هر کجا که کردی هست آنجا ایران است
هر کجا که ایران است آنجا کردستان است
26 سال پیش تر از امروز، درست در آخرین روزهای دومین جنگ بلند کلاسیک قرن بیستم میان ایران و عراق و در آستانه نوروز بود که بیش از پنج هزار نفر از مردمان حلبچه بی آنکه زیر آوار ناشی از بمب یا به دلیل سینه های شکافته شده از شلیک گلوله دشمن یا زنده به گور شدن همچون انفال، جان خود را از دست بدهند؛ تنها و تنها در اثر سه بار نفس کشیدن، به سخت ترین و فجیع ترین حالت ممکن، جان کندند و جان دادند.
چراکه سپیده دمان به ناگاه، آسمان آبی شهرشان را در محاصره ابرهای سفید و کشنده ناشی از بمباران شیمیایی دیدند؛ بمبارانی که به دستور علی حسن المجید و تایید صدام حسین توسط جنگنده های این کشور صورت گرفته بود و این گونه شد که صبح آن روز، حلبچه شهید شد و نامش در تالار تراژدی های بزرگ قرن در کنار هیروشیما و ناکازاکی قرار گرفت، اما هزاران زن و کودک و مرد آواره و بی پناه کُرد دیگر که گلوهای بی نایشان از تنفس زیاد آن گازها تا حدی در امان مانده بود و در حالی که در پشت سر، نیروهای بعثی را در تعقیبشان و در بالا، مرزهای ترکیه را روی خود بسته می دیدند؛ در ماراتنی کُند و نفس گیر سرانجام خود را به آستانه تنها مرزهای باز و از آن مهم تر به میانه آغوش های گرم ایرانیان رساندند تا این بار مردم ایران در پاسخ به آن جمله تاریخی ملامصطفی بارزانی، رهبر فقید کُرد، که گفته بود: <<هرکجا که کردی هست آنجا ایران است>>، بگویند: <<هرکجا که ایران است آنجا کردستان است>>.
آری اینک 26 سال از آن فاجعه گذشته است و حلبچه شهید، نه تنها نمرده بلکه <<از شین به سوی ژین>> گام برداشته و همچنان با قامتی ایستاده، زنده است و نفس می کشد، زندگی در شهر جاری و ساری است؛ آسمان همچنان آبی و لبخندها بر لبان کودکان همچنان منقوش؛ اما دیگر نه علی شیمایی ای مانده است و نه صدام حسینی!