«دولت عراق با اقدام شجاعانه قطع روابط سیاسی خود با انگلستان و ایران، به دنیای عرب ثابت کرد که این دولت در راه مصالح عالیه جامعه عربی از هیچ اقدامی فرو گذار نمی کند و با این تصمیم نشان داد که در راه مبارزه با استعمارگران به سخن تنها اکتفا نکرد و بلکه عملا و به طور مثبت گامهایی شجاعانه بر می دارد. تجاوز اخیر دولت انگلستان استعمارگر و شاه خائن به سه جزیره ابو موسی، طمب [تنب] بزرگ و طمب [تنب] کوچک به دنیا ثابت کرد که چگونه دولت های استعمارگر، دولت اسرائیل دیگری در منطقه خاورمیانه بوجود آورده و موشه دایان ها و گلدامایر ها را در لباس شاه می پرورانند.» (1)
اگر منبع این اعلامیه را نخوانید شاید حدس بزنید که این سخنگوی دولت امارات متحده عربی است که چنین اظهاراتی را درمورد جزایر سه گانه مطرح ساخته است و دولت ایران را به علت آن به اسرائیل دوم متهم کرده است.
ولی از عجایب روزگار این است که این اعلامیه در آن زمان توسط جریان روحانیت انقلابی در عراق صادر شده است. البته کمونیست ها، حزب توده، چریک های فدایی و سازمان مجاهدین خلق و دیگر عناصر اپوزیسیون نیز چنین موضعی داشتند و معتقد بودند این اقدامی است که شاه خائن به دستور اربابان امپریالیستی خود انجام داده است.
شاید کسانی که این اعلامیه را صادر کردند باورشان نشود که زمانی چنین موضعی علیه منافع امنیتی و استراتژیک ایران اتخاذ کرده اند. نتیجه منطقی این مواضع این بود که گویی شاه نباید این جزایر را باز پس می گرفت و باید آنها را در اختیار امارات متحده قرار می داد.
این قضیه جنبه های جدیدی را در تاریخ سیاسی ایران به ما نشان می دهد؛ اینکه در نگاه و برخورد با رژیم شاه، مخالفان هیچ درکی از مفهوم منافع ملی و مسایل امنیتی و استراتژیک ایران صرفنظر از نوع رژیم حاکم بر آن نداشتند و همه چیز را در پارادایم ضدیت با رژیم می دیدند.
آنها مخالفتشان با نظام حاکم آن چنان قطبی بود که برای بسیج نیرو علیه نظام چاره ای جز محکوم کردن تمام و کمال اقدامات آن نداشتند. این نقطه ضعف بزرگی است که تا امروز که ایران درگیر بحران هسته ای، امنیتی و تحریم اقتصادی است گریبان اپوزیسیون را رها نکرده و آنها واقع بینی سیاسی و منافع استراتژیک و قدرت ملی ایران را فدای بسیج سیاسی و راهبرد تغییر نظام می کنند.
برخی از اقدامات شاه که در زمان خودش از سوی مخالفان خیانت تلقی می شد، امروزه گذر زمان آنها را به عنوان اقداماتی نشان می دهد که منافع امنیتی ایران را در درازمدت تامین می کرد.(2)
باز پس گیری جزایر سه گانه که بعد از خاتمه اشغال نیروهای انگلیسی انجام گرفت، موقعیت استراتژیک ایران را در تنگه هرمز ارتقا بخشید. امری که نیروی دریایی ایران از آن به خوبی بهره می برد، هر چند شاه معتقد بود که باز پس گیری جزایر ارزش تبلیغاتی داشته است و لکه ننگی از دامان ایران برداشته شده است.
به جز این موارد نمونه های متعدد دیگری نیز می توان برشمرد که نشان دهنده درک غیر استراتژیک و فاقد عنصر منافع ملی مواضع اپوزیسیون (اعم از چپ، لیبرال و مذهبی) بوده است.
در همه این موارد شاه در جهت ارتقا قدرت ایران عمل می کرده یا با توجه به آرایش نیروهای منطقه ای و تهدیدهایی که از جانب عراق و دیگر کشورها متوجه ایران بوده عمل می کرده است.
وی به خوبی یاد گرفته بود که هر تغییر اساسی در روابط با قدرت ها از طریق قدرتمند شدن ایران امکان پذیر است و قدرت های بزرگ فقط به قدرت احترام می گذارند به عبارت دیگر هر رژیم دیگری نیز بود ممکن بود همین تصمیمات را اتخاذ کند.
شاید بهترین اثبات این مدعا تداوم این سیاستها در جمهوری اسلامی بعد از مارک های خائنانه ای است که در سالهای قبل و بعد انقلاب به این سیاستها زده شده است. برخی از سیاست های استراتژیک شاه در دهه پنجاه به این قرار است:
الف، باز پس گیری جزایر سه گانه
ب، کنترل خلیج فارس و حضور مقتدرانه در دریای خالیج فارس
ج، خرید سلاح های مدرن و پیشرفته
د، همکاری و اعطا کمک مالی و لجیستیکی به بارزانی و کردهای عراق برای تضعیف نظام عراق
ه، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر با عراق و توافقات مرزی جدید با این کشور
و، افتتاح و پیشبرد برنامه هسته ای ایران و سرمایه گذاری در صنایع هسته ای غرب
ز، افزایش تولید نفت و گاز و افزایش قیمت بین المللی آن
به جز مورد نخست که شرح آن رفت، در مورد کنترل خلیج فارس به وسیله نیروی دریایی ایران، مخالفان از آن به عنوان ژاندارمی خلیج فارس یاد می کردند و شاه را به عنوان مجری چشم و گوش بسته طرح های آمریکایی تلقی می کردند.
این، اتهامی بود که مدام تکرار می شد، در حالی که اسناد جدید منتشره از سوی شورای ملی امنیت آمریکا نشان می دهد که این طرح برخلاف آنچه که در آن زمان مطرح شد، طرحی بوده که از سوی شاه به آمریکا پیشنهاد شده (3) و وی با زیرکی از خلا قدرت در خلیج فارس که با خارج شدن نیروهای بریتانیایی و درگیری آمریکا در جنگ ویتنام ایجاد شده بود، توانست این ایده را به آمریکا بفروشد.
و این موضوعی است که خیلی ها که معتقد به قدرت منطقه ای ایران هستند در جهت احیا آن تلاش می کنند. بندهای ج، د، ه یک استراتژی سه گانه بود که بر درک درست و شامه تیز از خیزش و بر آمدن قدرتی در عراق خبر می داد که جز با تجاوز به همسایگانش نمی توانست خود را در جهان عرب به سروری برساند.
شاه براین باور بود که بریتانیا در رقابت و منازعه میان ایران و کشورهای عرب خلیج فارس منافعش را در سوی اعراب جستجو می کند. پرداخت وام کلان به صدام و عدم همکاری با آمریکا و اسرائیل در کمک به ملا مصطفی بارزانی رهبر کردها نشانه ای از این بد گمانی بود.(4)
علاوه بر این روابط نزدیک حزب بعث عراق با شوروی و خرید تسلیحاتی از روس ها تعادل قوا را به نفع عراق تغییر می داد. تشدید درگیری های مرزی که بعد از باز پس گیری جزایر سه گانه میان دو کشور رخ داد و عراق که مدعی بود مسئولیت باز پس گیری و احیا حقوق اعراب برعهده حزب بعث گذاشته شده و روابط نزدیکی که با اپوزیسون مذهبی – روحانی چپ و گروههای چریکی مخالف رژیم شاه داشت، در سودای باز پس گیری جزایر و احیا خوزستان به عنوان «عربستان» بود.
شاه با خرید سلاحهای پیشرفته و حمایت از مصطفی بارزانی و کردهای مسلح، عراق را پای میز مذاکره نشاند و قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر را که عمدتا به نفع ایران بود به امضا رسانید. در این حوزه نیز مخالفان که درک درستی از سوداهای عراق و خطری که برای امنیت و حاکمیت ارضی ایران داشت، نداشتند، شاه را متهم به اتلاف بیت المال و انبار کردن سلاحهای «پوسیده» غرب کردند.
پیشرفت و تجهیز فوق العاده نیروی هوایی ایران حتی آمریکا و لابی اسرائیل را در سالهای آخر حکومت شاه به هراس انداخت و آنها در راه فروش هواپیماهای اطلاعاتی اواکس به ایران کارشکنی کردند و در نهایت نیز ایران موفق به انتقال آنها نشد. این بی خبری از خطر هیولای صدام که از بطری رها شده بود به قدری بود که بعد از انقلاب هم تداوم داشت و موقعی که عراق به ایران حمله کرد کشور در تب دعوای جناح های سیاسی داخلی می سوخت و نه نظام و نه روشنفکران و نه مخالفان هشداری از این بابت به جامعه ندادند.
همان سلاح ها به ویژه نیروی هوایی ایران هم مانع بزرگی برای پیروزی برق آسای صدام بود. نکته تاریخی اینجاست که اگر شاه به جای صلح با عراق وارد جنگ با این کشور می شد که با تدوام سیاست های صدام امری اجتناب ناپذیر بود، شاید دیگر با انقلاب اسلامی مواجه نمی شد.
راه اندازی صنعت هسته ای و تولید شش میلیون بشکه نفت نیز اقداماتی خائنانه شمرده می شدند. از نظر مخالفان، انرژی هسته ای صرفا باج دهی به کمپانی های غربی بود آن هم برای صنعتی که به زعم آنها ایران به علت داشتن نفت احتیاجی بدان نداشت.
اکنون با غبار روبی سیاست ها معلوم می شود که سیاست شاه در این زمینه احیا قدرت ایران بوده است و او درک کرده بود که در فضای جنگ سرد زمان کمی در اختیار دارد که از نظر هسته ای قدرت ایران را ارتقا بخشد و البته اگر فضا اجازه دهد به بمب اتمی هم دست یابد.
برخلاف تبلیغاتی که اکنون از تریبون های رسمی ایران مطرح می شود که «به شاه اجازه داده بودند که این اقدامات را انجام دهد و اکنون نمی گذارند» آمریکایی هایی از همان اول نسبت به سرعت عمل شاه و تخصیص بودجه های کلان در مورد سیاست هسته ای ایران بدگمان بودند و بر اساس گزارش های شورای امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری جرالد فورد، «خطر حرکت ایران» به سمت ساخت بمب وجود داشت و جیمی کارتر نیز، آن طور که در نامه محرمانه ای که گری سیمور در کتاب مرکز مطالعات استراتژیک لندن آورده، به دولت های اصلی اروپایی نامه محرمانه داده بود و از آنها خواسته بود در غنی سازی اورانیوم با شاه همکاری نکنند.
آنچه که آن روز خیانت و واریز کردن بیت المال به کمپانی های غربی شمرده می شد، امروز از زاویه قدرت برای نظام جایگزین شده سلطنت آن قدر اهمیت دارد که حاضر است سنگین ترین صورتحساب عمر خود را برای آن پرداخت کند.
چرا جامعه چنین دیدگاهی پیدا می کند؟ امیر اسدالله علم در کتاب خاطرات خود این پدیده را چنین توصیف می کند که «مردم دولت را از خودشان نمی دانند و برخورد دولت با مردم طوری است که دستگاه هیات حاکمه قشون غالب است و مردم، مردم یک کشور مغلوب.» (5)
روحانیت انقلابی در آن زمان با این استدلال که «مفسد نمی تواند مصلح باشد» هر اقدام شاه را در این حوزه ها در جهت خیانت می دید و چپ ها نیز با استدلال دولت وابسته به امپریالیسم، هر اقدام شاه را گامی در جهت مطامع و مصالح امپریالیسم ارزیابی می کردند.
کسی نمی توانست تفکیکی میان سیاست های داخلی و خارجی داشته باشد و فکر نکند که اگر رژیم حاکم امتیازی بگیرد و یا از دست بدهد، همچون سرزمینهایی که جدا می شود، اثرش برای همیشه با ایران خواهد بود و در اینجا نباید برای یارگیری سیاسی منافع استراتژیک ایران را قربانی کرد.
آنچه که از این بازبینی تاریخ می توان آموخت این است که باید انقلابی های گذشته نگاهی انتقادی در این زمینه به دیدگاه های خود داشته باشند و فعالان و تحلیلگران امروز نیز نگاه نسبی تر و عمیق تری در تحلیل اقدامات قدرت های بزرگ در مورد ایران داشته باشند و در مورد سیاست های آنها برای تضعیف توان ملی ایران و قدرت های استراتژیک این کشور هورا نکشند.
سرنوشت این برخوردها به عشق های سودایی می ماند که مختصات خودش را درست ارزیابی نمی کند و در نهایت به حسرت، اندوه مستمر، تنفر و تحقیر ختم می شود.
۱- هفته نامه نهضت روحانیت سال اول شماره ۲ – ذی القعده ۹۱-دی ۱۳۵۰- به مدیریت سید محمود دعایی (گراور این اعلامیه در این نشانی در دسترس است : یادنامه ده فجر انقلاب اسلامی. به کوشش محمد جواد مظفر.تهران. بهمن ۱۳۶۷
۲ -خاطرات علم جلد دوم ص ۲۰۸
۳- مصاحبه با عباس میلانی قسمت اول www.irannegah2.com
۴- مصاحبه با عباس میلانی قسمت دومwww.irannegah2.com
۵- خاطرات علم جلد دوم ص ۲۱۵
منبع : بی بی سی فارسی