صادق زیباکلام، پژوهشگر و تحليلگر سياسي معتقد است که یکی از تحریفهای تاریخی در رابطه با خروج محمدرضا شاه از ایران، فرار وی از ایران است. در حالی که این تعبیر، براساس تئوریهای توطئه است و نشان میدهد که نقشه کودتا بعد از خروج شاه نیز تحریف تاریخی است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، در پی گفتوگو با موسی حقانی، پژوهشگر و تاریخنگار معاصر ایران به سراغ صادق زيباكلام، استاد دانشگاه تهران، پژوهشگر و تحليلگر سياسي رفتهایم. وی با دیدگاههایی كاملا متفاوت از خوانش و روایت حقانی، درباره روايتهاي تاريخي تاليف شده از اين ماجرا در آثار مختلف و صحت آنها گفت: درباره انقلاب اسلامي ايران و خروج محمدرضا شاه پهلوي از ايران سه تحريف تاريخي بزرگ در طول این سالها صورت گرفته است. از جمله مسايل تحريف شده، تصويري است كه از محمدرضا شاه بعد از انقلاب ترسيم شده است و اینکه وي با اتكا و دستور آمريكاييها كنترل حكومت را به دست گرفته بود و با پشتيباني آنها دست به كشتار و قتل عام ميزد.
*فرار شاه از ایران تحریف تاریخی است
وی ادامه داد: دومين واقعيت تحريف شده از شاه، اين است كه وي به دليل فشارها و قيامهاي مردمي ناگزير به «فرار» از كشور شد، درحاليكه او از ايران فرار نكرد و سومين تحريف صورت گرفته آن است كه بيان ميشود بعد از اينكه شاه از ايران فرار كرد، در آبان سال 1358، آمريكاييها او را به آمريكا بردند و اين نقشه را در سر ميپروراندند كه در جريان كودتايي مثل كودتاي 28 مرداد 1332 وي را بر سرير قدرت بازگردانند اما در رد اين تئوريها و روايتهايي كه در اينباره صورت گرفته است، ميتوان دلايل بسیاری آورد.
نويسنده كتاب «از دموکراسی تا مردمسالاری دینی» در توضيح اين مطلب گفت: واقعيت اين است كه تصور محمدرضا شاه در طول دوران سلطنت خود بر اين بود كه وي به دليل اقدامات و اصلاحات ترقيخواهانه خود تحت عناوين «انقلاب سفيد شاه و ملت»، «اصلاحات اراضي»، «دادن حق طلاق به زنان»، «ايجاد سپاه دانش»، اقدامات «صنعتيشدن» و ساير اقداماتي از اين دست توانسته است بسياري از اقشار مردم از كشاورزان تا زنان و جوانان را طرفدار خود كند.
اين پژوهشگر معاصر، يكي از دلايل اين تصور شاه را در مصاحبههايي كه شاه با خبرنگاران غربي داشت، دانست و گفت: زمانيكه يكي از خبرنگاران از سنگيني پرونده حقوق بشر و زندانيان سياسي در حكومت وي سوال كرد، محمدرضا شاه همواره پاسخ ميداد كه ما ميپذيريم كه در داخل حكومت، مخالفاني داريم؛ چراكه در هر جامعهاي مخالفتهايي صورت ميگيرد؛ بدين معني كه شاه همواره مخالفان خود را در دو دسته منحصر ميدانست. دسته نخست مخالفان را چپها، ماركسيتها و دگرانديشان و دسته دوم را كساني ميدانست كه به آنها «مذهبيون قشري» لقب داده بود و نميتوانست خارج از اين دو دسته مخالفاني براي خود ببيند؛ چرا كه ميپنداشت اين دو دسته نيز به دليل اقدامات ترقيخواهانهاش با او مخالفند درحاليكه بيشتر مردم چنين نظري در مورد وي ندارند.
نويسنده كتاب «از هانتینگتون و خاتمی تا بنلادن» ادامه داد: اتفاقي كه در دوران انقلاب افتاد و تحريف تاريخي فرار شاه را رد ميكند، اين است كه زمانيكه شاه نخستين راهپيماييهاي صدهزار نفري مردم را با هليكوپتر ديد، نميتوانست اين واقعيت تلخ را بپذيرد و ذهنيتي كه ميپنداشت اكثر اقشار مردمي طرفدار وي هستند، درهم شكسته شد. بنابراين شاه اساسا آنچنان شگفتزده و دچار سرگشتگي از اين واقعيت دردناك شده بود كه تمام اراده خود را براي بقاي حكومت از دست داد. چنانكه اين موضوع را افراد بسياري كه عملا درگير اين ماجرا در ابتداي انقلاب بودند، تاييد ميكنند. بنابراين شاه با از دست دادن قدرت تصميمگيري، به خواست خود از ايران خارج شد و فراري در كار نبود.
*سردرگمي آمريكاييها از شورشهاي مردمي ايران
نويسنده كتاب «توهم توطئه» در ادامه سخنان خود اظهار كرد: پس از اثبات اين مدعا كه شاه عملا قدرت تصميمگيري خود را از دست داده بود، وارد ديگر تحريف تاريخي(سرسپرده آمريكاييها) ميشويم، براي اينكه آمريكاييها هم، مانند شاه با اين گستردگي مخالفت غافلگير شده بودند و درخصوص «چه بايد كرد؟» نگاهي مشتركي در ميان آمريكاييها وجود نداشت (همانند واقعيت امروز ايران و آمريكا بر سر قضيه هستهاي ايران)، بخشي از دولت جيمي كارتر در سال 56-57 معتقد بر ايستادگي محمدرضا شاه در برابر مخالفان بوده، در حاليكه گروهي ديگر معتقد به رژيم استبدادي شاه بودند و نياز به اصلاحات سياسي در جامعه از سوي شاه را لازم و اساسي ميدانستند. بنابراين با وجود اين دو تفكر متضاد و علايم مختلف از سوي واشنگتن، اين ادعا كه شاه كاملا در اختيار آمريكاییهایی و سرسپرده آنها بود، رد ميشود.
نويسنده كتاب «جامعهشناسی به زبان ساده» درباره سومين تحريف تاريخي مبني بر برگرداندن شاه از طريق كودتا و به وسيله آمريكاييها كه در برخي از كتابهای تاريخي نوشته شده است، گفت: اين روايت نيز نميتواند با واقعيت سنخيت داشته باشد؛ چراكه اگر آمريكاييها ميخواستند، اين خواسته را عملي كنند، اين كودتا را در سال 1357، در همان بحبوبه انقلاب و قبل از 22 بهمن كه هنوز ارتش شاه يكپارچه بود و فرماندهان باوفاي شاه بر سر كار بودند، صورت ميگرفت. نه اينكه زمانيكه انقلاب شده و بسياري از فرماندهان وفادار شاه اعدام و مخفي شده بودند و صدها هزار اسلحه به دست مردم افتاده بود. از اينرو، امكان ايجاد كودتا در چنين شرايطي ممكن نبود.
*استيصال شاه؛ بزرگترين دليل خروج شاه از ايران
نويسنده كتاب «الف مثل اصطلاحات» در ادامه سخنان خود مبني بر دليل اصلي خروج محمدرضا شاه چه بوده است، جواب داد: دقيقا به دلیل مجموعه دلايلي كه در بالا مطرح شد، شاه به اين جمعبندي رسيده بود كه نميتواند ادامه و بقاي اين ممكت را به دست بگيرد و نه تنها مردم كشورش بلكه آمريكاييها و اروپاييها نيز خواستار كنارهگيري وي بودند و هرگونه مقاومتي بيفايده بود.
وي در تاييد سخنان خود مجددا به خاطرات فرماندهان نظامي و سران رژيم شاه اشاره كرد و گفت: مجموعه اين خاطرات، همگي استيصال شاه و بهتزدگي وي را به صورت مستند تاييد و واقعيتهاي تاريخ را گوشزد ميكنند.
نويسنده كتاب «سنت و مدرنیته» اظهار كرد: البته علاوه بر موارد بالا، اينكه ذات رژيم شاه، رژيمي استبدادي و ديكتاتوري بود و مردم خواهان آزادي مطبوعات، زندانيان سياسي، انتخابات آزاد، برپايي نظام دموكراتيك، حكومت قانون و ساير خواستههايي كه ميتوان با مراجعه به آرشيو دوران انقلاب به آنها پي برد اما در كنار اين عوامل، به واقعيتهاي ياد شده نيز بايد توجه كرد.
*روايتهاي تاريخي اين دوران، براساس تئوريهاي توطئه به تاليف درآمدهاند
نويسنده كتاب «ما چگونه ما شديم» در پايان سخنانش درباره آثار و كتابهايي كه در اينباره نوشته شدهاند، توضيح داد: متاسفانه همانطور كه در ابتداي سخنان خود اشاره كردم، پس از انقلاب اسلامي، در رابطه با «دلايل انقلاب»، «دلايل نارضايتي مردم»، «نقش گروهها»، «خواست مردم»، «خود شاه» و نقشي كه «آمريكاييها» داشتند، تحريفات بسيار زيادي صورت گرفته است اما مطمئن هستم آثاري در آينده بيرون خواهد آمد كه واقعيتها و حقايق تاريخي انقلاب را به تصوير ميكشند و از توجه به تئوريهاي توطئه، داييجان ناپلئوني و توهم خبري نيست.