سندیکا از دیدگاه ناسیونالیسم

• این مقاله گرچه موضوعیت سندیکا در اقتصاد امروز جهان دچار تحول اساسی شده است اما خوانندگان را به عمق نگاه ناسیونالیسم که همیشه نگاهی کلی یه موجودیت یک پارچه ملت دارد آشنا تر می نماید.

 

ارزیابی جدید
سندیکا که جمع متشکل عده ای است که از جهتی تشابه و اشتراک منافع دارند ، سازمانی است لازم ولی هنگام آن رسیده است که مجدداً مورد ارزیابی قرار گیرد ، ارزش حقیقی آن تعیین شود و مقاصد و در نتیجه سازمان آن تجدید گردد.


سندیکا از لحاظ تاریخی مولود مبارزات طبقاتی است منظور از ایجاد سندیکا آن بوده که عده ای که منافعشان بوسیله عده دیگر تهدید می شده گرد هم آیند و تشکل خود را وسیله اعمال قدرت ( غالباً از طریق منفی ، مانند اعتصاب ) قرار دهند و بدینوسیله حقوقی برای خود تامین نمایند . عیب این نحوه ایجاد سندیکا اینست که چون سندیکا حفظ موجودیت خود را آخرین هدف می پندارد بتدریج باتخاذ تصمیماتی مبادرت می کند که از کادر مصالح عمومی خارج است ونیز درمقابل تحولات تکنیک که همیشه بنفع اعضاء سندیکا ها نیست ، مقاومت می ورزد.
درنظم ما وظیفه سندیکا تنها به حفظ منافع صنفی پایان نمی پذیرد، بلکه سندیکا وسیله سازمان دادن اعضاءخود در کادر مصالح اقتصاد ملی است ، سندیکا ها مرکزی برای افزودن بکیفیت فنی اعضای خود و مرکزی برای تطبیق وضع موجود با تحولات آینده خواهد بود .این تئوری در مورد سندیکا ، ایجاب می کند که دولت نقش هدایت کننده در مورد سندیکا ها داشته باشد . مقصود از این هدایت آنست که طرح های آینده سیاست اقتصادی را تا جائیکه مربوط به سرنوشت آینده اعضای یک سندیکا است برای آنان تشریح کند و آنها را برای انجام آن سازمان بدهد . در این صورت دیگر سندیکا های متضاد مثل سندیکای کار فرمایان و سندیکای کارگران در برابر هم مقاومت نخواهند کرد زیرا خط مشی کلی هر دو در یک مرکز که ناظر بر منافع کلی آنهاست تنظیم خواهد شد و عملیات آنان با تمام واحدهای اقتصادی هم آهنگی خواهد یافت . این تفاوت در ارزیابی سندیکا سبب خواهد شد که دیگر هر سندیکا در پی آن نباشد که منافع را تنها بخود تخصیص دهد و در واقع نیروی هر یک از آنان در جهت خاصی اثر کند ، بلکه سندیکا ها وسیله عمومیت بخشیدن به درک سیاست اقتصاد ملی خواهند شد و همه نیرو های موثردراقتصاد را در یک جهت بسیج و هدایت خواهند کرد .


پیشرفت یا مقاومت
سندیکا از نظر حفظ منافع اعضاء خود موسسه مفیدی می باشد ولی درعین حال دارای این عیب نیز هست که در صورت برخوردار بودن از قدرت در مقابل تحولات الزام آور مقاومت می ورزد. درطبیعت سندیکائی که برروح فرد پرستی اتکاء داشته باشد این خاصیت هست که همواره می خواهد از وضع موجود دفاع کند و تحولی را مپذیرد که در مسیر منافع اعضایش باشد و نه در مسیر ترقی و تکامل فن و تکنیک در صورتیکه صنایع پیشرفته این زمان و دقایق امور تولیدی تغییرات سریع را ایجاب می کند که در حد خود اجتناب ناپذیر می باشند . مثلاً هم اکنون بسیاری از کارخانه ها ناگزیر هستند دستگاه های خود را تعویض کنند و از دستگاه های خود کار جدید که دارای قدرت تولیدی چند برابر قدرت دستگاههای سابق است و با عده کارگر کمتری کار می کند استفاده نمایند .
سندیکا های لیبرالیستی غالباً در برابر چنین تغییراتی که ظاهراً با اخراج جمعی از کارگران همراه است مقاومت می کنند و مبارزه خود را از زمانی آغاز می کنند که عده ای از کارگران را بیکاری تهدید می کند . در این مرحله اگر گردانندگان تولید در برابر آنان تسلیم شوند ناچار می شوند با همان وسائل کهنه بتولید خود ادامه دهند . در این صورت پس از چندی این واحد تولیدی در برابر رقیب های مجهز که دارای وسائل خود کار می باشند شکست خواهد خورد و تمام کارگران محکوم به بیکاری خواهند شد. سندیکای ناسیونالیستی راست است که ازمنافع کارگران دفاع می کند ولی این دفاع عمیق و اساسی است .
اگر دستگاهی که محکوم بزوال است چند روزی بزور سندیکا حمایت و حفاظت شود ، این عمل را نمی توان دفاع واقعی از حقوق کارگران و اعضاء سندیکا دانست ، بلکه این عمل در حکم بکار بردن داروی مسکنی است که مرگ را چند روزی بتاخیر می اندازد ولی فرصت معالجه اساسی را نیز از بیمار سلب می کند . سندیکای ناسیونالیستی که باهدایت و ارشاد دولت رهبری می شود باید در شرایط تحول و تکامل تکنیک از منافع کارگران دفاع کند . تکامل تکنیک ایجاب می کند که دو رشته از تحول و تکامل همواره در مد نظر باشد :
1- تحول و تکامل وسائل تولید – باید همیشه در نظر داشته باشیم که دستگاههائیکه امروز با آن کار می کنیم تا چندی دیگر ، که شاید به ده سال نرسد ، همگی فرسوده و غیر قابل استفاده خواهند شد و دستگاههای جدید اجباراً به کارگران کمتر ولی ورزیده تر نیازمند است . بنابراین دولت هم آهنگ با سندیکا ها، باید نظر خود را معطوف بتوسعه صنایع نماید . کارگران یک کارخانه نباید گمان کنند که وضع کارخانه برای سالهای متوالی می تواند ثابت بماند و آن ها نیز قادر خواهند بود با همین وسائل و ابزار برای همیشه بکار خود ادامه دهند . بلکه جهان فردا ، و شاید جهان کنونی ، احتیاج به دولتها و سندیکاهائی دارد که کار فردای خود را در کارگاههای جدیدتر ، مدرن تر و تخصصی تری جستجو کنند .
2- تحول و تکامل نیروی انسانی – ازطرف دیگر باید توجه داشته باشیم که هر کارگری که امروز بکار مشغول است باید بداند که دانش و مهارت او فقط بدرد امروز او می خورد و برای کارفردا اگر کوشش جدیدی بکار نبرد ،عنصر مساعدی نخواهد بود . سندیکا های ناسیونالیستی باید دفاع از حقوق کارگران را بر اساس واقعیت جدیدی قرار دهند و آن دفاع از تکامل مهارت و تخصص کارگر است . اگر کیفیت کارگران دائماً در حال ترقی نباشد نه سندیکای کارگری و نه هیچ دستگاه مقتدری قادر به دفاع از منالع آنان نخواهد شد بنابراین سندیکاهای ناسیونالیستی باید واقعیت بالا یعنی تغییر وسایل تولید ولزوم تکامل نیروی انسانی را همیشه در نظر داشته باشند و دفاع از حقوق افراد خود را بر اساس این واقعیت ها قرار دهند. باید با کمال تاسف یا شادمانی اقرار کرد که دیگر زمان آن گونه سندیکا بازی که عده ای بدورهم جمع شوند وهر وقت خواستند یکی از آنها را از کارخانه اخراج کنند اعتصاب کنند و با اینگونه مانور ها بحق خود برسند سپری شده است .
سندیکاهای جدید باید با به ایدئولژی جدید مجهز باشند که تناسب با تکامل تکنیک داشته باشد و مناسب با حالت توسعه سریع اقتصادی باشد . سندیکاهای جدید باید به کمک و ارشاد دولت ( البته منظور دولت ناسیونالیست است زیرا دولتهای لیبرالیست این گونه کارهای اساسی را وظیفه خود نمی دانند ) . بصورت کانون های آموزش و کانون های تعاون و توسعه در آید که نه تنها بتواند از حقوق کارگران در وضع موجود دفاع کند بلکه بتواند آن ها را برای استفاده از شرایط فردا نیز آماده سازد .
بیمه و تامین
تاکنون بزرگترین هدف سندیکاها بیمه بود ولی دیگر تنها بیمه کافی نیست بلکه باید سخن از تامین به میان آورد . سندیکاهای متکی بر اندیشه های ریشه گرفته از اندیویدآلیسم ( فرد پرستی ) هدف خود را بر بیمه اعضاء استوار میداشته اند . در حالیکه تکامل تکنیک و تکامل اقتصاد ایجاب می کند که در این هدف تغییر اساسی حاصل شود واز این رواست که سندیکا های ناسیونالیستی هدف خود را بر تامین قرار می دهند .
برای ملت یا فرد
قبل از آنکه به تشریح فرق بیمه و تامین بپردازیم تذکر نکته دیگری را لازم می دانیم : شاید بعضی از اینکه ما اساس فکری سندیکاها را از اندیوید آلیسم و مکاتب لیبرالیستی می دانیم دچار تعجب شوند و چنین گمان کنند که سندیکاها بر ریشه های اندیشه سوسیالیستی استوار هستند و شاید باز چنین گمان کنند که سوسیالیسم طرز تفکری است که در نقطه مقابل اندیویدآلیسم قرار گرفته است . چنین ایرادی اگر پیش آید بعلت این است که در به کار بردن اصطلاحات دقت کافی مبذول نگشته است . سوسیالیسم طرز فکر و یا مکتب مشخصی نیست که مفهوم دقیق و روشنی داشته باشد . سوابق تاریخی نشان داده است که جمعیت ها و گروههائی با طرز فکر های کاملا ً متفاوت و حتی متضاد خود را سوسیالیست نامیده اند . اصطلاحات اجتماعی بعضی دارای مفهوم بسیط و بعضی دارای مفهوم مرکب اند . اصطلاحات بسیط آنهائی است که لااقل در نزد جماعت بسیار دارای مفهوم مشترکی است ولی اصطلاحات مرکب از آن کلماتی ا:.8)ت که در نزد شنوندگان مختلف مفهوم های گوناگون دارد و غالباً باید آن را بچند مفهوم بسیط تجزیه کرد تا قابل شناسائی باشد .
سوسیالیسم نیز دارای مفهوم مرکبی است . از زمان لوریه وربرت اوون تا عصر ما که کسانی دم از سوسیالیسم غربی میزنند ، صدها گونه طرز فکر پدید آمده است که همه نام سوسیالیسم را به یدک می کشیده اند . ولی اگر طرز فکر هر یک از این گروهها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم تفاوتهای بسیار در آن می یابیم .
بنابراین چون سوسیالیسم ،به اعتباریکه گفتیم ، مفهوم بسیطی ندارد ، نمی توان شناخت مفهوم دیگری را بر آن متکی ساخت .
ممکن است اعضاء بعضی از سندیکاها ، به اعتباری ، سوسیالیست شناخته شوند ولی این خصوصیت عمومیت ندارد و نمی توان گفت فکر تشکیل سندیکا و اندیشه های سوسیالیستی بدلیل آنکه در عصر خاصی همزمان بوده اند ، بستگی الزام آوری دارند . اما اگر ما میگوئیم سندیکاها تا به عصر ما از ریشه های فکری اندیویدآلیستی ریشه گرفته اند مبتنی بر تعریف و اعتبار خاصی است . هر شخص یا هر گروه در تامین منافع خود واقعاً و یا ظاهراً مصلحت پیکر اجتماعی را که آن شخص یا گروه جزئی از آنست منظور نکند ، از نظر ما اندیویدآلیست می باشد .
واقعیت آن است که در جهان هر فرد وابسته به وجود ملتی است و هر گروه اجتماعی در تاروپود پیکر ملتی موجودیت دارد . وجود ملت قوانین هستی خود را با صدها وسیله بر موجودیت هر فرد و یا هر سازمان و گروه اجتماعی جاری می سازد . پس اگر طرز فکری بر واقع بینی استوار باشد ، پیوند فرد و یا گروه اجتماعی را با ملت منظور می دارد و بدان می اندیشد . خارج از کادر واقعیت ، هر اندیشه و طرز تفکری وجود داشته باشد مبتنی بر قبول اصل دیگری است و این اصل همان فرد پرستی است که موجودیت منتزع شده فرد را اصالت می بخشد و موجب پدیدآمدن مکاتب موهوم و غیر واقعی می گردد.
بنابراین چه بسا مکاتب سوسیالیستی هستند که در تحلیل آن به ریشه های اندیویدآلیستی برخورد می کنیم . بعبارت دیگر ما نگرش های اجتماعی را دو گونه بیشتر نمی شناسیم ، یکی نگرشهای واقع بینانه که رابطه فرد و گروههای اجتماعی را با موجودیت ملت انکار نمی کنند و قوانین کلی حیات ملت را بر وجود افراد و سازمانها جاری می بینند و توصیه های آنان نیز بر اساس وجود همین رابطه کل به جزئی در مورد ملت یا فرد و یا سازمان ویا گروه اجتماعی است . دیگری نگرشی است که رابطه ملت و افراد یا گروههای اجتماعی را نادیده می گیرد و برای فرد یا گروه اجتماعی مصلحتی و منفعتی جدای از مصلحت و منفعت ملت در نظر می آورد
بر هر یک از این دو نگرش گروهی از مکتبهای سیاسی اجتماعی و اقتصادی استوارند . گروههای دوم به هر نام که باشند بر پایه های فرد پرستی ( اندیویدوآلیسم ) بنیاد گرفته اند .
موجودیت سندیکا تاکنون ، لااقل از لحاظ شکل ظاهری کار بر پایه فردپرستی استوار بوده است و چه بسا سندیکاها منکر داشتن دید سیاسی می شوند و بدینوسیله اعتراف می کنند که ورای مسائل صنفی و گروهی نمی خواهند نگرشی داشته باشند . درصورتیکه سندیکا های ناسیونالیستی باز آوردن مفهوم سندیکا بعرصه واقعیات و دور کردن آن از چنگال اندیشه های سودپرستانه می باشد.
سندیکای قدیم و بیمه
اگر عملیات سندیکاهای اندیویدآلیستی را موردتجزیه و تحلیل قرار دهیم ، هدفی که برای این عملیات می توانیم قائل شویم بیمه شرایط موجود است و اگر از این حد فراتر روند در جهت کم کردن از مقدار کالا یا خدمتی است که ارائه می کنند و زیاد کردن بر قیمت و یا دستمزدی است که طلب می نمایند . بهمین دلیل در هر جا که مقررات بیمه اجتماعی بموقع اجرا گذارده شود سندیکاهای آن چنانی عملاً فلسفه وجودی خود را از دست می دهند و تنها بصورت عامل نظارت کننده ای در مورد اجرای مقررات بیمه اجتماعی در می آیند . سندیکاها عملاً مراقب آن هستند که کارگران را از کارخانه اخراج نکنند و در موقع حوادث و سوانح حقوق قانونی آنها را بپردازند . درمورد سندیکاهایی که جنبه صنفی دارد مهم ترین مسائل سندیکا معطوف بجلوگیری از رقابت و تقسیم عادلانه محیط کار است تا از تصادمات ، اعضای سندیکا جلوگیری شود و در موارد برخورد با مقامات دیگر از حقوق عضو یا اعضاء سندیکا دفاع می نمایند . وقتی اینگونه مقررات را مورد بررسی قرار دهیم در می یابیم ، فرض سندیکا آنست که اعضای آن گرد آمده اند تا بتوانند موجودیت خود را در وضعی که دارند حفظ کنند و از آن چه هستند عقب ترنروند بعضی از سندیکاهای جدید بعضی از روشهای تعاونی را نیزبر عملیات خود افزوده اند و از نوعی روش تعاونی مصرف یا اعتبار نیز استفاده می کنند .
روشهائی که سندیکا ها برای دفاع حقوق خود بکار میبرند استفاده از امکانات قانونی است ، یعنی سندیکا سعی می کند به عنوان یک وکیل مدافع ازحقوق اعضای خود دفاع کند و یا اعتراضات دسته جمعی است که در این مورد کوشش می شود تا از پشتیبانی افکار عمومی و رقابتهای سیاسی به نفع خود بهره برداری نمایند .
با توجه به این خصوصیات می توان گفت که هدف عملیات سندیکاهای اندیویدآلیستی حفظ وضع موجود است که در کلمه بیمه خلاصه می شود یا بعبارت دیگر اگر بتوانند مقررات بیمه را در مورد خود معمول دارند توانسته اند وسیله مناسبی برای حفظ وضع موجود بدست آورند . به تعبیری دیگر ، اینگونه سندیکاها از موجودیت گروه های مولد تنها در وضع سکونی ( استاتیک ) آن دفاع می کنند ، و به تحولات تکنیک و دگرگونی های آینده و لزوم هم آهنگی با فعالیت های دیگر توجهی ندارند و بعبارت دیگر بجنبه دینامیک موجودیت گروه های مولد توجه ندارند . در حالیکه هر یک از گروههای مولد در جهان کنونی از دو نظر در معرض تحولات سریع می باشند یکی از نظر تکامل تکنیک و روشهای علمی و دیگر از نظر هم آهنگی با تحولات اقتصاد ملی ، روشهای علمی و فنی و نیز روشهای توسعه اقتصادی در عصر ما با سرعتی دگرگونی و تکامل می یابند که بر هر یک از گروههای تولید ، این دو عامل بیشترین اثر را می گذارند . بین صد سال تا پنجاه سال پیش اگر نجارها و یا کفاشها یک اتحادیه صنفی و به اصطلاح کلی تر یک سندیکا می داشتند که تنها در پی بیمه وضع موجود آنها بود دیگر هیچ غمی نداشتند . زیرا می توانستند مطمئن باشند که با دفاع صنفی که از موجودیت خود می کنند تا آخر عمر کسب و کار خود را حفظ خواهند کرد . ولی اکنون زمان دیگری است دستگاههائی پدید آمده است که دریک روز می توانند به اندازه تمام عمر اعضای صنف کفاش ، کفش تهیه کند و بدون شک چنین دستگاهی تا زمانی دیگر جای خود را بدستگاه دیگر خواهد داد که اکنون نمی توانیم تصور آن را بکنیم از طرف دیگر فعالیت های اقتصادی د:/..لت که بدنبال مقاصد سیاسی در حرکت است بر همه شئون اقتصادی بخش خصوصی تاثیر می گذارد سیاست اقتصادی دولتها می توانند در جهتی باشند که یک صنف گمنام را یک باره احیاء کند و یا درجهتی باشد که یک رسته قوی و نیرومند را یکباره از میا ن بردارد و یا دگرگون کند . فرض کنید اکنون قریب صد هزار تاکسی در بعضی از شهر های بزرگ بکار مشغول است در صورتیکه دولت نیز برای تسهیل رفت و آمد درصدد بوجود آوردن قطار زیر زمینی می باشد . آیا سندیکای تاکسی رانان می توانند در برابر این تصمیم دولت مقاومت کند و استدلال نماید که بوجود آمدن قطار زیر زمینی مانع کسب و کار آنها خواهد شد ؟
بنا بر این فعالیت های اقتصادی این زمان بدو منبع قدرت بسته شده است که با سرعت در حال دگرگونی و تغییر است . سندیکای عصر ما باید بتواند از منافع اعضای خود در چنین حالت تغییر و تکامل سریع دفاع کند ، باید در عین حال که با این گردش تند حرکت می کند به فکر سامان دادن آینده اعضای خود باشد و تنها کافی نیست که سندیکا به شرایط امروز توجه داشته باشد بلکه باید بتواند شرایط فردا را نیز به حساب آورد و بهمین دلیل است که میگوئیم کافی نیست به بیمه وضع موجود بپردازد بلکه باید به تامین وضع آینده توجه داشته باشد . روشهای اعتراض آمیز مبارزات سندیکائی باید جای خود را به روش های پر تحرکی بدهد که از بصیرت کافی برخوردار باشد . شرایط فردا را درک کند و سازمانهای موجود را برای انتقال به وضع فردا توسعه دهد .
سندیکای جدید و تامین
سیاست اجتماعی ناسیونالیسم فلسفه موجودی سندیکاها را دگرگون خواهد کرد . دیگر سندیکا بخاطر آن نخواهد بود که وضع موجود را حفظ کند بلکه دنبال کردن هدفهای عالیتری در برابر تشکیلات سندیکائی مطرح است . سندیکاهای ناسیونالیستی سازمانی است که موجودیت دستگاههای تولید را از جنبه نیروی انسانی در مسیر تحولات تکاملی تکنیک و در مسیر واقعیات سیاست ملی قرار می دهد و در چنین تاروپودی شرایط کاررا برای اعضاء سندیکا و شرایط زندگی را برای خانواده های آنان تامین می نماید . اگر این ویژگیها برای سندیکا در نظر گرفته شود لازم است در طرز کار آن ، سازمان داخلی و ارتباطی که با سازمان های هدایت کننده دولتی دارد ، تغییرات اساسی پدیدآید .
طرز کار سندیکا ها باید بر یک دور اندیشی در مورد جامعه ای که در آن زندگانی می کنند و حرفه ایکه بدان اشتغال دارند استوار گردد. تطبیق با سیر تحولات تکنیک بزرگترین وظیفه سندیکا های آینده را تشکیل می دهد . سندیکا ها باید توانائی آن را پیدا کنند که اعضاء خود را برای کار در شرایط فردا آماده سازند و از این رو است که باید هر سندیکا بسازمان آموزشی مجهزی تبدیل شود ، که وظیفه آموزش ضمن خدمت اعضای خود را بعهده گیرد . چهره مخوفی را که صنعت در آغاز قرن بیستم بخود گرفته بود بر اثر تکامل تکنیک و احتیاج به کارگران متخصص تدریجاً دگرگون می شود و از این رو به پیروی از تغییر چهرۀ جامعه صنعتی ، تکاملی نیز درچهرۀ سندیکاها باید پدید آید . در آغاز قرن بیستم کارخانه ها بر اساس تکنیکهای ساده سازمان بندی می شد و توده کارگران معمولاً با مهارتهای ناچیز بکار مشغول می شدند .از لحاظ مهارت غالباً بین کارگرانیکه بکار مشغول بودند و بیکارانیکه در خارج بسر می بردند تفاوتی نبود و به همین دلیل کارفرمایان همیشه می توانستند با توسل به حربه اخراج و جانشین کردن یک بیکاره خیابان بجای کارگر شاغل هدفهای سودجویانه خود را تعقیب کنند و نیز بهمین دلیل سندیکاهای اولیه بیشتر در صدد بودند که ازحقوق کارگران در برابر تهدید اخراج دفاع نمایند . آنچه را که چهره مخوف صنعت نامیدیم عبارت از همین جانشین شدن کارگران ساده و فاقد مهارت بود بجای استاد کاران ورزیده و ماهر که ویژه دوره های قبل از ماشینی شدن کارگاهها بود . ولی تکامل تکنیک بار دیگر چهره سازمانهای صنعتی را بسود کارگران ورزیده و ماهر تغییر داده است و روز به روز از تعداد آنگونه کارگران ساده و فاقد مهارت که بسهولت بتوان نظیر آنان را در کوچه و خیابان پیدا کرد کاسته می شود . اگر تا دیروز کارگران به این دلیل کار خود را از دست می دادند که کارفرما مایل بود جای آنان را بکارگر ساده ای بدهد که دستمزد کمتر دریافت کند ، امروز کارگران بدلیل آن کار خود را از دست می دهند که از مهارت کافی برخوردار نیستند .
وضع اعضاء سندیکاها را عدم مهارت بیشتر از رقابت بیکاران تهدید می کند ، بنابراین سندیکاهای جدید باید با سازمانهای مجهز خود در صدد افزودن بر مهارت اعضاء خود باشند و آنها را برای کار در کارگاههای جدید و با وسائل جدید تعلیم بدهند و آماده سازند .
برنامه دیگری را که سندیکاها باید دنبال کنند ، تطبیق دادن وضع سازمانهای تولید از جهت نیروی انسانی با نیازمندی های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جامعه می باشد . سندیکاها باید در اعضاء خود قدرت درک موقعیت جهانی یک ملت را پدید آورند حیات سندیکا جدای از حیات ملت نیست و تحولات زندگی سیاسی ملت بر جزئیات کارسندیکاها تاثیر می گذارد .
زمانیکه سندیکاها می توانستند حالت انزوائی برای خود فرض کنند سپری شده است و سندیکاهای آینده واحد مستقلی بشمار نمی آیند بلکه درحکم سازمانی هستند که باید با سازمانهای دیگر هم آهنگی و هم بستگی کامل داشته باشند اینکه اعضای هر سندیکا درچه محیطی بتوانند فعالیت کنند درچه شهرهایی بتوانند به سازمان خود گسترش دهند ، چگونه عملیاتی را بتوانند تعقیب کنند هیچ یک مسائلی نیست که در چهار دیوار داخلی سندیکا قابل حل و فصل باشد . وظیفه کلی یک سندیکا و چگونگی و حدود فعالیت آن قبلاً باید در چهارچوب سیاست ملی حل شود و سپس طرز اجرای سیاست معین شده در کادر داخلی سندیکا مورد بحث قرار گیرد ، دورشدن از حالت انزوا و پیوند یافتن با حیات سیاسی ملت بزرگترین تحولی است که باید در کیفیت سندیکاها پدید آید، این خصوصیات ایجاب می کند که سندیکاها موقعیت حرفه خود را درچهارچوب سیاست کلی کشور مورد ارزیابی جدید قرار دهند و با درک شرایط واقعی بطراحی کار آینده خود بپردازند .
تمام این خصوصیاتی که برای سندیکاها شمردیم این حقیقت را روشن می سازد که سندیکاها در حال انزوا و بوسیله گردانندگان داخلی خود قادر به انجام وظائف خطیر و بزرگی که برای آنان منظور شده است نمی باشند . این وظیفه یک دولت آشنا به سیاست ناسیونالیستی است که سازمان دادن و هدایت سندیکاهای جدید را بعهده گیرد و این واحد های تشکیلاتی را بسازمانی مناسب درک تحولات ملی ، فنی و علمی تبدیل نماید و با فعالیت آن کار اعضاء و آسایش خانواده های آنان را تامین نمایند .