خيز و سركن دوره رنـج و سختي ... روزگار ضعف و يـاس و بدبختـي
هر كه باشد دشمن ما، افكنيمش آخر ز پا، بهر انتقام
بر كشيم ما روزي تيغ خود از نيام ... تا نمايد صبحي از پشت تيره شام
2
باش و تا بيني كه قفقاز با ما شد ... پرچم ايـران در بحرين بر پـا شـد
سوزد آخر كينه ما، خرمن عمر عدو را، بهر حفظ نام
بر كشيم ما روزي تيغ خود از نيام ... تا نمايد صبحي از پشت تيره شام
3
بشنــو از مــا گفتـه نهـــائي را ... هـر كه خواهـد بين مـا جدائي را
بهر او اين راز و برگو، بايد از سر در كند او، اين خيال خام
بر كشيم ما روزي تيغ خود از نيام ... تا نمايد صبحي از پشت تيره شام
4
چون نباشد قلب ما از كس ترسان ... افتخـار آسـان بدست آيـد آسـان
پرچم ما سايه گستر، بر فلات از پايه تا سر، بين تو اهتمام
بر كشيم ما روزي تيغ خود از نيام ... تا نمايد صبحي از پشت تيره شام