داد.