دکتر سریع القلم : چالش های بزرگ پیشرفت ایران

بنده به سهم خودم از موسسه پرسش تشکر می‌کنم که این برنامه علمی را برگزار کردند؛ عنوانی که علاقه‌مندم در مورد آن صحبت و قدری آن را تبیین کنم این است که کشور ما چه آلترناتیوها و بدیل‌هایی برای پیشرفت دارد و چه مسیری را می‌تواند طی کند تا با سرعت بیشتر و با اطمینان بالاتر بتواند به آن هدف برسد؟

اولین نکته‌ای که باید اشاره کنم این است که ما در رابطه با مسائل توسعه دو واژه داریم که بسیار کلیدی است: یکی اصول توسعه‌یافتگی است و دیگری الگوهای توسعه‌یافتگی. اصول توسعه‌یافتگی حدود 5قرن پیش در جهان وضع شده و به تکاملی رسیده که از کره جنوبی گرفته تا تانزانیا، از کانادا گرفته تا سنگاپور، از شیلی گرفته تا ازبکستان همه این اصول را پذیرفتند و به آن عمل می‌کنند. اصول توسعه‌یافتگی قابل مناقشه نیست چون تجربه بشری است. هیچ کشوری نمی‌تواند بگوید می‌خواهم توسعه پیدا کنم اما با علم کاری ندارم؛ منهای علم می‌خواهم توسعه پیدا کنم. هیچ کشوری نمی‌تواند بگوید می‌خواهد توسعه پیدا کنم اما با تبادل فکر، اندیشه و کالا و ارتباطات بین‌المللی کاری ندارم و می‌خواهم در یک فضای محصور شده، پیشرفت کنم. هیچ کشوری نمی‌تواند بگوید می‌خواهم پیشرفت کنم اما با تولید کالا، صنعت و تکنولوژی نمی‌خواهم سروکار داشته باشم.

می‌توانیم از این اصول لیست بلندی تهیه کنیم و بر آن اساس بگوییم که اصول توسعه‌یافتگی، اصولی جهانشمول هستند و همه کشورها اگر می‌خواهند توسعه یابند باید به آنها عمل کنند. زیرا توسعه یک تصمیم است. اگر کسی تصمیم گرفت مدرکی بگیرد و کارخانه‌ای راه بیندازد، زندگی تشکیل دهد و هر کاری بکند، آن تصمیم مقتضیاتی دارد. توسعه‌یافتگی هم مقتضیاتی دارد و نمی‌شود گفت می‌خواهم اصول بومی خود را برای توسعه‌يافتگی طراحی کنم و به دنیا ارائه دهم. اما در مورد الگو می‌توان این کار را کرد کمااینکه سرمایه‌داری آلمانی با سرمایه‌داری ایتالیایی دو الگوی متفاوت هستند یا سرمایه‌داری ژاپنی با سرمایه‌داری آمریکایی. باید گفت اگر ما اصول جهانی پیشرفت را حدود 50 سال پیش پذیرفته بودیم، می‌توانستیم با صنعت نفت و گازمان و با مزیت نسبی که در پتروشیمی داریم، یک الگوی بومی برای پیشرفت کشور طراحی کنیم. واژه پیشرفت و توسعه‌یافتگی واژه‌های ما نیستند. ما یک زندگی سنتی داشتیم و اکثریت مردم در روستاها زندگی می‌کردند، شاهی بود و یک عده خان. مردم هم با کالسکه رفت‌وآمد می‌کردند. سنت‌هایی هم داشتند. از زمانی گرفتار شدیم که مفاهیم از بیرون آمد و وارد کشور ما شد و خیلی هم بدمان نیامد و دیدیم که ما ایرانی‌ها چون خیلی دنیا را دوست داریم این توسعه به ما کالا و ابزار و امکانات زیادی می‌دهد تا زندگی کنیم. اما نتوانستیم میان سنت و مدرنیسم بعد از دو قرن آشتی برقرار کنیم. ژاپنی توانست این کار را بکند اما ما نتوانستیم. واژگان توسعه‌یافتگی واژگانی جهانشمولند و تجربه‌ای بشری است. الان الگوی چینی در دنیا بسیار مطرح است؛ مصرف کم، پس‌انداز بالا و صادرات. پس ما در یک منظومه جهانی زندگی می‌کنیم که در اصول مشترکند. یک نفر می‌تواند در دوحه زندگی کند و یک حساب بانکی در آلمان داشته باشد و در بازار بورس سنگاپور سهم بخرد و سهم بفروشد و تعطیلات هم به اسپانیا برود و رمان برزیلی بخواند. بنابراین ما در مبانی فکری و در طراحی اصول برای پیشرفت کشور، ناگزیر هستیم از تجربه جهانی استفاده کنیم. اما می‌توانیم این را در داخل کشور آورده و با شرایط اقلیمی و آب و هوا و فرهنگی که داریم و با مزیت نسبی‌مان در نفت و گاز و پتروشیمی به صورت یک الگوی بومی دربیاوریم و سعی کنیم انباشت سرمایه در کشور و تخصص از طریق این صنایع به وجود بیاید. کره‌جنوبی کشور بسیار کوچکی است و 40سال پیش هم حدود 20میلیون نفر جمعیت داشت اما تخصص‌گرایی را انتخاب کرد و گفت من که نمی‌توانم آلمان یا آمریکا شوم اما در چند صنعت انباشت سرمایه و تخصص به‌وجود می‌آورم. امروز صنعت کشتی‌سازی کره‌جنوبی در دنیا سوم است. صنعت فولاد کره‌جنوبی باعث شد صنعت فولاد آمریکا ورشکسته شود چون تخصصی کار کرد. در دنیا سه کشور بیشتر نداریم که از سوزن تا جنگنده می‌توانند طراحی کنند و بسازند؛ آمریکا، آلمان و ژاپن و بقیه همه به‌صورت بخشی کار می‌کنند. بخشی از کارها را انجام می‌دهم و جلو می‌برم. هواپیمای ایرباس که سوار می‌شوید، 35 کشور با هم همکاری می‌کنند تا یک ایرباس طراحی و ساخته شود. اخیرا چینی‌ها به ایرباس گفته‌اند که ما حاضریم سرمایه‌گذاری کنیم در بال دو نوع هواپیمای ایرباس و سعی کنیم که آنها را برسانیم به اقتصاد مقیاس و هزینه‌های شما را کم کنیم و به تدریج در بعضی از قسمت‌های صنعت ایرباس همکاری کنیم چون از طریق همکاری با شما، هم شما و هم ما (چینی‌ها) بهره می‌بریم چون وارد کارهای جدید تکنولوژیک جهان می‌شویم. اما در ادامه نکاتی که دکتر غنی‌نژاد به آن‌ها اشاره کردند، باید اضافه کنم چندی پیش مسئول سازمان هواوفضا گفت: در سال 90 ایران هواپیماهای پهن‌پیکر خواهد ساخت و سال 91 اینها را صادر خواهد کرد. این حرف قبل از اینکه بخواهیم مثبت نگاه کنیم نشان می‌دهد سطح فکر جامعه ما در حوزه صنعت از یک طرف و برداشتی که این افراد از جهان از طرف دیگر دارند متفاوت است. در سال 1719 در انگلستان، 50درصد مردم باسواد بودند؛ یعنی حدود سه قرن پیش. فکر می‌کنم علی‌رغم آی‌کیو ایرانیان -سعی می‌کنم جمله‌بندی را آن‌قدر ملایم کنم که بیشتر فکر کنیم تا اینکه به ما بربخورد- حداقل می‌توانیم بگوییم در حوزه‌های علوم انسانی، رشد فکری جامعه ما خیلی قابل توجه نیست. یعنی هم در دوره‌های گذشته -در جامعه‌ای که شاید 10هزار نفر باسواد نبود- می‌خواستیم کنسوتوسیوم فرانسوی را بیاوریم و هم در جامعه‌ای که 60درصد زنان بی‌سواد بودند -در دوره پهلوی- می‌خواستیم قدرت پنجم جهان شویم. اگر بخواهیم علمی به قضیه نگاه کنیم این امر نشان می‌دهد که فکر ما خیلی جا دارد که بخواهد رشد کند. در واقع آن چیزی نیستیم که می‌خواهیم یا باور داریم؛ چیزی که نامش را رمانتیسم سیاسی می‌گذارم. اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، هم باید ظرفش و هم مظروفش را درست کنیم. اندیشه‌ها باید اصلاح شود، قبل از اینکه اندیشه‌ها اصلاح شود، حرکتی تحقق پیدا نخواهد کرد. به این صورت که اول باید متوجه باشیم پیشرفت چیست و از کجا آمده و ظرفش و ابزارش چیست؟ و آنهایی که این مسیر را رفتند چه کارهایی انجام دادند. مترو پاریس 105سال سابقه دارد. یعنی یک عده 110سال پیش فکر کردند که ما داریم رشد می‌کنیم و نیاز به حمل‌ونقل عمومی داریم و از قسمت مرکزی شهر پاریس شروع کردند و مترو را راه انداختند. عده‌ای فکر کردند الان خیلی گسترده شده و تمام محلات شهر پاریس را هم در بر می‌گیرد. ما در شرایطی که مقدمات یک اقتصاد سالم را برقرار نکردیم، سراغ دموکراسی رفتیم. دموکراسی یک کالای لوکس است. در آمریکا بعضی از سیاه‌پوستان بودند که خانه نداشتند و شب‌ها در پارک می‌خوابیدند اما ماشین کادیلاک داشتند! به گردنش که نگاه می‌کردید یک گردنبند گرانقیمت طلا داشت اما خانه و زندگی نداشت. در محله‌ها باج‌گیری می‌کردند این نشان‌دهنده این است که پیشرفت، منطق و تسلسل می‌خواهد. اولین مرحله توسعه، توسعه اجتماعی است. بعد توسعه اقتصادی، بعد توسعه فرهنگی و بعد توسعه سیاسی است. توسعه سیاسی، پیشرفته‌ترین سطح توسعه است که در غرب سه قرن بعد از اینکه مقدمات بازار آزاد و تبادل جهانی و صنعتی شدن به‌وجود آمد به سراغ توسعه سیاسی و تحزب رفتند تا اینکه به آن برسند. بنابراین اولین کاری که در ایران باید انجام شود این است که باید خودمان، آدم‌های واقعی شویم و اینکه ما کی هستیم و کجا قرار داریم. جایگاه تاریخی ما چیست و چه ظرفیت‌ها و امکاناتی داریم و چه‌کار می‌توانیم بکنیم. اما قبل از اینکه این یک مساله ملی شود من و شما به عنوان یک ایرانی باید این کار را انجام دهیم اول باید من و شما با خودمان واقعی باشیم که کی هستیم؟ من از شما می‌پرسم وارد دایره ذهنی خودتان شوید و از تجربیات خودتان بهره بگیرید شما چند نفر را می‌شناسید که نسبت به آن چیزی که هست، واقعی فکر می‌کند یا اینکه نه اگر شما می‌خواهید ذات یک ایرانی را خوب بفهمید حرف‌هایی که می‌زند باید تقسیم بر 20 کنید. 20برابر خود را بزرگ‌تر نشان می‌دهد. 20برابر خود را می‌خواهد تواناتر نشان دهد و از آن چیزی که هست خود را ثروتمندتر نشان دهد. باید آدم‌ها واقعی باشند. به یاد دارم دوره‌ای که دانشجو بودم، یکبار با دانشجویان طبقه خودمان در خوابگاه که صحبت می‌کردیم، صحبت از راکفلر شد. دانشجوی آمریکایی گفت که راکفلر خیلی زحمت کشیده تا به اینجا رسیده من که هیچ‌وقت راکفلر نمی‌شوم چون دوست ندارم زودتر از 10 صبح بیدار شوم. خیلی ساده است. اما واقعیتی در آن نهفته است که فرد جایگاه خود را می‌فهمد که چیست. اما من 8 سال طول کشید تا در فرودگاه مهرآباد کسی را پیدا کنم که بگویم این پاسپورت به انگلیسی که نوشته‌اید دو تا حرف S دارد و نه یکی! بالای پاسپورت کنترل که در مهم‌ترین فرودگاه کشور غلط نوشته شده بود: «ما ایده‌های خود را در جهان مطرح خواهیم کرد یا آنها را دنبال خواهیم کرد». تعبیری در علوم انسانی داریم که می‌گوید اصل قضایا در جزئیات است و نه در کلیات. شما زمانی بحثی را خوب می‌فهمید که وارد جزئیات شوید. علوم انسانی در ایران هنوز از کلیات وارد جزئیات نشده است. همه چیز کلی است. می‌گویید عدالت، می‌گویند عدالت و شروع می‌کند حدود یک ساعت 150جمله کلی می‌گوید اما جزئیات است که می‌تواند ما را جلو ببرد. در رابطه با اقتصادی 3 کتاب بیشتر نداریم. در حالی که در رابطه با اقتصادی که جهان اکنون با آن کار می‌کند حداقل 20هزار کتاب وجود دارد. یعنی 4قرن جزئیات روی کاغذ آمده است. کمااینکه اگر بخواهید فردی را خوب بشناسید باید با جزئیات آن فرد سروکار داشته باشید تا عمق و ذات آن شخص را کشف کنید. ما ذهن کلی داریم، ذهنی که بیشتر متوجه مسائل رمانتیک است تا مسائل واقعی به همین دلیل است که نمی‌تواند وارد عمل و واقعیت شود. ما ایرانیان در هنر کارهای بزرگی انجام داده‌ایم، در معماری یکی از کشورهای مهم دنیا هستیم. در ادبیات حتما جزو سه کشور اول دنیا هستیم. ما 5هزار دیوان شعر داریم. ما ایرانیان خصوصیات فردی مثبت بسیاری در میان ملت‌های دنیا داریم. اما در یک جا ناکام مانده‌ایم و آن در سیاست است. ما در سیاست نه توانسته‌ایم جزئی فکر کنیم و نه منطقی و نه واقعی و نه سیاست را با طبع و خلقیات خود سازگار کنیم؛ اینکه وقتی می‌‌خواهیم جهان را مطالعه کنیم یک جهان رمانتیک برای ماست. خیلی وقت‌ها به عنوان یک دانشجوی علم سیاست وقت زیادی برای همین تلویزیونی که در ایران هست، می‌گذارم. چون می‌خواهم سخنرانی‌ها را گوش کنم تا بفهمم در این کشور چه خبر هست. ما فرصت مناظره نداریم و افراد زیادی در تلویزیون درمورد سیاست، اقتصاد، فلسفه و مدیریت نکات کلی می‌گویند درحالی یک کتاب در این رابطه نخوانده‌اند. در حالی که یک بار اروپا را با ماشین نگشته‌اند تا درک کنند که یک فرد هلندی چگونه فکر می‌کند. ما جهان را یک جهان کلی می‌دانیم و یک چیزهایی شنیده‌ایم و بعد هم می‌گوییم این جهان مادی است و خود را خیلی اخلاقی می‌دانیم. به‌عنوان فردی که 112کشور دنیا را دیده‌ام می‌توانم روی کاغذ به صورت علمی کار کنم و بگویم که به‌نظرم ما یکی از مادی‌ترین ملت‌های دنیا هستیم. علاقه‌ای که به زندگی داریم البته بد نیست و نفی نمی‌کنم و بسیار مثبت است و علاقه‌ای که به دنیا و ابزار دنیا داریم و تلاش می‌کنیم بهترین را در این دنیا به دست بیاوریم، کم در دنیا می‌بینم. اما در آلمان این‌گونه نیست و خیلی‌ها هستند که به داشته‌هایشان راضی هستند اما شما ایرانی راضی پیدا نمی‌کنید حتی اگر به بالاترین سطوح ثروت رسیده باشد. این به‌خاطر آن است که ما هنوز با واقعیت خود به صلح نرسیده‌ایم.


نتیجه‌گیری
ریشه بسیاری از مشکلات ما فکری است. آن مردی که فکر می‌کند از طریق نزاع، دعوا و کتک زدن می‌تواند مسائل زندگی‌اش را با همسرش حل کند، مشکل فکری دارد. معلمی که فکر می‌کند با کتک زدن دانش‌آموز می‌تواند مسائل را حل کند، مشکل فکری دارد. سرمایه، صنعت، بازار سرمایه، تکنولوژی، مهارت و دانشگاه‌ها همگی معلول است و بعدا می‌آید. توسعه‌یافتگی اول نیاز به اصلاح فکر دارد که ما از این جهان بسیار می‌توانیم بیاموزیم. شبکه فکری و منظومه فکری که در کشورمان داریم به ما چه می‌گوید؟ این جهان مملو از بهترین‌ها و زیبایی‌هاست و همه جا هم مهارت وجود دارد و اگر بخواهم از نکته اولم نتیجه‌گیری کنم این است: اولین شرط نقشه پیشرفت ایران، تعامل با جهان است. تا زمانی که ما ایرانی‌ها جهانی نشدیم، نمی‌توانیم رشد کنیم. از هتل‌هایمان، رانندگی‌مان، صنعت‌مان، نماینده مجلس‌مان، وزیرمان، صنف خودم را می‌گویم از دانشگاهیان تا زمانی که یک دانشگاهی در کوران تحولات بین‌المللی وارد نشود و قرار نگیرد، رشد نمی‌کند. یک نماینده مجلس در کشور ما همکار خود را نگاه می‌کند و می‌گوید من که از این بهترم! بالاخره یک لیسانسی گرفتم در حالی که او فوق‌دیپلم دارد یا اینکه من دو کلام زبان یاد گرفته‌ام و او هیچ از زبان نمی‌داند. من دانشگاهی تا زمانی که در ایران هستم، از خودم بسیار راضی‌ام مقاله و دو کتاب نوشته‌ام که بد نیست و این کارها را انجام داده‌ام اما وقتی با یک استاد ترکیه‌ای می‌نشینم به ضعف‌های خودم پی می‌برم. بنابراین اندیشه‌هایی که از لوف بسته بیرون نمی‌آید، قابل پیشرفت کردن نیست. نظامیان ارشد هندوستان طبق قوانینی که دارند، در طول هر سال با نظامیان یک کشور مهم دیگر در دنیا یک هفته کامل با هم صحبت می‌کنند. مثلا 200نظامی هندی با 200نظامی استرالیایی در یک محفل باشند در معرض دهها ایده قرار می‌گیرد و آن زمان است که می‌تواند رشد کند. دانشجو و دانشگاهی ما، سیاستمدار، قانونگذار، صنعتگر، مدیران و نظامیان ما اگر جهانی فکر نکنند، خوب رشد نمی‌کنیم. بنابراین پیشرفت ما در گرو جهانی‌شدن و تعامل با جهان است. یادتان باشد زمانی بود شرکت ایران‌ایر حدود 40سال پیش یکی از بهترین شرکت‌های هواپیمایی ایران بود. به خاطر اینکه تیمی داشت که بهترین آموزش‌ها را می‌دید. چرا ایران‌ایر اکنون به این روز افتاده؟ چون ایران‌ایر کمتر خود را با تکنولوژی جهان پیش برده. چرا دانشگاهیان ما اینگونه هستند؟ چون با دنیا ارتباط کافی ندارند. در اروپا کلیسا چرا متحول شد؟ چون کلسیا در معرض با دیگران قرار گرفت. خواهش می‌کنم اگر دفعه بعد ایتالیا رفتید، به واتیکان بروید و بگویید که می‌خواهید با افرادی که آنجا کار می‌کنند، صحبت کنید. در میان آنها اقتصاددان، عالم علم سیاست، فیزیکدان، شیمیدان و پزشک هم پیدا می‌کنید. چون با جهان کار می‌کنند و انسان تا در معرض قرار نگیرد، رشد نمی‌کند. بین افراد کشور ما آنهایی که جهان را بیشتر دیدند، افراد متفاوتی هستند. استنباطشان از مسائل متفاوت است و تلقی‌شان از زندگی متفاوت است. در شرایطی که امروز قرار داریم اگر قرار باشد پیشرفت کنیم اول باید فکرمان را اصلاح کنیم. لزومی ندارد که بروید پاریس، لندن و نیویورک برای اینکه اصول توسعه‌یافتگی را به‌دست بیاورید. می‌توانید به سنگاپور، قطر یا دوبی بروید که در نزدیکی ما هم هستند یا ترکیه که قابل دسترسی است. مساله‌ای که در این ارتباط وجود دارد اینکه ما ظرف‌هایی داریم؛ کدام فکر یا مبانی فکری یا مبانی فلسفی. ما در تاریخمان دو تفکر داشتیم که این دو تفکر با توسعه خیلی سازگار نبوده و دو پارادایم در ایران بوده یا پارادایم چپ بوده که مسلط بوده بر نظام فکری ما، دانشگاهی‌ و متون ما. ببینید متون مارکسیستی در ایران در دهه 20 و 30 ترجمه شده است. چند ماه پیش از آقای دکتر غنی‌نژاد پرسیدم که در دوره مشروطه و به بعد چند اثر مهم در لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی که به فارسی ترجمه شده‌اند. هرچند با ترجمه کردن مخالفم و معتقدم که همه باید زبان یاد بگیرند و اینها را با زبان اصلی بخوانند. ترجمه در این دنیا دیگر از بین رفته و همه با زبان انگلیسی کار می‌کنند. در صنعت ترجمه جزو کشورهای در اقلیت هستیم. در آلمان برای رساله دکترا مشاور بودم، رساله انگلیسی بود و اساتید همه انگلیسی صحبت می‌کردند پرسیدم چرا اینطور است؟ گفتند که 90درصد متون علوم انسانی در دنیا به زبان انگلیسی است. ما چرا وقتمان را تلف کنیم تا آلمانی صحبت کنیم! همه به طرف زبان انگلیسی رفته‌ایم. اگر بخواهیم به مسیر پیشرفت برویم، باید ببینیم ظرفی که جهان با آن کار می‌کند، چیست؟ آقای دکتر به من گفتند که یک اثر و آن هم کتاب روح‌القوانین که از فرانسه به فارسی ترجمه شده است. متون لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی قابل توجهی در کشور نداریم که پایگاه توسعه است. در جلسه‌ای دوستی به من گفت که از عقلانیت استفاده کن به جای لیبرالیسم، بهتر است چون به لیبرالیسم حساسیت است. به هر حال اگر بخواهیم پیشرفت فکری کنیم باید معنای دقیق لیبرالیسم را بفهمیم و اجازه ندهیم مهندسین و پزشکان به ما بگوید لیبرالیسم یعنی چه؟ فکر می‌کنیم هر کسی می‌تواند وارد این صحنه شده و نظر دهد. واقعا باعث تاسف است که در تلویزیون ما گاهی افرادی حرف می‌زنند که درمورد هر چیزی فقط یک پاراگراف می‌دانند و بعد با اطمینان نظر می‌دهند. این سطح فکر رسانه‌هاست. ما لیبرالیسم را نفهمیدیم. چرا خیلی از چپی‌ها راحت لیبرال می‌شوند؟ چون چپ مارکسیسم و لیبرالیسم در یک منطق کلان فلسفی با همدیگر زندگی می‌کنند اما کسی که مذهبی است خیلی راحت نمی‌تواند لیبرال شود چون اولا احساس گناه می‌کند ثانیا مبانی تفکر دینی با مبانی تفکر لیبرالیسم به نظرم زیر 5درصد هم اشتراک ندارد. می‌خواهم این نکته را منتقل کنم که بالاخره در یک دوره باید رودربایستی را کنار بگذاریم و این آشفتگی فلسفی که داریم، را حل کنیم. جهان چه به معنای حزب کمونیست چین و چه به معنای حزب سوسیالیست فرانسه و چه حزب محافظه‌کار استرالیا و چه شیخ محمد دوبی همه اینها یک سرچشمه فلسفی بیشتر ندارند و آن لیبرالیسم اقتصادی است. اگر وقتمان را با چیزهای دیگر تلف کنیم منابع‌مان را تلف کرده‌ایم و توسعه را به تاخیر انداخته‌ایم. روسیه هم در انتها وارد این قالب شد و برگشت. من نمی‌گویم که این حتما درست است و می‌گویم این تجربه بشری است و خارج از این تجربه بشری ظرف فلسفی دیگری نداریم تا به‌عنوان مظروف در قالب آن ظرف فلسفی قرار بگیریم و رشد کنیم. دلیل عقب‌ماندگی‌مان این است که ظرف‌های فلسفی‌مان با توسعه رایج در جهان ناسازگاری دارد و همین‌طور داریم اینها را بازتولید می‌کنیم. بسیاری از همین دانشگاهیانی که من و شما می‌شناسیم در شاخ و برگ دادن به این ظرف فلسفی نقش فعال دارند که اگر جهان را خوب فهمیده بودند و متوجه بودند که جزئیات این پیشرفت چیست شاید وارد این دور باطل مکاتب فلسفی دیگر که می‌خواهد به ما پیشرفت را ارائه دهد، نمی‌شدند. می‌خواهم بحثم را با یکی، دو نکته دیگر جمع کنم. اول اینکه ما برای دستیابی به فکر مشترک، نگفتم فکر واحد، واژه واحد با مشترک فرق می‌کند. برای دستیابی به فکر مشترک در ایران راه بسیار سختی در پیش داریم چون اکثر جامعه ما برنامه‌ریزی شده کتاب نمی‌خواند و دانشگاهیان ما الان در کلیات متوقف هستند اکثر دانشگاهیان ما و کسانی که تحصیلکرده هستند، امکانات زندگی که دارند آنها را راضی کرده است. بسیاری از دانشگاهیان ما می‌گویند که خانه، ماشین، شغل خوب و درآمد دارم و بعضی وقت‌ها سفر هم می‌روم با تناقضات فلسفی چه‌کار دارم؟ به من چه مربوط است. ما نسلی داریم که اینگونه فکر می‌کند و در دستگاه‌های اجرایی ما هم همین است. به همین دلیل است که شاید ایران جزو کشورهایی است که در آن مناظره‌های فکری مسائل را حل نمی‌کند. ایران یکی از کشورهایی است که در آن خیلی مواقع، وقایع تکلیف مسائل را حل می‌کند تا اینکه مناظره‌های فکری. به همین دلیل است که فکری را مطرح می‌کنیم و یک دوره جلو می‌رویم و شکست می‌خورد و بعد وارد مراحل بعدی می‌شویم. این راه طولانی دستیابی به اجماع نظری، فکری و فلسفی را باید بازبینی کنیم تا زمان پیشرفت را کوتاه‌تر کنیم. به این دلیل که این جامعه منابعی دارد که می‌تواند خیلی سریع مسائل بعدی را حل کند. ما طبق آماری که داریم، تا 300 سال دیگر منابع گاز و 85 سال دیگر نفت داریم. علاوه بر معادن و نیروی انسانی، 6میلیون ایرانی با 700 میلیارد دلار ثروت هم خارج از ایران زندگی می‌کنند؛ یعنی منابعی به‌طور بالقوه وجود دارد که این کشور را جلو می‌برد، زندگی شهروندان را اصلاح می‌کند و ما را در بین 15کشور قدرتمند جهان قرار می‌دهد. مشکل ما در قسمت نرم‌افزار است. در قسمت فکر و اندیشه است و رسیدن به اجماع نظر جمعی.نکته بعدی و آخر اینکه دموکراسی و آزادی سیاسی به‌نظرم محصول افزایش ثروت ملی است. باید تسلسل پدیده‌ها را خوب درک کنیم. چرا می‌گویند یک نفر باید 4ساله لیسانس بگیرد و دو سال فوق لیسانس بخواند و بعد دکترا بخواند، دکترا هم سه مرحله دارد اول باید واحد بگذراند، بعد امتحان جامع دهد، بعد رساله بنویسد؟ چون زندگی با مراتب و ترتیب تکامل می‌یابد. آزادی سیاسی و توسعه سیاسی سخت‌ترین سطح پیشرفت انسان‌هاست و اگر در یک کشوری از طریق تولید ثروت غیردولتی و ثروت خصوصی طبقه متوسط به وجود نیاید و فرصت دادوستد میان جامعه و حاکمیت به وجود نیاید، جامعه نمی‌تواند به طرف آزادی‌های مدنی برود چه برسد به آزادی‌های سیاسی. تا جامعه به لحاظ اقتصادی مستقل از دولت نشود، نمی‌تواند رشد کند. بنابراین دو چالش بزرگ برای پیشرفت ایران داریم؛ یکی اصلاح اندیشه‌هاست که به‌نظرم هرچقدر تعاملی با دنیا برخورد کنیم، تسهیل وتقویت می‌شود و دوم افزایش ثروت جامعه است. هیچ حکومتی به مردم نمی‌گوید که ای مردم من شما را خیلی دوست دارم و از فردا صبح 30درصد از قدرتم را می‌خواهم در اختیار شما بگذارم و انشاءالله سال بعد 20درصد دیگر می‌دهم، امیدوار باشید. هیچ حکومتی این کار را نمی‌کند و در اروپا هم این اتفاق نیفتاد. در اروپا جامعه قوی شد و دادوستد فکری و سیاسی و تشکل با حکومت کرد و به تدریج نقش خود را گرفت. حوزه قدرت بالذات حوزه‌ای است که در آن لذت و تمرکز است. جامعه تا قدرتمند نشود نمی‌تواند این کارها را انجام دهد. الان بخش خصوصی چین به حزب کمونیست چین فشار آورده و می‌گوید که در مدیریت کشور سهم می‌خواهد؛ ما 200شرکت هستیم، حداقل 2میلیارد دلار در سال گردش کار اقتصادی داریم و نمی‌توانیم اجازه دهیم فقط شما سیاست خارجی این کشور را تعیین کنید و نقش داریم. حزب کمونیست چین تشکیلاتی درست کرده به عنوان کمیسیون بخش خصوصی و هر کدام نماینده دارند. قانون گذاشته‌اند هر شرکت چینی که بالای 2میلیارد دلار در سال گردش مالی دارد می‌تواند عضو این کمیته شود. آنجا درباره سیاست‌های اقتصادی، پولی، مالی، بودجه، سیاست خارجی با کشورها و تعامل بین حزب کمونیست چین و بخش خصوصی چین نظر می‌دهند. اگر شما به چین بروید و بپرسید مملکت دست کیست؟ می‌گویند دست حزب کمونیست چین. بپرسید: حزب کمونیست چین چه‌کار می‌کند؟ می‌‌گویند: لیبرالیسم را تقویت می‌کند. لیبرالیسم اقتصادی را تقویت می‌کند. بپرسید: لیبرالیسم سیاسی چی؟ می‌‌گویند: نه هنوز. اما در یک مقطعی همین حزب کمونیست مجبور می‌شود نامش را عوض کند و آرام‌آرام به فازهای بعدی برود چون فکر درست است. چینی‌ها یک‌صد سال طول کشید تا بفهمند تمدن اروپا چیست و ژاپنی‌ها 5سال، کره‌ای‌ها 40سال و ما زودتر از همه آنها شروع کردیم. اما به خاطر آشفتگی فلسفی و رمانتیسم سیاسی نتوانستیم این راه را طی کنیم. و فراموش نکنیم که داشتن آی‌کیو ضرورتا ترجمه نمی‌شود به اینکه یک ملتی بتواند تکلیف فکری خود را مشخص کند و اینجاست که بخش خصوصی بسیار تعیین‌کننده است؛ نه‌تنها برای تولید ثروت بلکه برای ایجاد تشکل‌های مدنی تا اینکه بتواند آگاهی عمومی به‌وجود بیاورد. مسیر ما همان مسیر جهان است و مسیر جهان هم ربطی به غرب ندارد و تفکرات ما درمورد غرب متعلق به 60 سال پیش است و دیگر غربی مطرح نیست و الان آسیا مطرح است. مدل‌های جهانی، مدل‌های آسیایی است اما ما هنوز در تفکرات سیاسی به روز نیستیم و اینها را عوض نکردیم شاید یک دلیلش این است که خیلی کتاب نخوانده‌ایم و برای این کار باید متون جدید دنیا را با جزئیات دنبال کنیم.


منابع :

موسسه موطالعات سیاسی اقتصادی پرسش

روزنامه آرمان روابط عمومی