فردوسی؛ روان جاودان ایران

در هنگامه ای که تازیان از یکسو و تاتاران از سوی دیگر، بما تاخته و در میان یک دوکارد (قیچی) ما را گرفته بودند، خورشید فرهنگ ایران از خراسان درخشیدن آغازید و زبان، فرهنگ و اندیشه‌ی ایرانی را که آماج زخم‌های ایرانی و انیرانی(غیر ایرانی) شده بود چونان نگاهبانی خستگی ناپذیر، پاس داشت؛ این خورشید، فردوسی جاودان بود که شاهنامه‌اش-این گنج گران-امروز پس از گذشت هزار سال، همچنان تازه می‌نماید و آیینه‌ای را مانَد که گذشته‌ی نازش آفرینمان را روشنتر از آفتاب، پیش چشم پژوهندگان روزگار نخست می‌نمایاند. این دروغ شرم‌آور را که «فردوسی، برای پاداش گرفتن از محمود غزنوی، شاهنامه را سرود»؛ سدها بار در سدها دفتر نوشته‌اند و بازنوشته‌اند. تاریخ بما می‌گوید که در زمانی که فردوسی سرایش شاهنامه را می‌آغازد ، محمود کودکی بیش نبوده است(1)؛ روشن است که انگیزه‌ی فردوسی برای پیوستن شاهنامه، می‌بایستشایان روان بلند چنین مرد بزرگی بوده باشد. دکتر مهدی غروی در «سیمرغ سفید» می‌گوید: «...شاهنامه از جمله کتاب‌های کم نظیری است که این خصوصیات را دارد و علی‌رغم شایعات مبنی بر سروده شدن آن برای خوشایند سلطان محمود، اثری است مستقل و ملی که فردوسی آنرا ساخت (؟) فقط برای تحقق یک هدف ملی و مملکتی»(2) فردوسی در گفتار اندر فراهم آمدن شاهنامه می‌گوید که نامه‌ای از زمان باستان بود که داستان‌های فراوانی در آن و پراکنده در دست موبدان و بخردان بود و پهلوانی دهقان نژاد (ابومنصور محمّد عبدالرزّاق، کُنارنگ خراسان) که «دلیر و بزرگ و خردمند و راد» و «پژوهنده‌ی روزگار نخست» بود، از هر گوشه‌ای موبدی سالخورده را فراخواند و این نامه را فراهم آورد. این کار بزرگ برای پاسخ دادن به پرسش «ما که بودیم؟» انجام گرفت؛ زیرا روان ایرانیان را از خودبیگانگی فرا گرفته بود. پس این نامه، که کار گردآوری و ترجمه‌ی آن از پهلوی به پارسی دری زیر نگرش وزیر او ابومنصور معمری فرجام یافت، به شاهنامه‌ی ابومنصوری نامور شد. پسان، دقیقی توسی از آنجایی که کیش زرتشتی داشت، پیوستن (بنظم کشیدن) این نامه را از زمان پادشاهی گشتاسپ و پیدایی زرتشت آغازید؛ ولی مرگ زمان نداد که کار خود را پی بگیرد. پس فردوسی که بگفته‌ی دوستش دارای زبان گشاده و پهلوانی و نیز جوانی بود، خویشکاری بزرگ و تاریخی خویش را آغازید و هرچه زیباتر و فرخنده‌تر به پایان رساند. پایگاه فردوسی تا بدان پایه بالاست که سراینده‌ای همچون انوری-که بسیار بخود می‌نازید- در ستایش او می‌سراید: «آفرین بر روان فردوسی / آن همایون نژاد فرخنده/ او نه استاد بود و ما شاگرد / او خداوند بود و ما بنده»

فردوسی یک خردگرا و ستایشگر خرد بود. او در دیباچه می‌سراید: «خرد بهتر از هرچه ایزدت داد / ستایش خرد را، به، از راهِ داد» او خرد را چشم جان می‌داند ، چشمی که بی آن، نمی‌توان شادمانه زیست. این خردگرایی در سراسر سروده‌های فردوسی خود را نشان می‌دهد.

فردوسی به هیچ روی درباره‌ی مذهب سخن نمی‌گوید و هرچه درباره‌ی مذهبی بودن او گفته‌اند، همه بر پایه‌ی سخنانی درباره‌ی پیامبر اسلام و خلفای راشدین است که پسان به شاهنامه افزوده شده است. اوسراینده‌ایست که برای همه‌ی مردمان ایران-از هر اندیشه و مذهبی-سخن می‌گوید و ستایش کردن از یک کیش و مذهب، شایسته‌ی کار بزرگ و میهنی او نیست.

فردوسی اندیشه‌ی ایرانی را پاس می‌دارد و بر این پایه، هرگز زبان به بدگویی و دشنام، حتا درباره‌ی دشمنان ایران، نمی‌گشاید. چنانکه سعد ابی وقاص را «گرانمایه مرد» می‌خواند. سخنانی که در آنان، تازیان، سوسمار خور و مانند آن خوانده شده‌اند، از بخش‌هاییست که در همین سد سال گذشته به شاهنامه افزوده‌اند و در هیچکدام از نمونه‌های کهن نیست.

همچنین، سخنانی که زن را می‌نکوهد، همانند «زن و اژدها هر دو در خاک به...» نیز از فردوسی نیست. آیا می‌توان باور کرد که کسی که به بهترین گونه، زن را می‌ستاید(3)، او را بنکوهد؟!

هرچه که بیشتر شاهنامه را بشناسیم، بیشتر بر ما روشن می‌شود که تک تک واژه های شاهنامه، درست و بجا برگزیده شده است. برای نمونه؛ فردوسی، خسرو یکم ساسانی را «کسرا» می‌خواند، این در جایی است که او بسادگی می‌تواند از واژه‌ی «خسرو» بجای آن بهره گیرد؛ ولی از آنجایی که فردوسی دید خوبی به او ندارد،(4) واژه‌ی «کسرا» را - که تازی شده‌ی «خسرو» پارسی است - برای او بکار می‌گیرد. این ریزبینی و باریک اندیشی فردوسی در برگزیدن واژگان، بسیار ستودنی است. فردوسی تنها در چند جا سخنی از خود بشاهنامه افزوده است که همه‌ی آنها هم پند هستند. او بهیچ روی دستی در داستان ها نمی‌برد؛ برای نمونه، می‌توانبخش اندرزهای بزرگمهر در شاهنامه که از نامه‌ی پهلوی «یادگار بزرگمهر» گرفته شده است را نام برد. از آنجایی که نامه‌ی پهلوی «یادگار بزرگمهر» اکنون در دست است، سنجش این دو با هم می‌تواند خود، گواه این سخن باشد.

در بیشتر دفترهایی که درباره‌ی شاهنامه نوشته‌اند، شاهنامه را به سه پاره‌ی استوره ای، پهلوانی و تاریخی بخش کرده‌اند و برخی درباره‌ی بخشی که آن را استوره‌ای نامیده‌اند، گفته‌اند که اینها همه افسانه است و فردوسی اینها را از خود ساخته است. فردوسی پاسخ کسانی را که این بخش‌ها را افسانه می‌دانند، در همان آغاز داده است: «مر این را دروغ و فسانه مدان/ به یکسان رَوِشن زمانه مدان / از او هرچه اندر خورد با خرد / دگر بر ره رمز معنی برد» فردوسی کلید را بدست بخردان داده است: رمز! بخش‌هایی از شاهنامه را که با خرد نمی‌خواند، باید رمزگشایی کرد.(5) آن زمان است که درخواهیم یافت که اژدها، کوه آتش فشان و هزار سال پادشاهی ضحاک، نماینده‌ی ستم هزار ساله‌ی بابلیان بر ایران است. نه ضحاک یک تن بوده است و نه فریدون و نه هیچ یک از پهلوانان و پادشاهان بخش‌هایی که استوره‌ای و پهلوانی می خوانندشان؛–بجز از داستان گشتاسپ و زرتشت و مردمان آن بخش که در گاهان زرتشت هم نام آنان برده شده است-که همه‌ی آنها نماینده‌ی یک زمان و یا گروهی از مردمان هستند؛ برای نمونه، کاووس نماینده‌ی کاسپ‌ها یا کاسیان، رستم نماد نیروی سیستان و گودرز نماینده‌ی مردمان لر است. این جستار، گنجایش سخن گفت پیرامون رمزهای شاهنامه را ندارد؛ چه، گفتار پیرامون رمزها خود هزاران رویه دفتر میخواهد و جای آن اینجا نیست.(6)

فردوسی، با کار بزرگ خود، آذری را برافروخت که هزار سال است همچنان روشن مانده است و راهنمای بخردان و دانایان و پیوند دهنده‌ی همه‌ی ایرانیان است و هر آنکس که «هُش و رای و دین» دارد، پس از مرگش بر او آفرین می کند.

 

------------------

1- بنگرید به تاریخ گردیزی، بکوشش عبدالحی حبیبی، دنیای کتاب، 1363

2- مجله هنر و مردم سال‌های 7-1356 در گفتار سیمرغ سفید، نگرشی در چگونگی استمرار فرهنگی ایرانزمین با بررسی شاهنامه فردوسی و نقش و نگاره‌های آن در هزار سال گذشته

3- بنگرید به گفتار «زن در فرهنگ ایران» در شمارۀ 8 «رستار» از نگارنده

4- درباره‌ی خسرو یکم سخن بسیار است؛ برخی او را دادگر و برخی ستمگر می‌دانند. درباره‌ی دادگری او سخن بسیار گفته‌اند. از سوی دیگر، در شاهنامه کارهای ناپسندی همچون رفتار زشت و ستمگرانه با دانای ایران، بزرگمهر، از او سر می زند. درباره‌ی رفتار او با دوستداران مزدک و سرکوب گروهی آنان که در شاهنامه و جاهای دیگر آمده است، برخی از پژوهشگران برآنند که این سخنان را نمی‌توان دربست پذیرفت.

5- بنگرید به «گنج راز» گفتار«میث، استوره، راز» از دکتر علیقلی محمودی بختیاری، 1357

6- برای آگاهی بیشتر پیرامون رمزهای شاهنامه، بنگرید به «زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه‌ی گفتارهای ایرانی» و «داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی» از استاد فریدون جنیدی