تئوری اقتصاد بدون نفت در دولت دکتر مصدق:
جمال حسن زاده: شعار اقتصاد بدون نفت که در آن زمان مطرح شد، تا چه حد زمینه عملی داشت؟ امروزه هنوز عده ای به این تز مصدق اعتقاد دارند و آن را می ستایند. در عمل چگونه شد؟
شهرام یزدی: متأسفانه آنچه که در عمل اتفاق افتاد یک فاجعه اقتصادی بود. دولت زاهدی بعدها گزارش مستندی را منتشر کرد که نشان داد دولت 28 ماهه مصدق 15 میلیارد ریال برابر 5/1 میلیارد تومان (به ارزش سال 1332) از ذخائر ارزی و ریالی کشور مصرف نموده و موجودی تمامی صندوق ها و خزانه کشور منهای صندوق بازنشستگی را خرج کرده و به خزانه بدهکار بوده است. این شامل 420 میلیون تومان انتشار اسکناس بدون پشتوانه نیز می شد که صرف امور جاری و پرداخت حقوق کارمندان دولت شد و در نهایت خزانه دولت خالی و در واقع کشور ورشکسته بود. تنخواه گردان دولت مصدق برای سال 1332 برابر 15 میلیون تومان بود که تا 27 مرداد 32 برابر 5/12 میلیون تومان را خرج کرده و برای 7 ماه باقی سال دولت 5/2 میلیون تومان تنخواه داشت.
صادرات غیر نفتی که گفته می شود افزایش داشته را مطالعه کنید و ببینید کلاً چقدر بوده که بتواند مشکل مملکت را حل کند. آن ها که می گویند ایران در زمان مصدق تراز بازرگانی مثبت داشته بدین علت بوده که واردات کاهش و در مواردی قطع شده بوده است. کالاهای اساسی به کشور وارد نمی شدند. وقتی مصدق برای واردات چند هزار تن شکر نسیه از آمریکا التماس و گدایی می کند و آمریکا نمی پذیرد معلوم است واردات قطع می شود و همان صادرات اندک از واردات پیشی می گیرد.
وقتی پول نداشتیم شکر و مایحتاج عمومی مردم و کارخانجات صنعتی بزرگ را بخریم، وقتی پول حقوق کارمندان دولت را نداشتیم بدهیم چه جای تعریف و تمجید از اقتصاد بدون نفت است؟ این حرف ها شبیه قصه اند و نباید کسی آن ها را باور کند. وقتی می گویم اطلاعات غلط به مردم می دهند نمونه اش همین آمارهای اقتصادی است. من اقتصاددانی را می شناسم که می گوید تنها تراز مثبت تجاری قبل از انقلاب مربوط به دوران دکتر مصدق است. باید پرسید آمار واردات چقدر افت کرده بود؟ کدام کارخانجات و صنایع مهمی وارد کشور شد که واردات بالا برود؟ چقدر طرح توسعه در کشور اجرا شد؟ واقعیت آنست که رکود اقتصادی در کشور همه جا را فرا گرفته بود و بسیاری طرح های عمرانی متوقف بودند. ناامنی و تشنج در تمامی استان ها حاکم بود!
حزب توده بسیاری از صنایع را در تهران، اصفهان، تبریز و ... به اسم اعتصابات کارگری مختل کرده بود تا جایی که اقدامات حزب توده در حوزه کارگری و صنعتی کشور به یک بحران ملی بدل شده بود که در خاطرات امیرتیمور کلالی وزیر کار دولت مصدق و وزیر کشور چند هفته¬ای آن به کرات اشاره شده است ! ایشان به دفعات از تأثیر حزب توده بر محیط های کارگری و صنعتی به مصدق تذکر می داده و وی توجه نمی کرده است.
دکتر مصدق می گفته علت تمایل مردم به حزب توده، مشکل اقتصادیات و فقر است. اگر ما مشکل اقتصادی مردم را حل کنیم کسی سراغ حزب توده نمی رود. آقای کلالی، مفتاح، حسین علاء و بسیاری دیگر معتقد بودند آن ها که مرتب ترک کار و اعتصاب می نند مشکل مالی ندارند و قصدشان از بین بردن امنیت در کشور است.
این افراد وقتی به مصدق تذکر می دادند و ایشان را بی تفاوت می یافتند، گلایه های خود را نزد شاه می بردند. امیرتیمور کلالی در حضور شاه می گوید اگر اعلی حضرت از اوضاع مملکت خبر ندارند که خیلی تأسف آورست برای خودش و اگر از کارهای دولت و وضع مملکت خبر دارید و واکنش نشان نمی دهید که این هم باعث تأسف است. زیرا اساس سلطنت و امنیت کشور زیر سؤال است و مصدق واکنش مناسبی نشان نمی دهد و لذا ضروریست که شاهنشاه شخصاً در مسائل مهم وارد شوند و به دولت برای اجرای وظایفش فشار آورند و کنترل اوضاع ناامن مملکت را در دست گیرند!
جمال حسن زاده: آیا می توانید در چند نمونه از رجال و روحانیونی را که از دکتر مصدق نزد شاه گلایه می کردند را نام ببرید؟
شهرام یزدی: بر اساس اطلاعات موجود، آیت اللّه بهبهانی از جمله کسانی است که به حضور شاه رفته و به نمایندگی از جامعه روحانیت ایران از گسترش کمونیسم، فقر و رکود اقتصادی و ناامنی گسترده کشور گلایه کرده است. حسین مکی، مظفر بقایی، نمایندگان مجلس، وزرای کابینه مصدق مانند حسین علاء و امیر تیمور کلالی، ارتشیان و بسیاری دیگر که اسامی شان در تاریخ هست از وضع بد مملکت به شاه شکایت می کنند تا جایی که محمدرضا شاه که یک سال اول پشت سر مصدق ایستاده بود به ایشان تذکر می دهد که این چه وضع مملکت داری است؟ حزب توده در روزنامه هایش به دربار فحش می دهد و مملکت را به تعطیلی کشانده و دولت ساکت است. این ها به سادگی در خیابان ها میتینگ برگزار می کنند و مقاومتی در مقابلشان نیست. در عوض مصدق به جای واکنش مناسب نسبت به دیدار مخالفین دولت با شاه و دربار معترض شد و حتی ملاقات های ایشان را محدود ساخت و تا جایی پیش رفت که ایشان را متهم به دخالت و کار شکنی در امور دولت کرد و از ایشان خواست که ترتیب خروج اشرف و مادر شاه از کشور را فراهم آورد تا در کار دولت دخالت نشود. درخواست های گستاخانه ای که در تاریخ ایران سابقه ندارد!!!
جمال حسن زاده: این کار مصدق یعنی آزاد گذاشتن حزب توده دلیل خاصی داشت؟
شهرام یزدی: دکتر مصدق قصد داشت که از اختلاف شوروی و انگلستان در ایران استفاده کرده و شوروی را در کنار خود نگهدارد. وی شوروی را آزاد می گذاشت که جلو انگلیسی ها در ایران بایستد و پشتوانه ایران در برخورد با انگلیس باشد.
جمال حسن زاده: آقای مصدق با توجه به این که تاریخچه این دو کشور را در ایران می دانست، فکرش بیش از حد خوش بینانه نبود؟
شهرام یزدی: کاملاً خوش بینانه بود. یکی از مشکلات مصدق این بود که ایشان نمی توانست مسائل مهم را جدی بگیرد. او فکر می کرد قدرت های بزرگ بر سر ایران با هم خواهند جنگید. ایشان می اندیشید که با 2 هفته نفت نفروختن همه کشورها به انگلیس فشار می آورند و می آیند مثل صف نانوایی می ایستند و از ایشان نفت می خرند. وی فکر می کرد دنیا محتاج نفت ایران است. تولید نفت ایران در سال 1329 برابر 600 هزار بشکه در روز بود که در سال های 1330 و 31 به 27 هزار بشکه در روز رسید که مصرف داخلی داشت و جالب تر آن که بازار جهانی در مقابل کسری 600 هزار بشکه ای ایران یک میلیون و یکصد هزار بشکه نفت تولید می کند. یعنی حدود 500 هزار بشکه در روز بیش از نیاز! این تولید باعث به وجود آمدن مازاد عرضه نفت شد. موضوعی که مانع بازگشت سریع ایران به بازار نفت در دولت زاهدی گردید. حکایت امروز ایران است که ما فکر می کردیم اگر 2 میلیون بشکه نفت ایران به بازار جهانی تزریق نشود نفت به بشکه ای 150 دلار می رسد، در حالی که نفت ایران از اوایل تیر امسال تحریم شد و قیمت نفت نیز از 114 دلار به 80 تا 100 دلار کاهش یافت. یعنی کشورهای دیگر جایگزین می کنند. این یکی دیگر از اشتباهات دکتر مصدق بود. زیرا ایشان مشاورین نفتی حرفه ای نداشت. آقای حسین علاء به نزد دکتر مصدق می رود و حاج محمد نمازی تاجر بین المللی و کارشناس نفتی مقیم خارج از ایران (مؤسس بیمارستان نمازی شیراز و خیر بزرگ این شهر) را به وی معرفی می کند و گزارش نفتی را به مصدق می دهد. در این گزارش به مسائل بازار جهانی نفت اشاره شده بود ولی مصدق اعتنایی به این گزارش نمی کند. جالبست که دکتر پرویز مینا از کارشناسان بین المللی نفت در خاطرات خود نوشته که دکتر مصدق هرگز از نظر کارشناسی ایشان و متخصصین شرکت نفت بهره نمی گیرد زیرا اعتقادی به ایشان نداشت و آن ها را به وابستگی به انگلیس متهم می ساخت. اگر افراد فنی مورد مشورت قرار می گرفتند ایشان را از موانع ملی شدن نفت و معضلات امور آگاه می ساختند. ایرانی که نفتکش نداشت، بازار نفت نداشت چگونه می خواست در غیاب 8 خواهران نفتی، نفتش را راهی بازار جهانی کند؟ وقتی 95 درصد بازار جهانی و پالایشگاه های نفت دنیا در انحصار چند شرکت بین المللی است و این پالایشگاه ها نفت خام خود را از منابع نفتی 8 خواهران تأمین می کنند، ایران به کدامین پالایشگاه ها می خواهد نفت خام بفروشد؟ جز ژاپن و ایتالیا که بعداً آمدند از ایران خرید کردند و از تخفیف 50 درصدی قیمت نفت بهره بردند و با انگلیس درگیر شدند دیگر ما چه مشتری داشتیم؟ این دو کشور هم هر وقت تخفیف 50 درصدی تمام می شد ایران را ترک می کردند زیرا خرید نفت به قیمت جهانی با این همه دردسر با انگلستان چه سودی داشت؟ این مواردی است که ما می گوییم آقای دکتر مصدق از مسائل بی اطلاع بود و مسائل مهم داخلی و خارجی را جدی نمی گرفت. آقای دکتر احمدی نژاد هم یکی دیگر از کسانی است که با ساده کردن صورت مسئله ها سعی می کند به پاسخ های ساده برسد و مرتب با اشتباهات محاسباتی مواجه می شود و خواهید دید که اشتباهات مکرر وی به چه سرانجامی خواهد رسید. فقط باید صبر کرد تا کارنامه فعالیت های 8 ساله ایشان نوشته شود و آنوقت نتیجه ساده انگاری ا:8.9شان بر اقتصاد و جامعه ایران هویدا خواهد شد. امروز هم ما به استناد آمار ها و اسناد مشغول بررسی کارنامه دولت 28 ماهه دکتر محمد مصدق هستیم و...!