هنري رالينسون در كتاب خود مينويسد :
« … سياسيون لندن ميخواهند ايران را ضعيف كرده قسمتهايي از مملكت ايران را به افغانستان ، كلات يا سايرين بخشيده به اين خيال كه با اين اقوام روابط خصوصي داشته باشند به اين اميد كه اين اقوام يك روزي در سرحدات هندوستان ياور و معين دولت انگلستان خواهند بود … !! "
با اين نيت شوم ، انگليسيها دست به تحريكاتي ميان اقوام افغانستان زدند . از جمله هرات كه دروازة اقتدار ايران بود با نا آراميهايي مواجه گشت . ناصرالدينشاه لشگركشي به هرات را در دستور كار خود قرار داد و حسامالسلطنه را در رأس نيرويي به هرات فرستاد . پيروزي حسامالسلطنه اسباب نگراني انگليسيها را فراهم ساخت و بلافاصله دست به اقدامات نظامي در جنوب ايران زدند و جزيرة خارك و بوشهر را تصرف كرده ، خرمشهر را به محاصره درآورند . در اين جنگ نابرابر ،فرماندهي سپاه ايران به خانلر ميرزا حاكم خوزستان واگذار شد و او نيز سنگرهايي در ساحل اروندرود بنا نمود و دفاع از آبادان را به جا برخان رئيس ايل كعب سپرد .
شيخ جابر شجاعانه با نيروهاي انگليس جنگيد و از خاك ايران دفاع نمود ولي خانلرميرزا كه بشدت مرعوب انگليس واقع شده بود صحنه نبرد را ترك گفت و نيروهاي انگليسي وارد خرمشهر شدند و تا اهواز جلو آمدند و هم زمان با دولت عثماني وارد مذاكره شدند تا خرمشهر را به آنان واگذار كنند ولي قبل از اينكه مذاكرات به نتيجه برسد عهدنامه پاريس در سال 1857 ميلادي بين ايران و انگليس منعقد شد و نيروهاي ايراني از هرات خارج ودر نتیجه افغانستان از ايران جدا شد و در عوض نيروهاي انگليسي خرمشهر را ترك كردند و بدين ترتيب گرچه ایران افغانستان را از دست داد ولی دومين توطئه تجزيه خوزستان ناكام ماند .