جمهوری اسلامی پاکستان کشوری است که نه بر اساس یک جغرافیای تاریخی مستمر و نه حتا غیر مستمر بنا شده باشد. این کشور با زمینه سازی های بریتانیا و کمپانی هند شرقی و در بحبوحه ی تلاش های ضد استعماری ملت هند، با اعلام و اصرار اقبال لاهوری و محمد علی جناح شکل داده شد. کشوری برای مسلمانان شبه قاره هند که فاصله 1600 کیلومتری باعث شد بخش شرقی آن با نام بنگلادش در سال 1971 کشور مستقلی شود. بخش غربی یا پاکستان کشوری است که در دو سوی رود سند قرار دارد. بخش بزرگی از سرزمین های ایرانی که در باختر رود سند است در این مولود استعماری قرار گرفته است. از زمان تشکیل پاکستان به دلایل عمدی و عمده مرزی به خصوص در منطقه کشمیر تنش دائمی بین این کشور و هند وجود داشته است، از این رو پاکستان که به تنهایی قدرت رزم آرایی در برابر هند را ندارد در پی یک کشور نیرومند که آن نیز منافعی در کسر قدرت هند داشته باشد تبدیل به یکی از مشتریان دائمی سلاح و تجهیزات نظامی جمهوری خلق چین که مرزهای طولانی با هند دارد شده است. پاکستان مسیر نزدیک و مناسب دسترسی از اقیانوس هند به آسیای مرکزی می باشد و چنانچه این کشور خلق نمی شد عبور از هند و ایران برای رسیدن به پشت مرزهای غربی چین و جنوب شوروی سابق و روسیه کنونی را برای قدرت های فرامنطقه ای سخت و یا غیر ممکن می کرد. موقعیت و توان این کشور ایجاب می کند تا همواره تاثیر مستقیم و بیشتر دست بالایی بر افغانستان داشته باشد تا از این طریق ارتباط با بخش مرکزی آسیا کامل، سهل و متداوم باشد؛ همانطور که همواره این تاثیر را به خصوص در دوره ی جنگ سرد و حضور سیاسی نظامی مسکو در افغانستان و ظهور طالبان گذاشته است. و اما در کشوری که به عنوان یک کریدور و با مخمر مذهب و از دو تکه بزرگ ایران و هند سرهم بندی شده است اصالت و فرهنگ و ثبات بروز نمی کند. اینجاست که پاکستان با بیش از 180 میلیون نفر جمعیت و مرزهای طولانی با هند و ایران و افغانستان محلی برای سرمایه گذاری حاکمان کشورهای عربی مذهب بنیان و ثروتمند و استعمار ساخته می شود تا از این سرزمین برای گسترش اهداف شوم ایدئولوژیک خود استفاده کنند. اینجاست که حدود بیست هزار مدرسه دینی به تولید آدم نمایان ضد انسانیت، تمدن ستیز و انتحاریونی می پردازند که هدف تعدادی از آن ها برپایی اسلام ناب، تعدادی دیگر اسلام راستین، بخشی دیگر اسلام حقیقی، گروهی دیگر اسلام واقعی، قسمتی دیگر اسلام اصیل و ... است. اینجاست که اندک خرده فرهنگ های باقی مانده نیز در این جو بی هویتی و بی فرهنگی و بی سر و سامانی شکل قوم و قبیله گرایی به خود می گیرند و درون این کشور مرزهای قومیتی به وجود می آورند. وجود این شرایط و عوامل پاکستان را تبدیل به ناپاک ترین بستر تولید تحجر و تروریسم در منطقه کرده است. جایی که مأمن ابوشریف ها و ملاعمرها و بن لادن ها می شود تا حکومت های با ثبات و ملی منطقه را با راه انداختن اختلافات مذهبی بی ثبات کنند و خون قهرمانان آگاهی چون احمد شاه مسعودها را بر زمین بریزند. شوربختانه وجود فقر و عدم توسعه و آبادانی در جنوب شرق ایران و در مرز با پاکستان و عدم تعامل و ارتباط مناسب با کشورهای منطقه باعث شده تا مرز ایران و پاکستان منطقه ی سهلی برای سرایت دادن ناامنی از سوی دشمنان اقتدار ملی و منطقه ای ایران به نظر بیاید، به گونه ای که طی جنگ ایران و عراق رژیم بعث کمونیست عراق اقدام به تحرکاتی از این ناحیه کرده بود. طی سال ها و ماه های اخیر نیز مردم ایران شاهد رویدادهای تلخ کشتار و گروگانگیری فرزندانشان در این منطقه هستند. نگاه میهنی به نیاخاکمان به ما می آموزد که ایرانزمین منطقه دور افتاده و نزدیک افتاده ندارد و امنیت ساکنان این مرز و بوم امری استصوابی نیست. حاکمان امروز ایران اگر با همان شدت و حدت که پیگیر مسائل فلسطین هستند به کمبودهای استان بزرگ و محروم سیستان و بلوچستان و مرزهای آن با پاکستان توجه می کردند امروز این استان با پتانسیل های معدنی و ارتباطی نه تنها مورد طمع و ضربه شبه نظامیان مذهبی قرار نمی گرفت، بلکه امکان تاثیر گذاری و چه بسا مهار جریانات رادیکال پاکستان را می داشت.