ناسیونالیسم


ناسیونالیسم برانبوه انسانها جاي گرفته و پراکنده بر پهنای کره نظمی بزرگ فرما نفرماست: این نظم طبیعی است نه ساختنی پنهان درسرشت هاست وسازنده سرنوشت ها.
دراین نظم انسانها بی شکل یا یک شکل و همبر شناخته نمیشوند . چون چنـین آفریده وسرشته نشده اند ازاین رو گروها گروه را تشکیل داده اند . وهرگروهی را درانبوه سرشتی ویژه خویش واین سرشت پس ازآنکه بآئین خود پــــرورش گرفت زنـــدگی شــایسته خود را خواهد ساخت . وآینـده اش را پی ریزی خواهد کرد . هرگروهی درپایگاه نژادی خویش نمایش گرفته بخود وبدان شناخته شده است . وهرنژادی را رشته ایست وهررشته ای ازآن نمایش دیگر دارد و ویـژه گیهائی واین شـاخه ها ورشته ها وپیکره ها ملت ها هستند ملتها استوار برریشه نژادی خویش ازیکدیگر سوا گشته تفاوتهای طبیعی خود را نشان میدهند . کاملترین واستوارترین واحد نژادی وانسانی ناسیون یا ملت میباشد . وملت را دوده ها پدید آورده اند نه توده ها (ناس) هرگز معنی (ناسیون)را نمیدهد وبجای خویش (ملت) نام میگیرد . (ناسیون) یعنی زاد وبرزاد وزاد وپیوند یک خون خونیکه درنسلی میگردد وپیوندها وهم بستگیهای دودمانی را دردورانها میسازد وپا برجا میدارد . چون با خاک پیوندی استوار ونیرومند دارد خاک وخون وزاد وبوم را پدید میآورد . و خانه این پیوندها نام (میهن) بخود میگیرد .
میهن جایگاه پا برجا وشایسته پیوندهای دودمانی است .
میهن جاودان خانه وپایگاه استوار وهمیشگی ملت میباشد .
تا ملت نباشد میهن درجهان وجود خارجی نخواهد داشت .
زاد و برزاد یک خون و پیوند و پیوستگیهای خون وخاک درگشت دورانهاست که نیاخاک را میسازد . اگرچنین رشته وپیوندی نباشد واین پیوستگیها در دام زمانها گسسته گردد دیگر میهن چه مفهومی خواهد داشت وانسانها با چه نظمی وبه چه آئین حقوقی خواهند یافت ؟ وچه سان زندگانی شایسته ایرا درکنارهم خواهند گذراند ؟ کدام قانون ومتکی برچه پایه واساس میتواند بر زندگی آنها فرمانروا باشد . ونگهبان ونگهدارشان گردد واین توده بی شکل ودرهم وپریش انسانی چه نامی بخود میگیرد وچه آرایش ونمایش را بفرجام خواهد داشت ؟ روی یک رشته پیوستگیهای نهادی وطبیعی هرملت نظم وقانونی ویژه خود دارد . که فرمانروا براوست وبرخاسته ازسرشت وسازنده سرنوشتش میباشد . هرملتی که توانست درسازمان ملی خود نظام طبیعی خویش را بشناسد وراهنمای خود سازد وقانون آنرا گردن نهد راه زندگی درخور وبهتر خود را یافته است وآینده پر ارجش را پایه ریخته است .
واحد اصیل یک ملت هرگز یک فرد نبوده بلکه دوده وخانواده میباشد . وپیوند دودمانها وخاندانها وخون و سرنوشت مشترکشان ملت را درپهنه جهان میسازد وملت ها در درازای زمانها تاریخ خود را میسازند . تاریخ با وقایع سنجیها وحادثه بینی ها درکشاکش نبردها درنبردگاه زندگی وازمیان تاریکیها وروشنیها برآیند کار وکوشش ومیزان شایستگی واستواری یک ملت را نشان میدهد . تاریخ یک ملت تنها آن کتابی نیست که ثبت وقایعی از زندگی سیاسی ونظامی او را درنبرد با ملت دیگر وبفرماندهی پادشاهی یا سردار معروفی با ذکر نام ویاد آوری شکست یا پیروزی اش را نموده است بلکه تمام آثاریکه ازیک ملت برجای میماند وبیان کننده راه وروش زندگی وتجلیات روانی ونمودها وپدیدهای سرشتی او میباشد ونهادش را نشان میدهد . تاریخ آن ملت نامیده میشود . نبشته های تاریخ هرملت را درسینه کش کوهها درپهنه دشتها درکرانه رودها ودریاها ودرآغوش جنگلها ودامان کشتزارها وسرسبز مرغزارانش درپرورش دودمانهایش باید جستجو کرد . وباید درپیکر تراشیها وسنگ نبشته ها در سرستونهای بناهای فروریخته ونیمه شکسته درسربرافراشته کاخها وآبادانیهای برجای مانده نیاکانی او خواند . درزیر وبم نی لبک شبانان دراهنگهای کوهستانی درترانه های دشتبانی درآوازهای روستائی وسرودهای جنگجویان و دریا نوردانش درپایکوبیها ودست افشانیها دربرپا داشتن بزمها وجشنها وحتی درتعزیه ها وسوگواریهایش باید یافت . سرگذشت هائیکه بیادها میماند وافسانه هائیکه ازدورانهای دوربیادگار میماند وسینه بسینه گفته میشود . لالائیهائیکه مادران هنگام بخواب رفتن کودکانشان با مهر برایشان میخوانند تاریخچه زندگی یک ملت را دربردارد . تاریخ یک ملت ، را باید درتمام ریزه کاریهای هنری او ازنقاشی دست دوزی بافندگی گچ بری کاشی کاری منبت کاری میناسازی ودیگر جلوه های پرشکوه وپر راز هنرش تماشا کرد عشقها وشورها وفلسفه ها ناکامیها وکامروائیها همه خروشهای پرشکوه زندگی همه دردها وشادیهائیکه برای هرملت پیش میاید وبراو میگذرد تجلیات روحی اوست وتجلیات روح یک ملت فرهنگ اوست وفرهنگ هرملت زبان جاویدانش بشمار میرود .
واین زبان وبیان خود بازهم تاریخ او خواهد بود . تاریخ روشن بینی وراستگوئی که نمودار سازنده موجودیت وحقیقت نهادیش میباشد . درچنین تاریخی غلط و سوء نظر وتفسیرهای شگفت وجود ندارد . هرچه که ملتی را ساخته وهر کاریرا که آن ملت درازای ایام انجام داده وهر رنگ وتیره گی و یا که بیرنگ کرده وبرنگ خود درآورده وهرآثار بیگانه ایرا که تبدیل به آثاری ویژه خود نموده است . وقدرتی را که درفراز ونشیبهای زندگی حفظ کرده وشکستهائیرا که درآشکار ونهان شکست داده وخود برجای استوار مانده همه درژرفای فرهنگش که آئینه تمام نمای جلوه های هستی اوست نشانداده وشــناخته میشود . چنـــین تاریخی را میتوان تــــاریخ واقعی یک ملت دانست وموجودیت آن را شناخت وارزشش را ستود .
فرد - فرد درکانون خانواده سلول زنده پیـکر ملت خواهد بود . و جدا از آن ازبین رفتنی است ونپائیدنی وهرگز درشمار نخواهد آمد . هرفردی عضوی ازخانواده ایست . وخانواده ها واحدهای ملت خود خواهند بود . خونی که در رگ و پی یک فرد گردش میکند شاخه ایست ازخون دودمان او دودمانی که پیوسته خون با دودمانهای دیگر وجایگرفته دردامان ملت خود میباشد . یکرشته میراثهای باطنی وبدنی وروانی فرد را به پیکر خانواده وخاندانها وملتش پیوند داده است او ازاین میراثها بوجود امده ومایه وحیات گرفته وبآنها تا جاودان پیوسته است وحتی ویژگیهای فردی او خارج ازنظم طبیعی دودمانی وملی او نیست . پس چگونه فرد میتواند خارج ازپیوندها وبستگیها درجامعه انسانها بوجود آید وبرای خود احراز شخصیت وحق وموجودیت بنماید . فرد بهرچه که پیوسته ازآن بهره می گیرد وبدان پرورده می شود وبا جوهر ذات خویش می آمیزد ودرقالب همان تربیت وپرورش نه همان پیوندها بهره می رساند . پس فردیکه بآئین خون درخاک خویش دردامان دودمانش بوجود می آید وپرورده می شود پاسدار همان پیوندها وآئین خواهد بود آئینی که درخون اوست ژنیها ونوابغ ونوادر جهش ها واخگرهای پرفروز ودرخشان وزیبای خون و سرشت ملی ونژادی خویشند . یک شاعر بزرگ وارزنده که آرایش دهنده سخن است الهام ازخون وملت خود گرفته وچون ازآن بوجود آمده وبهره ور گشته نبوغ وجوهر ذات وگوهر نهادی اش آن بهره گریها را به بایسته ترین نما به جلوه در مي آورد وبرجسته مي كند ونمودار مي سازد يك نابغه نظامي وجنگی بازهم ازغرورها وخواستها وتربیت های خون ودوده وملت خود مایه وپایه گرفته با برجستگی معنوی وسختی خویش شگفتیهای بسیار ببار آورده ویک فیلسوف یک هنرمند هرکدام برخوردار ازهمان ضمیر مایه اصیل ملی خویشند ونتیجه این بهره گیری ودرآمیختن آن با ذات بهره ومایه عالی تر وبهتری را بملت او می رساند . سرانجام انسانی ازان برخوردار می گردد. فرهنگهای بزرگ ساخته ملتهای بزرگ است بدست نوابغ ونوادر وبرگزیدگان همان ملتها ، ملت بنابرهیچ مصلحت اندیشی سیاسی وقرارداد نظامی واقتصادی بوجود نمی آید واز هم پاشیده نمی شود یک رشته پیوندهای اصیــل و متناسب طبیعی است که در گذشت زمــانها و پس از پـــیمودن فراز ونشیب های بسیار تاریخی نشان می دهد که چگونه دودمانهای شایسته وفرمانفرمائی توانستند ملتی را پدید آورند وبا ارزندگی درپهنه هستی جایگاهی یابند ودرپیکارگاه ملتها پایه شامخ و والای خود را نگه دارند .
ملتهائیکه پدید آمده اند و بر جای مانده اند از تاریخ آنها گواه است و گـویای پایداری ومایه داریشان می باشد . آنچه که یک ملت را درکشاکش حوادث استوار وبی شکست نگاه می دارد قدرت نهادی وژنهای توانا وغالب خون آن ملت است . هیچ ملتی برکنار ازحوادث ودگرگونیها نبوده است وهیچ ملتی هم وجود ندارد که درطی پیروزیها وشکست هایش با ملتهای فرودست یا فرادست دیگر خواه وناخواه نیامیخته باشد ودرگیر ودارها ضربات ولطمات بی شماری نخورده باشد . اما سرانجام را باید دید و پایان و بر آیند کار را بایست نگریست که ازاین بهم ریختگیها ودرهم رویها چه برجای مانده است ملتی که قدرت نهادیش کم است وناتوان واز پرورش وسازمان ملی خویش دورمانده است درملت دیگر حل می شود ودرپهنه جهان اگر روزی چنان ملتهائی جای داشتند ودیگر زندگی را باخته اند وجز نامی از آنها بیادگار نمانده است . ولی ملتهائی هستند ارزنده وتوانا سیلی ایام را دلاورانه تحمل می کنند وپاسخ می دهند واز پای درنمی آیند وسرانجام برحوادث وتاخت وتازهای بیگانه فائق می شوند و بر جای پــایدار می مانند و ژنـــهای توانا و نیـــرومند خون و پیوندهای استوار ملی شان درتند باد دشمن ها ویورشها از هم پاشیده وگسسته نگردیده . ملت کهنسال وبزرگ ایران ازنخستین روزگاریکه دودمانهای فرمانرمایش درفلات ایران جایگزین شدند برابر حملات آشور، بابل ، کلده ، مصر، نویان ، رم ، عرب ومغول وترک ودیگر زرد نژادان وآن آریاها و انیرانها ایستادگی کرد وبفرجام شکستها را شکست داد . حتی عرب که درلباس آئین وکیش جدید توانست نفوذ وریشه دارتری درایران بیابد وبر ارتش ایران آنروز شکست وارد آورد وجامعه آنروز ایرانی بدنبال آن شکست از نظر نظم وسازمانی که داشت از هم پاشید و زمامداران تـــازی فرصت یافتند که بــازیهای گستاخانه وبی شرمانه ای با شئون ملت ایران بکنند ولی بفرجام خود مغلوب این ملت گشت زیرا درنهاد ملت ایران جوهری نهان بود که با آنهمه پریشانی ونابسامانیها برتری خویش را نشانداد وآن غرور وفرماندهی ویژه ایرانی ازمیان سرکوبیها گردن کشید وسربرافراشت وفاتحین را درزیر قدرت دانش وفرهنگ وتوانائی خویش زبون ساخت وروح خلاقه وزیبا پرستش فرمانروایان را بزانو درآورد وفرمانروائی مغول توانست کاخها را با آتش وخون بکشد وآبادانیها را تباه سازد ورودهای خونین ازخون ایرانیان دربر وبوم شان جاری کند ومناره ها از سرهای سرافراز برافرازد ولی نسل او مغلوب این ملت گشت. وخود او ازصحنه هستی ناپدید گردید وجز یادگاری های خون آلود وسیاهش چیزی درصفحه تاریخ برجای نماند . خانواده تیموری وبازماندگان چنگیز که چندی برایران فرماندهی کردند در اثر پیوند با ایرانی دگرگونه گشتند وتاریخ نشانداد که ژنهای غالب خون ایرانی بر ژنهای خون زرد غالب گشت چندی که گذشت فرزندانی که ازآن خاندان برجای ماندند دیگر دیگر یادگاری ونشانی ازپدران زردشان با خود نداشتند وآنهائی که اجداد بیابان گردشان با چشمهای تنگ وگونه های استخوانی زرد خاک خور بیابانها بودند و در پناه نــیزه های خــونین که سرهای خشک بر فـرازشان نمایان بود سایبان می جستند درجامعه ایرانی چهره های زیبا یافتند وازخود بناهای دیدنی بیادگار گذاردند شعرهای نغز سرودند ومشوق فلسفه وعلم وادب گردیدند وسرانجام چون قطره ای ناچیز درسرکشهای امواج کوه پیکر دریای خون ایرانی نابود گشتند وهستی باختند . سراسر تاریخ ایران پراز داستانهای شورانگیز وشگفت پیــروزی و برتری خـــون این ملت است . در تاریخ هند کهن نیز خــانواده های گورکانی مغول دربرابر غلبه ژنهای خون هندی شکل هندی بخود گرفتند وخون زرد باردیگر شکست خورد . درفراخنای جهان جز برای ملتها جائی نبوده ونیست وآن ملتهائی پایدار می مانند که پایدارتر وبزرگترند ونیروی ملی بیشتری دارند هیچ قوم طایفه های خارج ازآغوش ملت جائی ندارد واندکی بیش نمی پاید واز هم می پاشد . درمیان نژاد زرد ملت بزرگ چین از زمانهای بسیاردور تا بامروز زندگی کرد واز جدالها وپیکارها بیرون جسته است هم چنین ملت ژاپن با قدرت شگفت ملی خود برابر ناهمواری وشگفت های زندگی ایستادگی کرده و بر حوادث پیروز گشته است طوایف خون آشام وغارتگر مغول وهون که با ملتهای بزرگ دیدارهای خونین داشتند با همه جهش های گستاخانه ای که کردند نپا ئیدند . امروز نیز جوامع بشری فرم ونمای ارزنده وکامل ودرستی بجز فرم ملی وناسیونالیستی ندارد . هیچ جبهه بندی وبلوک سازی نمی تواند حقی برای اجتماع بیشکل قائل شود . سرگردانیهای کنونی بعضی از اجتماعات بشری نتیجه دورماندن ازجامعه ملی وناسیونالیستی آنهاست و بسامانیها و قدرت های بسیاری دیگر که ســرنوشت ها را تعــیین می کنند بدست ملتهائی است که راه خود وحق خویش را می شناسند . کاری باین نداریم که برقدرت ملی خویش تا چه حدی پی برده اند وبرای فرمان روائی خود ناچار چه نقابهایی بچهره زده اند و در پس چه پــرده های رنگین پنهان شده اند . خــواستهای آنها و قـدرتهایشان خواست و قدرت ملت هاشان می باشد .
نمونه آنکه ملت هند باردیگر درپیکارگاه جهانی عصر کنونی بپا خاسته است وباتکای همان نیروی ملی خود انگلستان را بزانو درآورد . با دست خالی ولی متکی بقدرت نهایی خویش در بین سیاستها و قدرتها و بالا دستها وزیردستها راه خود را باز کرد وبا شایستگی ومتانت ویژه خودشان وشخصیت ملت چین که تازیانه های ایام گرده اش رازخمدار وخون آلود ساخته در زیر نقاب کمونیست راه ناسیونالیسم را می پیماید وقدرت ملی خویش را درجهان باردیگر آشکار می کند وباردیگر این ملت چین است که از مرارتها بجان آمده و ازاسارتها بیرون جسته وهمین نیروی قدرت طلبی اش برای جهان تهدید کننده شده است . ( ملت کوبا ) آیا بخاطر پذیرفتن مسلک سوسالیزم وروی خوش نشاندادن بروسیه این قیام خونین وشگفت را کرده است وبآمریکا وتمام قدرتهای تهدید کننده پنجه درانداخته یا بخاطر نجات ملت وحق وموجودیت طبیعی واصیل خویش درپهنه کره کسب مقام وشخصیت کرده است وفرانسه که تا دیروز هفته وماهی نبود که کابینه جدید روی کار نیاید وجانشین کابینه قبلی نگردد واجتماع آن دچار کجرویها وسرگردانیهای عناصر ضد ملی چپ وراست بود ، امروز درسایه کوشش وآگاهی و واقع بینی رهبر پیرو ژنرال سا لخورده ومیهن پرستش براه طبیعی خود افتاده وبکجرویهای بسیاری پایان داده وراه را برهر عنصر ضد ملی بسته است وژنرال پیر می کوشد که حق واقعی ملت فـــرانسه را بخود و ملتــش و جـهان بشناساند تا فرانسه به این راه می رود.
پیروزیهای بزرگ ودرخشانی درانتظارش می باشد ومی تواند بار دیگر پایگاه شایسته ای را که ملت ارزنده اش داشته درپهنه گیتی بدست بیاورد . ملت بزرگ آلمان با همه شکستهای پی گیر وزخمهای هولناک وکشته ایکه پیکرش را مجروح ساخته وآسیب هایی که درجنگهای پی درپی برپیکرش وارد آمده آیا چیزی هم ازنیروی شگفت وخلاقه ملی اش کاسته شده ؟ هرگز. می بینیم که درمیان ملت های بزرگ وکوچک جهان بخصوصی نیست مال ملت است وهرنظمی که ملت را بسعادت ورفاه می رساند دولت آنرا برقرار می سازد وبدان وسیله به بهبود جامعه ملی کمک خواهد کرد وسود خواهد رسانید و هـــرگز چنان تـــرتیبی در کار نخواهد بود که عـده ای همه چیز داشته باشند وعده ای درفقر وناتوانی دست وپا بزنند بیکاری وبیهودگی در جامعه ملی راه نخواهد داشت وبرتری درجای خود محترم شمرده خواهد شد در رژیم ناسیونالیستی دولتی نمی تواند روی کار بیاید که چون رژیم های اشتراکی زمینها ومنابع زیرزمینی را ضایع وهمه ثروتها را دراختیار خود بگیرند وبمیل خود نه بسود ملت بجریان بیندازد وبهره گیری کند یا چنان دولتی روی کار نخواهد بود که بمیل وسلیقه خود ثروت ملی را صرف ایجاد کارخانه اسلحه سازی وجنگی وموشکی ودیگر صنایع سنگین بکند ودیگر مسائل را ازنظر دور دارد وحقوق ملت را پایمال کند وپیشرفتهای ارزی در زمینه های مختلف درنظر نگیرد . از نظر قدرت نظامی بزرگترین دولت باشد ولی ملتش ازدیگر حقوق خود بی بهره ومحروم وعقب مانده باشد . یا بالعکس هرگز قدرت نظامی که حافظ ملت است درنظر نیاورد از ساختن اسلحه سنگین خود داری کند . روح سلحشوری ملتش را درنظر نیاورد وتمام ثروت ملی را صرف ساختن هتلها وگردش گاهها ونقش ونگارهای ظاهری وفریبنده بنماید ودیگر مسائل اساسی را بحساب نیاورد هرملت یک رشته حقوق معنوی ومادی دارد که دولت باید این حقوق را بشناسد وهمه را مورد نظر قرار دهد . درجامعه ملی دیگر آموزش وپرورش از روی تقلیدهای کورکورانه ازکشورهای پیشرفته یا وا پس مانده پایه نخواهد گرفت بلکه پرورش وآموزشی بکار بسته می شود که متکی برسرشت وخون و ویژگیهای نهادی ملت باشد . تعلیم وتربیت بایستی پرورنده نبوغ وصفات باطنی وطبیعی افراد ملت گردد واستفاده از پیشرفتها وترقیات دیگر ملتها بجای خود درنظر گرفته می شود نه آنچنانکه ملتی را ازراه ورسم شایسته خود دور سازد . ملت باید روکرد و لیاقت ذاتی خویش متناسب با عصر و زمان خود گوی سرافرازی را برباید وپیش رود . پرورشهائی که زنده کننده گوهرهای ذاتی ملت نیستند گمراه سازنده خواهند ودرجامعه ناسیونالیستی راه ندارد درنظم ملی متدهای آموزش لاتین وتعلیم وتربیت انگلوساکسون ویا ائین های پرورشی بلشوئیسم وکمونیسم بمیان نخواهد آمد وچون جامعه آگاه هر ملت درک می کند که این روشها خصوصی وبرای همه ملتها سودمند نیست وسازگار با سازمان ونوامیس طبیعی و روح خلاقه همه آنها نمی باشد یک فرد حق ندارد ناشناخته در راهی گام نهد که ملتش آنرا نمی پسندند ونمی خواهد طبقه کارگر درجامعه ناسیونالیستی بر روی طبقه کارفرما نخواهد ایستاد وطبقه آموزگار بروی روحانی پنجه نخواهد افکند نظامی با غیر نظامی مجادله نخواهد داشت و پیر و جوان خصمانه بیکدیگر نخواهند نگریست وچنین جبهه بندیها راه ندارد . هرکس ارزش خود را خواهد یافت .
هر برتر راهنمای دیگری خواهد بود وهرگز راه بر مهتر خود نخواهد بست فرمانده برجای خود وفرمانبر برپایه خویش خواهند ایستاد ودرجامعه ناسیونالیستی برابریها راه ندارد زن ارزش واقعی وپایگاه بلند خود را خواهد شناخت وخواهد شناساند "در زمینه ایکه دارد از حقوق مادی ومعنوی خویش برخوردار خواهد بود زن ومرد آرایش دهنده زندگی ومکمل یکدیگر وسازنده کانونهای دولتی وملی خویشند از علم ودانش زن ومرد درجایگاه خود استفاده خواهد شد بی پرگوئیهای بی جا بی چک وچانه های زندگی تباه کن کنونی . ناسیونالیسم کشنده هر نظمی غیر ملی است درجهان وکاشف نظم نهادی هر ملت پرورنده براه آورنده آنست ومکتب تربیتی هر ملت روی ریشه های ملی اش خواهد بود ناسیونالیزم هیچ گروه اجتماعی را سوای قالب طبیعی ملی اصیل نمی شناسد برای جهان مکتب اصالت ملت وملت شناسی است وبرای ایران وایرانی فرم کامل آن پان ایرانیسم می باشد یعنی رساندن ملت ایران بکمال سرافرازی وزندگی سربلند درسایه درفش پرافتخارش بتمام حقوق وشئون سیاسی ونژادی واقتصادی وفرهنگی وتاریخی اش درفرم ملی ورساندن ملت ایران به بلندترین پایگاهی که متناسب با زمان امروز وفرمانفرمائی فردایش خواهد بود .