بلادرنگ این دو حکایت را بخوانید:
- در یورش هیاطله(هپتالیان) به ایران که با ویرانی بسیار همراه است، پیروزساسانی درصدد برمی آید که آنان را از مملکت بیرون کند وادامه: «ملک هیاطله[خوشنواز] سرهنگان را بخواند وگفت چه تدبیر کنیدکه سپاه ما باسپاه ایران تاب ندارد. یک تن ازآن سرهنگان مردی بود پیرشده ، برخاست و گفت: اگر با من عهد کنی که عیال و فرزندان من را در پسِ من نیکو داری، من جان خویشتن فدا کنم و سپاه او را هلاک کنم. ملک گفت چگونه کنی؟ گفتا مرا دست و پای ببر و در لب بیابان افکن، آنجا که راه گذر فیروز است تا وی با سپاه بر من گذرکند، من او را گویم که تو[خوشنواز] با من چنین کردی و گله کنم. پس او را گویم که ترا راهی نمایم[راهی به تو نشان میدهم] سوی آن بیابان، که بر وی شبیخون کنی وبی آگاهی او را بگیری...اگر من نیز هلاک شوم شاید! ملک هیاطله گفت: چون تو هلاک شوی تورا چه سود رسد، اگر ظفر مرا یابد؟ گفت من مردی پیرشده ام و جهان بسیار دیده ام، خواهم که از جهان به کاری بیرون روم...مَلِک او را خواسته بداد، دست و پا برید و به کناره بیابان آنجا که فیروز خواست آمدن بیفکند ...»(تاریخنامه تبری، ترجمه ابوعلی بلعمی: 662-661) باری؛ این ترفند کارگر افتاد و فیروز براهنمایی آن پیر دست وپا بریده ، درتله پر از خنجر فرو افتاد وکشته شد وشکست درسپاه ایران افتاد و کشورمان تا چند ده سال و برآمدن انوشیروان بزرگ ، خراجگزار هپتالیان شد.
- دومین را از ابوالفضل بیهقی مورخ بزرگ سده چهار می آوریم. وی درتوضیح ایجاد ملوک الطوایفی پس از یورش اسکندر به ایران، جمله ای بس شگفت وآموزنده را از زبان ارستو استاد اسکندر میگوید: «ارستاطالیس[ارستو] استاد اسکندرگفت مملکت قسمت بایدکرد میان ملوک تا به یکدیگرمشغول باشند و به روم[غرب امروز] نپردازند و ایشان را ملوک طوائف خوانند» (تاریخ بیهقی: 119) شگفتا از این ذکاوت! این جمله پس از گذشت 2300 سال نصب العین سیاست مزورانه غربیها در مشرق زمین است که اسمش را فدرالیسم نهاده اند!
سیاست امروز غرب درقبال کشور ما ترکیب دوحکایت بالاست که هردو در ایران باستان رخ داده ودر هر دو مورد کشور ما را با شکست وسپس دهها سال خراجگزاری بیگانه روبرو ساخت. این دو سیاست چنین است: نفوذ دادن دست وپا بریدگان ناکارآمد در لشکر ایرانیان و به انحراف کشاندن آن از یکسو. ودیگری کوبیدن بر طبل فدرالیسم وتجزیه قومی- زبانی برای دموکراسی! تا ایرانیان چنان در هزارتوی اختلافات احمقانه قومی، مذهبی و زبانی فرو روند که تا سالها کشور نتواند در برابر غرب کمر راست کند. دشمنان ما گمان می کنند که تاریخ را فقط خودشان خوانده اند و لاجرم با دسته کورها طرف هستند. و اما داستان بلاهت مجید محمدی از همین گذر خارج نیست. او در زیر سایه کارگزاران غربی نشسته و برای تامین منافع آنان نسخه تجزیه ایران را صادر میکند آنهم در سایت بی بی سی.
بارها و بارها در صدها مقاله و رساله از سوی اندیشمندان و بویژه حقوقدانان گیتی تاکید شده است که فرایند دموکراسی و حقوق بشر هیچ تناسبی با فروپاشی و تجزیه کشورها ندارد. تجزیه فرایندی است که جز کشتار هزاران و بلکه میلیونها انسان بیگناه و گسترش کینه ونفرت ونیز چیرگی مافیاهای مواد مخدر،اسلحه و نفت بر مناطق تجزیه شده، ارمغان دیگری نداشته است. به سرنوشت نکبت بار شوروی، یوگسلاوی، پاکستان غربی و شرقی، رواندا و بروندی وحتی فدرالیسم در پاکستان، عراق، سومالی،نیجریه و... نگاهی بیاندازید. آیا خارج از این چهارچوب چیز دیگری می بینید؟ کدام حقوق بشر و دموکراسی در این نواحی پاگرفت؟ (در نوشته ای کاملتر درباره حق تعیین سرنوشت ، اقوام و تجزیه طلبی بصورت نسبتا گسترده به تبیین ضدیت تجزیه با فرایند دموکراسی و توسعه حقوق بشر پرداختم و اگر کسی خواست تا در این مورد بیشتر بداند، نوشته را از آرشیو حزب پان ایرانیست یا اینجانب دریافت کند) اما چندنکته کوچک درباره ادعاهای مضحک مجید محمدی:
نخست آنکه، مجید محمدی در هنگام صدور نسخه احمقانه خویش نام ایران، چین و روسیه را می آورد. ناگفته پیداست که آوردن نام چین و روسیه برای خالی نبودن عریضه است، اما تجزیه طلبی وی شامل موارداخیر نمیشود: ترکیه(بزرگترین زندان روزنامه نگاران جهان)، عربستان(بزرگترین دشمن دموکراسی وحقوق زنان)، پاکستان(بزرگترین کارخانه تولید تروریست جهان)، بریتانیا(مرکز فرماندهی اسلامگرایان افراطی)، ایالات متحده(بزرگترین سرمایه گذار گروههای جهادی و بنیادگرا و بزرگترین تولیدکننده سلاح درجهان)و کانادا(بزرگترین پناهگاه غارتگران اموال ملت ایران). می دانید چرا؟ زیرا مجید محمدی و امثال او از همان آخوری تناول میکنند که کشورهای یادشده سر درآن دارند. ظاهرا اربابان مجیدمحمدی وی را خوب توجیه نکرده بودند که باآوردن نام یک کشور غربی یا متحدان غرب، چنین جای پای آشکاری را باقی نگذارد
دوم، ایشان این فرمول را فقط برای گسترش دموکراسی نوشته است! این دموکراسی اکنون چهره زیبای خود را تمام قد درعراق،افغانستان،لیبی،مصر،سوریه،لبنان، یمن، پاکستان، جمهوری باکو،ترکمنستان و بدبختهای آفریقایی دارد نشان می دهد. وقتی امثال مجید محمدی با آن سوابق مشعشع از دموکراسی حرف می زنند، انصافا حالم از ریخت دموکراسی بهم میخورد. 34 سال پیش شعار حقوق بشر کارتر را یادآورید. بقول شاه فقید که در مصاحبه ای پس از انقلاب گفت: شما دموکراسی میخواستید؟ بفرمایید دموکراسی؛ شما حقوق بشر میخواستید؟ بفرمایید حقوق بشر! شوربختانه آرام آرام دارم به این نتیجه شوم میرسم که این نوع از دموکراسی، تنها شمشیری است برای زدن گردن مخالفان غرب ولاغیر. غربیها یادگرفته اند برای نابودی کشورهای روبرو وبویژه درخاورمیانه ابتدا تا می توانند برطبل حقوق بشر، دموکراسی، فدرالیسم و... بکوبند اما هنگامیکه ریشه کشور موردنظر را از بیخ کندند آنگاه آنجا را رها میکنند تا باندهای مواد مخدر، اسلحه، شرکتهای امنیتی، قاچاقچیان سکس، دزدهای آثار باستانی و ... آن کشور را در لجنزار فساد و تباهی فروبرند. حمله به عراق برای دموکراسی یادتان هست؟
سوم ؛ ایشان علاقه به میهن را امری غیرعقلانی معرفی کرده اند! ظاهرا وکلا علاقه به همه چیز خوب است جز ایران. البته مجید محمدی راه رسیدن به قدرت را می جوید ولذا اینگونه حرف می زند. مسلم است که غربیها یک شخص بیعلاقه به ملک و ملت را برای دست نشانگی بسیار ترجیح می دهند تا کسی که اندک محبتی به کشورش داشته باشد. مجید محمدی را باید از دارو دسته وثوق الدوله و نصرت الدوله فیروز برشمرد. خبرنگاری از چرچیل پرسید: شما چگونه به هزاران کیلومتر آنطرفتر رفته و شرق را استعمار میکنید اما از مهار ایرلندیها عاجزید؟ چرچیل پاسخ داد: برای استعمار یک کشور به دو چیز نیاز است؛ اقلیت خائن و اکثریت نادان! بنظر شما مجیدمحمدی را باید درمیان کدام دسته قرار دهیم؟ علاقه به خانواده، خویشاوند، محله، شهر، استان، کشور وجهان امری ذاتی وطبیعی است و اگرکسی حتی یک مورد ازاین سلسله مراتبِ علاقمندی را نداشته باشد بیشک باید به روانپزشک مراجعه کند. کسیکه با دست خویش ستونهای خانه اش را می برد تا یک ایدئولوژی و فرضیه را عملی سازد بیشک بیمار روانی است. لابد همه بزرگمردان تاریخ ایران و ملت ایران بخاطر علاقه به میهن و دفاع از تمامیت سرزمینی کشورشان بگفته مجیدجان بی عقل بودند و لزوما شهدا و جانبازان و ... را نیز باید در همین رسته قرارداد و یا اینکه مجیدمحمدی و هم اندیشان وی را باید در ردیف بیخردان قرار داد.
چهارم، فاجعه اینست که کشوری را بخاطر حکومتی تنبیه کنند که علاقه چندانی به آن کشور ندارد. گفتار مصباح یزدی درباره علاقه به کشور راکه شنیده اید. واکنش همه جناحهای جمهوری اسلامی به رحیم مشاعی درسال 89 (از موسوی و رفسنجانی گرفته تا برادران لاریجانی، قم نشینان و...) در پی طرح مکتب ایرانی را بخاطر دارید؟ و یا واکنش شدید همین گروهها به شعار حکومت ایرانی یا جمهوری ایرانی؟ یادتان است؟ سریالهای تلویزیون را که از همه جهت فرهنگ استوره ای ایران را لگدمال میکند چطور؟ نابودی پیاپی میراث فرهنگی و زیست بوم ایران چطور؟ مجازات کردن ملت و کشوری بنام ایران بخاطرحکومتی که آشکارا انترناسیونالیست اسلامی است تنها از تراوشات ذهنهای مغرض وبیمار برمیخیزد. بارها نوشته وگفته ام که دول غربی،جمهوری اسلامی را بهانه ای برای نابودی کشور ریشه دار شرق کرده اند. اینان کوچکترین مشکلی با اصل جمهوری اسلامی و گروههای بنیادگرا ندارند. نامه های جناب اوباما به مقامات تهران و به قدرت رساندن گروههای مذهبی در خاورمیانه ، گویای واقعیت است.
پنجم، ایشان از زیبایی کوچکها سخن میگوید! کوچک شدن آمریکا و بریتانیا وکانادا چطور؟ زیبا نیست؟ برپایه مدل جیمز مایال در رده بندی اقوام؛ در دنیای امروز با حدود 5تا 8 هزار قومیت مواجهیم. دنیایی با این تعداد کشور یعنی فروپاشی روابط بین الملل وشروع دوباره مرزگشایی اقوام نیرومندتر. حتی بیل کلینتون هم سالها پیش درسفر به کانادا وکبک، خطر کشورزائیهای جدید را که منجر به نابودی روابط آسان جهانی میشود یادآوری کرد. در واقع محمدی و امثال او، لای یک زر-ورق ظاهرا زیبا ؛ نفرت،فروپاشی و ویرانی را هدیه می دهند. استاد ارجمند خوبروی پاک یادآوری میکند که اقتصاد سرمایه داری نیازمند بازارهای نفوذپذیر است و دولتکهای کوچک برای اقتصاد امپریالیستی بسیار بهتر و مفیدترند. درواقع مجیدمحمدی و همپالکیهایش جاده صاف کن اقتصاد امپریالیستی و شرکتهای چندملیتی هستند. ازسویی، در دنیایی که مثلا همه بدنبال کمرنگ کردن مرزها هستند سوپر روشنفکران وطنی ما بدنبال زائیدن مرزهای جدید هستند.درچنین شرایطی به کسانیکه بدنبال فرمولهای پدیدآوری مرزهای نوهستند بایست بسان افرادی عقب افتاده نگریست.
کتاب توماس هابز، نویسنده برجسته انگلیسی سده 17 میلادی را با عنوان لویاتان را فراموش نکنید. وی دولتها را به یک غول بزرگ(لویاتان) تشبیه میکند. این کتاب را بسیاری از اندیشمندان جهان، پایه علوم سیاسی میدانند. اهمیت مطلب اینست که یک مجموعه سیاسی،همچون یک بدن است وبریده شدن اندامهای این بدن، چیزی نیست جز ضعف و زشتی آن بدن. اکنون چگونه است که آقامجید برای زیبا شدن! فرمول بریدن اندامواره های ایران را پیشرو میگذارد. راستی اگر دوپای مجیدجان بریده شود و ایشان کمی کوچکتر شود؛ زیباتر نمی شود؟
واما خطرناکترین نکته در نوشته مجیدمحمدی توجه نکردن به واقعیت موجود ایران است. ایران کشوری است با نزدیک به 80 میلیون جمعیت که دستکم 30 میلیون نفر از آن در نواحی سرزمینهای مختلط قومی سکونت دارند. هر فرمولی که بخواهد در میان ایرانیان جدایی بیافکند بلاشک نخستین عارضه اش جنگ داخلی و کشتار هزاران بلکه صدها هزار ایرانیست. شگفت اینکه آقای دموکرات هرگز نظر ملت ایران را نمی خواهد! مردم ایران اگر به تجزیه کشورشان راضی بودند زمان حمله صدام به ایشان پیام می فرستادند که عزیزجان چرا داری اینقدر زحمت میکشی؟ خوزستان را می خواهی؟ بیا عزیزم مال خودت! برادران کومله و ... کردستان را می خواهید؟ بیایید بگیرید عزیزان!
گذشته از مجیدمحمدی، دور تازه تازش به هویت ملی و یکپارچگی ایران این بار از بی بی سی آغاز شده است. آنجایی که او هرزه گویی میکند از خودش مهمتر است: بی بی سی. بنگاهی که هرگاه فاجعه ای در راه باشد، از آنجا زبانه میکشد. هنوز زخم برآمده از بی پروایی و دروغگویی عزیزی بنی طرف و رضا قاسمی در تلویزیون بی بی سی التیام نیافته بود که مقاله پوچ و سراسر تهی از منطق مجید محمدی در سایت بی بی سی انتشار یافت تا برای ایرانیان روشن گردد که سیاست دشمنانه بریتانیا با مُلک و ملت ایران، پایانی ندارد.
در طول چندسال گذشته و از سوی ایرانیان روشن و آگاه بارها درباره طرح موضوعات تجزیه طلبانه هشدار داده شده بود اما دستگاههای خبرپراکنی غرب از بی بی سی گرفته تا رادیو زمانه و ... با سماجتی بی سابقه بر تجزیه قومی و زبانی ایران پای فشاری می کنند که آخرین مورد آن، همین نوشتار ابلهانه و پوچ مجید محمدی است. در چندماه اخیر که کشور ما بیش از گذشته در سه کنج بلا گرفتار شده و بیشترین فشارها بر روی گرده ملت ایران سنگینی میکند، باندهای نفرت و لابیهای دست اندرکار، با نفوذ وهزینه بالا به میدان آمده، تعارف را کنار گذاشته تا آرزوی دیرینه خویش را برای نابودی ایران و یکسره کردن تجزیه ایران عملی کنند. به موارد زیر که درست در همین چندماه اخیر روی داده است دقت کنید:
نوشتن نامه احزاب کردی به سازمان ملل و تقاضا برای برگزاری رفراندوم تجزیه ایران ، نامه بیشرمانه سناتور دانا روراباچر به دولت آمریکا در جهت اقدام برای تجزیه آذربایجان از ایران که در ضدیت آشکار با مهمترین قواعد آمره حقوق بین الملل است، بیانیه مشترک یکی از شاخه های کومله با حزب دموکرات کردستان ایران و اشاره ضمنی به تلاش برای فروپاشی ایران، برنامه های گوناگون شبکه های اینترنتی در تحریف گسترده نام خلیج فارس ، حذف ایران از گپ اینترنتی یاهو، عرب انگاشتن مفاخر وبزرگان دانش، هنر و ادبیات ایران بدست موزه لوور، ثبت تار ایرانی بنام جمهوری باکو در حضور نماینده جمهوری اسلامی(والبته بدون اعتراض ایشان!)، نصب مجسمه نظامی گنجوی شاعر میهن پرست ایرانی در یکی از میادین رم بنام شاعر ترک!!! ،پیشنهاد تشکیل ناتوی عربی برای مبارزه با ایران توسط محمد مرسی رئیس جمهور دست نشانده اوباما ، برگزاری کنفرانس تروریستهای عرب وابسته به عربستان برای تجزیه خوزستان دردانشگاه الازهر مصر وبالاخره مقاله بیشرمانه مجیدمحمدی برای تجزیه ایران.
بنظر شما این هجمه عظیم از فعالیت برای نابودی و جعل هویت ایرانی و تمامیت سرزمینی ایران درست در طی چندماه اخیر کاملا اتفاقی است؟ چندماه پیش و در زمان آغاز این هجمه در مقاله ای با عنوان پشتوانه پانترکها کیست، آشکارا نوشتم که چندضلعی ایران ستیزان در درون و بیرون از کشورمان وجود دارد و با تمام نیرو در حال کوشش برای نابودی ایران است. شاید برخی از هم میهنان ساده دل به انگاره های آن نوشته خندیدند و نویسنده را به توهم متهم کردند. اکنون بازگردند و یکبار دیگر آن نوشته را با وقایع اخیر ارزیابی کنند. من آن نوشته را درست در زمان آغاز این پروژه شیطانی نوشتم. اینکه درست چندروز پس از طرح پیشنهادی جانوری بنام سناتور باچر برای تجزیه آذربایجان از ایران، سرویس 2055 از همراه اول مخابرات جمهوری اسلامی اقدام به پخش پیامهای پانترکی می نماید واینکه علی اکبرصالحی، وزیرخارجه عراقی جمهوری اسلامی به مصر میرود ودر کنفرانس مطبوعاتی بدون وجود پرچم ایران و البته بزبان عربی سخن میگوید و در همین شرایط تلویزیون بی بی سی برنامه ای برای عربستان نامیدن خوزستان ترتیب می دهد و دانشگاه الاازهر مصر نیز کنفرانس تجزیه برگزار میکند؛ همگی نشانگر وجود یک شبکه شیطانی و صاحب نفوذ در درون وبیرون از ایران است .
مجید محمدی یکی از پادوهای همین شبکه شیطانی است. وی نقش همان پیرمرد داستان پیروز و خوشنواز را ایفا میکند. یک نفوذی بیمقدار که همانند دیگر نفوذیهای خودفروخته ابتدا به دعوای زرگری با مقامات تهران می پردازند واندکی بعد در رسانه ها ظاهر گشته و همچون فرشتگان آسمانی از آزادی ودموکراسی داد سخن میدهند وپس از سفت کردن جای پایشان، وظیفه ای را که از ابتدا داشتند پیاده میکنندو آن وظیفه آنست که میهن پرستان مبارز را به میانه بیابان و تله ایران ستیزان بکشانند. این همه سینه چاک کردن برای دموکراسی یک نقش فریبنده است تا در پی آن نیت پلید تجزیه طلبی تجویز شود. دموکراسی یک ایده برای کشورداری بهتر است و اگر قرار باشد بخاطر اجرای یک ایده، کشوری فروپاشد باید تئوریسین این روش و ایده را در تیمارستان بستری کرد.
افسوس که هرگاه که قراراست ارکان به اصطلاح اپوزیسیون، مثل آدمیزاد درکنار یکدیگر قرارگیرند تابه شیوه ای خردمندانه کاری انجام شود وکشور از بن بست دهشتناک کنونی خارج شود؛ گرگهای وطن ستیزی مانند مجید محمدی و امثال او دو گونه دعوا و ادعای موهوم را کلید میزنند: اختصاص ساعات طولانی به ذکر دیکتاتوری پهلویها و نیز حمله به ارکان هویت و تمامیت سرزمینی ایران. این دوکار هیچ سودی برای آینده ندارد، اما برای پادوها،نفوذیها و رؤسایشان حسابی نان وآب دارد.
به هر روی اگر قرار باشد که تجزیه طلبی مقدمه دموکراسی باشد، بدون تعارف چنین دموکراسی شیطانی را که هیچ نشانی از دموکراسی پیشرو ندارد، با تمام قوا درهم می کوبیم.
همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده را زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد دل ز تن به بود یقین باشد (نظامی گنجوی)
پاینده ایران
یارینامه ها :
- تاریخ نامه طبری، ترجمه ابوعلی بلعمی، جلد یکم، تحقیق از محمد روشن ، انتشارات سروش
- تاریخ بیهقی، نوشته ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر ، تصحیح از دکتر علی اکبر فیاض، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ دوم، 2536