ملت ، عنصر اصیل مکتب ناسیونالیسم است و بدون شک بی آنکه ملت را بشناسیم ، شناخت واقعی ناسیونالیسم ممکن نخواهد بود .
ناسیونالیسم از دو کلمه ناسیون بمعنی ملت و پسوند « ایسم » که معنی طرز فکری را می رساند بوجود آمده است و در ساده ترین تعریف بمعنی « مکتب اصالت ملت » است .
ملت ، عنصر اصیل مکتب ناسیونالیسم است و بدون شک بی آنکه ملت را بشناسیم ، شناخت واقعی ناسیونالیسم ممکن نخواهد بود .
برای شناسایی ملت باید از مکتب ناسیونالیسم تاریخی یاری بگیریم . ناسیونالیسم تاریخی ، ملت را بگونه یک موجود زنده که قرنها در بستر یک تطور حیاتی و اجتماعی شکل گرفته است بما می شناساند . در واقع وقتی ما ملت را از دریچه ناسیونالیسم تاریخی مورد بررسی قرار می دهیم اولین قدم را درباره شناخت واقعی ملت برداشته ایم ، چون ، تنها این مکتب است که ملت را به آن صورتی که در تاریخ وجود دارد ، نه بصورتی که زائیده تصورات ذهنی ( سوپژکتیف ) است بما می شناساند .
مهمترین گروهی که ملت را صرفاً تحت تصورات ذهنی خود ساخته و پرداخته اند ، اندوید و آلیسا یا فرد پرستها هستند . اینها ملت را انوهی از افراد می دانند که بعلت حفظ منافع و بخاطر بهتر زیستن بیشتر بهره مند شدن از لذایذ ندگی بگرد هم جمع شده و تشکیل یک موسسه اجتماعی را داده اند . این موسسه هیچگونه هدف اجتماعی ندارد و افراد آن آزادند هر طور که منافع آنها بهتر تامین شود زندگی کنند . هدف ، صرفاً حفظ منافع فردی و عدم مسئولیت و نداشتن احساس همبستگی بملت خود می باشد . اینها ضرب المثلی دارند و می گویند که فرد آزاد به دنیا آمده و آزاد هم از دنیا خواهد رفت .
معتقدین بمکتب ناسینالیسم که از این نظر کاملا در برابر اندوید و آلیستها قرار دارند ، ملت را ارگانیسم زنده ای می دانند که در آن فرد بمثا به سلول گذرانی از آن پیکر بزرگ می باشد .
اینها می گویند درست است که بظاهر این افراد هستند که ملت را تشکیل می دهند ولی خصوصیت ترکیب افراد باعث شده است که از نظر روانشناسی اجتماع خواص فرد با خواص ملت که مجموعه ترکیبی افراد است با هم فرق بسیار داشته باشد و بهمین دلیل علم ببرسی احوال ملت در وظیفه جامعه شناسی و علم باحوال فرد در قلمرو روانشناسی فردی است . در این باره « دور کهیم » مثالی می آورد که تا اندازه ای فرق میان فرد و ملت را روشن می کند .
او می گوید : اکسیژن و ئیدروژن هر یک با خواص متفاوت که یکی قابل اشتعال و دیگری سوزاننده است پس از ترکیب با یکدیگر آب را بوجود می آورند که بطور کلی خواص آن با خواص اکسیژن و ئیدروژن متفاوت است.
از نظر ناسیونالیسم ملت مجموعه ناگسستنی نسل هاست . نسل گذشته که در سینه تاریخ قراردارد ، نسل کنونی که دائماً می کوشد که باین موجود زنده و همبسته آسیبی وارد نشده و در راه بقاء و حفظ منافع آن گام بر می دارد و در عین حال ژنهای نسل آینده را با خود بهمراه دارد . در این سلسله ناگسستنی فرد آزاد بدنیا نیامده و آزاد هم از دنیا نخواهد رفت .
هیج فردی نه تنها بمیل خود بمیان ملت خود نیامده است بلکه در این باره مجبور بوده است که در میان ملت خویش پای بعرصه حیات گذارد و وقتی هم که بعنوان یک سلول فانی وظیفه خود را انجام میدهد در تار و پود قیود و سنت هائی که در میان ملتش وجود داشته است انجام وظیفه می کند ، و هیچوقت هم در صدد بر نمی آید که علیه آن سنت ها یاغی شود و اگر فردی در این مسیر گام بر دارد و بخواهد با پشت پا زدن بقیود اجتماع خود که در واقع نظم موجود آن اجتماع را ساخته است آزادانه و بر خلاف عرف موجود عملی انجام دهد جامعه او را بنام فردی دیوانه می شناسد و کم کم او را از میان اجتماع می راند .
اصولا هر فردی نیز این احساس را در میان ملت خود دارد که او فانی و ملتش باقی است . در طول تاریخ میلیونها نفر از افراد یک ملت از میان رفته اند و حال آنکه ملت بعنوان یک موجود زنده و فنا ناپذیر بجای مانده است و بحکم زنده بودن رو بتکامل می رود .
ملت یک مقوله تاریخی و اجتماعی قائم بخود می باشد که در بستر یک تطور حیاتی و اجتماعی شکل گرفته و رو بتکامل می رود .
هر موجود زنده ای قوانین حیاتی مخصوص بخود دارد . بدن آدمی با دستگاهها و اندامهای مختلف اش تابع قوانین زیستی ویژه ایست که مجموعه آن قوانین در سیستم هم آهنگ بدن باعث می شود که بدن آدمی شاداب و زنده و بارور بماند و در این سیستم هم آهنگ همه سلولهای بدن در جایگاه مخصوص خود انجام وظیفه می نمایند و چنانچه سلولی بخواهد از قوانین زیستی موجود سر پیچی کند و بمیل و اراده خودزندگی نماید افسانه سلول سرطانی را بوجود می آورد که نظم بدن و هم آهنگی خیره کننده آن را بهم می ریزد و بالاخره آن را بسوی فساد و تباهی سوق می دهد .
ملت نیز بمانند یک ارگانیسم زنده دارای قوانین حیاتی و بیولوژیکی مخصوص بخود می باشد که فرد بمنزله سلولی فانی از این پیکر فنا ناپذیر است که در حالیکه ویژه خود و در پیشگاه ملت انجام وظیفه می کند .
چنانچه انجام این وظیفه در سیر قوانین حیاتی ملت و در یک سیستم هم آهنگ باشد ، ملت در نهایت شکوفائی و شادابی و باروری خواهد بود و چنانچه افراد از قوانین حیاتی و از نظم و دیسپلین این سیستم هم آهنگ روی برگردانند ، ملت نیز بسوی ضعف و انحطاط کشانده می شود که از نظر تاریخی دورهای فترت یک ملت را بوجود می آورد .
پس ، ملت موجودی است زنده که دارای قوانین حیاتی مخصوص بخود می باشد . آئین شناسای قوانین حیاتی ملت و فلسفه حفظ بقاء و موجودات آن را ناسیونالیسم می گویند .
معتقدین باین اندیشه سعی و کوشش فراوان دارند که با برخورداری از این شناخت واقعی حیات و فلسفه ملی با روشن بینی و وقوف کامل در راه حفظ موجودیت و مصالح و منافع ملت گام بردارند .
وقتی چنین تجهیزی از شناخت واقعی ملت بعمل آمد و از ورای چنین دیدی به رویدادهای جهان ملت ها نگریسته شد ، آنوقت طبیعی ترین و قابل لمس ترین داوریها درباره پدیده های این جهان بعمل خواهد آمد .
ناسیونالیسم کلید درک پدیده ها و ارزشها و مفاهیم اجتماعی بر مبنای شناسایی کامل و طبیعی آنهاست .
خلاصه آنکه اححکام مکتب ناسیونالیسم درباره اجتماع نافذترین و درست ترین حکم ها و ارائه طریق آنها برای نیل بهدف ها و آرمان های ملی بهترین راهنمائی هاست .
ناسیونالیسم جهان بینی ما و محک و معیار سنجش ارزشها و مفاهیم اجتماعی و ضابطه خوب و بد همه چیزهائی است که در دنیا رخ می نماید .
این چنین دیدی ما را تا حد یک ناسیونالیست آگاه بالا می برد و بما این قدرت و جسارت را می بخشد که ادعا کنیم که از ورای این جهان بیی بر روی خوبیها وزشتی ها ، کژیها و راستی ها بدرستی انگشت می گذاریم و مهر باطله را بر پیشانی خائنین می کوبیم .
یک ناسیونالیست با چنین دیدی سودای ایجاد ایران با فرهنگ را در سر می پروراند و با نظمی شامخ دورانی نورا شالوده می ریزد و ایجاد ایرانی بزرگ را با همه شکوه و عظمتش بشارت می دهد .
پس ناسیونالیسم ، آین زمان ما و اندیشه راستی قرن ما که یگانه راه پیروزی و بهروزی ملت ایران است بگرائیم و پس این آئین ایرانی را تا گاه سرافرازی ملت فرهنگ آفرین ایران از جان و دل بداریم .