با شروع جنگ دوم جهاني ، ايران اعلام بيطرفي كرد ولي حمله آلمان به شوروي ، نميتوانست كشورما را از آتش ويرانگريی هاي اين جنگ در امان بدارد . نيروهاي متفقين براي از پاي درآوردن آلمان و كمك به شوروي – بايد از ايران عبور ميكردند . موقعيت سوقالجيشي ايران و نفت اين كشور و وجود پادشاهي همچون رضاشاه كه نشان داده بود با بيگانگان بويژه انگليسيها سرسازگاري ندارد بهانههاي لازم را به انگلستان داد و پيشنهاد اين كشور در ستاد جنگ متفقين مورد پذيرش قرار گرفت و ارتش غولآساي آنان به ايران بيطرف و ارتش نوپاي آن حمله كرد . انگليسيها از جنوب و غرب كشور و روسها از شمال ايران را اشغال كردند و فرصت را براي انتقامجويي از رضاشاه كه در همه سالهاي قدرتش برابر بيگانگان ايستاده بود غنيمت شمرده او را از سلطنت خلع و به تبعيد فرستادند و كشوري كه داشت عمران و آباداني و توسعه را تجربه ميكرد و پايههاي نظامات اجتماعي – سياسي و اقتصادي آن ريخته شده بود و ميرفت تا يك بار ديگر اعتبار جهاني خود را باز يابد ، دچار هرج و مرج و نابساماني داخلي گردانیدند . در چنين وضعيتي انگليسيها باز بفكر تجزيه خوزستان افتادند تا بر چاههاي نفت و دهانه خليج فارس و جزاير آن همچنان تسلط خود را حفظ كنند . پس به يارگيري و جمعآوري عوامل پرداخت .
دو سال پس از جنگ جهاني دوم – پسر خزعل بنام شيخ جاسب در خوزستان دست به شورش زد يك سال بعد ( 1323 ) پسر ديگر شيخ خزعل بنام شيخ عبدالله شورش ديگري را تدارك ديد اما روساي قبايل عرب كه از سابقه خاندان خزعل و وابستگي و سرسپردگي آنها به انگليسيها آگاه بودند از همراهي با آن دو نفر سر باز زدند … دولت انگليس بمنظور ايجاد تحريكات در منطقه نيروهاي خود را در بصره پياده كرد و با اعمال زور و دسيسه و صرف پول به اقدامات زير دست زد :
1- تشكيل حزب « استقلال عراق » و انتشار بيانيهاي مبني بر بازگشت خوزستان به عراق…!!
2- ا رسال يادداشتي از سوي روساي قبايل عرب خوزستان به جامعه عرب و درخواست رسيدگي به تقاضاي آنها در مورد موقعيت عربستان ( خوزستان )
3- تشكيل انجمن دفاع از عربستان ( خوزستان )
4- تشكيل حزب سعادت به طرفداري از نيات شيخ خزعل
بايد توجه داشت كانون اين تحريكات در عراق بود و بوسيله سرويسهاي جاسوسي انگلستان هدايت و رهبري ميشد . گرچه اين قبيل اقدامات شناخته شده از سوي قوامالسلطنه نخست وزير با اعتراض كتبي مواجه شد ولي انگليسيها كه دست شوروي را در آذربايجان باز گذاشته بودند ، ميخواستند آرزوي ديرين خود را جامعه عمل بپوشانند ،اما ورود آمريكا درصحنه حوادث ايران و مقاومت محمدرضاشاه پادشاه جوان ايران در جريان آذربايجان و راندن پيشهوري و فرقه دمكرات بوسيله ارتش و مردم غيرتمند و نيز شكست دمكراتها در كردستان براي انگليسها درس عبرتي بود بويژه كه آنها نتوانستند اقوام و طوايف عرب را در خوزستان براي يك حركت بزرگ نظير تجزيه خوزستان آماده كنند – بدنامي انگليسيها بحدي بود كه هر كس به آنان نزديك ميشد متهم به خيانت ميگرديد و بهر روي برادران عرب ما – استقلال و تماميت ارضي كشور را به بازيهاي سياسي و حزبسازيهاي عناصر ضدملي و اداهاي روشنفكران قلم بدست نفروختند و دشمن را براي چهارمين بار مأيوس كردند .