وقایع 28 امرداد 1332 در گفتگو با شهرام یزدی - بخش پنجم

جمال حسن زاده: حزب پان ایرانیست چه موضعی در برابر نهضت ملی و حزب توده داشت؟

شهرام یزدی: از جمله نیروهای ملی غیر عضو جبهه ملی و حامی نهضت ملی در کشور، حزب پان ایرانیست بود که علاوه بر درگیری های فیزیکی و سیاسی معروف و تاریخی با حزب توده  که در جای جای اخبار روزنامه های آن دوران به چشم می خورد، این حزب در راه مبارزه  با حزب توده  شهید و مجروحین متعدد داد و بالاخره در دیدار حضوری سروران زنده یاد محسن پزشگپور و شهید دکتر محمد رضا عاملی تهرانی رهبران حزب پان ایرانیست با دکتر مصدق - در اوج قدرت حزب توده - نسبت به نتایج و خطرات آزاد گذاردن این حزب در جامعه مفصلاً مذاکره شد که مشابه این جلسات با دکتر مصدق کم نبودند ولی افسوس که با بی لطفی آقای نخست وزیر مواجه و بالاخره هیچ یک از این تذکرات به نتیجه نرسیدند! اصولاً دیدگاه های رهبران حزب از طرق مختلف خصوصاً انتشار ارگان رسمی حزب پان ایرانیست در حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت و روشنگری نسبت به ریشه های تفکر ضد ملی حزب توده و فراماسون های معروف  آن دوران، به مردم ابلاغ می شد.

جمال حسن زاده: آیا صحیح است که دیدگاه حزب توده نسبت به دکتر مصدق در ابتدای شکل گرفتن نهضت ملی و سپس نخست وزیری ایشان به شدت منفی بوده و بعداً حزب توده تغییر جهت داده است؟

شهرام یزدی: بلی چنین است. حزب توده تا واقعه 30 تیر 1331، دکتر مصدق را نوکر محمدرضا شاه می­دانست و البته رابطه شاه با مصدق بسیار خوب بود و شاه از خدمات مشهور ایشان در نهان و آشکار حمایت می­کرد ولی بعد از ماجرای درخواست اختیارات وزارت جنگ از شاه و استعفای ایشان و حوادث 30 تیر 1331 که شاه و مصدق در برابر هم قرار گرفتند؛ حزب توده از دکتر مصدق حمایت کرد و تا آخر پشت وی ایستاد و یار صدیق ایشان شد تا جایی که در وقایع مرداد 32 دکتر کیانوری از مصدق تقاضای اسلحه برای مقابله با کودتای طرفداران پادشاه را نمود ولی مصدق قبول نکرد وحتی حزب قصد داشت دکتر مصدق را از زندان خارج کند و تحت حمایت قراردهد تا علیه حکومت وقت قیام کنند که باز مصدق زیر بار نرفت. 

در مجموع در بدنه اصلی جامعه نیز همین اشتقاق ها و چند دستگی­ها به وجود آمد. عده ای طرفدار شاه بودند و عده ای حامی دکتر مصدق، عده ای طرفدار نهضت ملی شدن نفت بودند ولی کارهای مصدق ناراحتشان می کرد. مسائلی مانند نفوذ حزب توده، انتقال اختلافات دربار و دولت به مجلس و مطبوعات، بحران اقتصادی، فقر و تشنج دائمی در کشور و اعتصابات در صنایع از دیگر دلایل مخالفت مردم با مصدق بود.

 

دلایل مخالفت مردم، سیاسیون و ارتش با دولت مصدق

جمال حسن زاده: جناب یزدی میتوانید در مورد ریشه های مخالفت بخش هایی از مردم، سیاسیون، روحانیت و ارتش با دولت دکتر مصدق و شخص ایشان توضیح دهید؟

 شهرام یزدی: به طور کلی اگر ما بخواهیم دلایل مخالفت مردم، روحانیت، سیاسیون و ارتش با دکتر مصدق را به طور خلاصه ذکر کنیم باید به موارد زیر اشاره کنیم:

1- مخالفت با موادی از قانون ملی شدن صنعت نفت از جمله بحث غرامت در قانون

بسیاری از افراد از جمله حائری زاده یزدی که از پیشگامان نهضت ملی شدن نفت بود با اصل بحث پرداخت غرامت ایران به انگلستان مخالف بودند. زیرا انگلستان 50 سال نفت ایران را به یغما برده بود و ایران باید خواهان خسارت می شد ولی مصدق به این بحث مخالفین توجه نکرد و اصل پرداخت غرامت را شخصاً در قانون گنجاند و روی آن پافشاری کرد. بعدها دولت سرلشگر زاهدی نیز اعلام کرد من غرامت نمی دهم. در جریان قرارداد کنسرسیوم و مذاکرات با انگلستان ابتدا اعلام شد تا 5 سال نمی توانیم غرامت بدهیم و بعد از آن مذاکره می کنیم که بالاخره آن هم منتفی شد و ایران هرگز غرامت نداد. بحث غرامت به یکی از بن بست های مذاکرات نفت در دوره دکتر مصدق بدل شده بود و تاپایان نیز هرگز به نتیجه نرسید. ضمن آنکه در قانون مذکور هرگز صحبتی از سهام ایران در شرکت های تابعه شرکت نفت ایران و انگلیس مانند بخشی از سهام شرکت کشتیرانی و پالایشگاه بصره  و مجموعاً 7 کمپانی بزرگ نشد و ایران به حق خود نرسید. ارزش این سهام میلیارد ها لیره بود که از محل سود سنواتی شرکت نفت ایران و انگلیس سرمایه گذاری شده بود که با سوء مدیریت دولت مصدق به  فراموشی سپرده شد.

2- مخالفت با روش ملی شدن صنعت نفت

بسیاری از ابتدای حرکت نهضت معتقد بودند که مالکیت بر منابع، اکتشاف و استخراج باید ملی شود و توسط ایرانی ها انجام و کنترل گردد ولی بهره برداری از صنایع و پالایشگاه، صادرات و توزیع در خارج کشور در دست انگلیسی ها یا خارجیان باقی بماند. زیرا ایران فاقد توان فنی بهره­برداری از پالایشگاه­ ها بود و بحث صادرات نیز در بازارهای انحصاری نفت و با عدم دسترسی ایران به نفتکش ها غیرعملی و محل درگیری با انگلستان می شد که چنین نیز شد و ایران نتوانست در زمان مصدق با انگلستان به تفاهم برسد و یا به حقوق قانونی خود و بازارهای جهانی دسترسی پیدا کند.

بعد از 28 مرداد دولت زاهدی در قرارداد کنسرسیوم عملاً چنین کرد و بهره برداری از پالایشگاه و صادرات را به ایشان واگذار نمود ولی مالکیت بر منابع و اکتشاف و استخراج در دست ایرانی ها باقی ماند و سهم مدیریتی ایرانی ها در تمام مراحل به شدت افزایش یافت. ضمن آنکه حوزه نفوذ قرارداد نیز محدود به مناطقی شد که تا آن زمان مورد استخراج و بهربرداری قرارگرفته بود و سایر مناطق ایران از شمول قرارداد خارج شد و در ید اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار گرفت...

3- مخالفت با دکتر مصدق به دلیل شکست در مذاکرات نفت و عدم حل بحران نفت

دکتر مصدق در مدت 28 ماه صدارت خود نتوانست بحث نفت را در هیچ زمینه ای سامان دهد و در نهایت پالایشگاه آبادان و صنایع نفت کشور با وجود 4000 کارگر و کارمند تعطیل شد و نه تنها درآمدی ایجاد نکرد که پرداخت حقوق کارمندان بیکار برای حدود 3 سال سربار هزینه های جاری دولت و کشور شد.

جمال حسن زاده: اینجا سؤالی مطرح می شود که آیا اصولاً دولت دکتر مصدق قادر به حل مسئله نفت بود؟

شهرام یزدی: واقعیت آنست با آن شکلی که دکتر مصدق مذاکره می­کرد، نه! زیرا ایشان هر وقت در مذاکرات با مشکلی مواجه می­شد اعلام قطع مذاکرات می­کرد! از سویی طرح مشخصی برای طرف خارجی نداشت که حول آن مذاکرات ادامه یابد. و البته با آن سوابقی که ایجاد شده بود مانند بستن سفارت در ایران و تعیین شرایط سخت برای انگلیسی­ها که در نهایت مهندسین انگلیسی از کشور رفتند و وقتی خروجشان قطعی شد دولت اعلامیه ای داد که آن ها را با شرایط بهتر برگرداند که آن ها برنگشتند و صنایع با مشکل مواجه شدند؛ حل مسئله نفت مشکل بود.

خصوصاً دکتر مصدق مشاورین مناسبی نداشت. زیرا افرادی مانند مهندس حسیبی و مهندس بازرگان کارشناس نفتی نبودند و بازار نفت و صنعت نفت را نمی­شناختند و از سویی خواهان حل مسئله نفت نبودند و بی آنکه طرحی در دست داشته باشند از تز اقتصاد بدون نفت پیروی می­کردند. لذا مشاوره­ هایشان حلال مسائل کشور نبود. با این بی انگیزگی ها راهی برای حل مسئله نفت نبود. مصدق حل مسئله نفت را تنها در برابر تسلیم کامل انگلستان قبول می کرد که آنهم نشدنی بود.

4- مخالفت با دولت دکتر مصدق به دلیل بی­ثباتی مدیریتی در دولت ایشان

من قبلاً نیز در مقالات پرسش از تاریخ خود نوشتم که مصدق در مدت 28 ماه 12 وزیر کابینه خود را 27 مرتبه تغییر می دهد. بعضی از وزرا مانند امیرتیمور کلالی وزیر کشور عمری کمتر از یک ماه داشتند. علاوه بر هیأت وزیران، رؤسای شهربانی (حداقل 7 بار)، ژاندارمری، ستاد ارتش و حتی ادارات و سازمان های کم اهمیت تر مانند اداره غله و نظایر آن مرتب تغییر می کردند و اغلب رؤسای ارتشی بر آن ها گمارده می شد. این در حالی است که وقتی کشوری می خواهد وارد یک جنگ امپریالیستی بین المللی شود باید صحنه داخلی را به نفع خود متمرکز و با ثبات و مستحکم کند. این کشور نیاز به سیاست های توسعه ای مناسب، برنامه مدون اقتصاد بدون نفت، رشد تولید کشاورزی و صنعتی و بازرگانی فعال تر و متناسب با اهداف سیاست های کلی کشور داشت تا بتواند با قطع صادرات نفت مبارزه کند. اگر انگلیسی ها می دیدند که مصدق با آگاهی کامل و در کمال قدرت و با مدیریت عالی مشغول اداره کشور و تأمین نیازهای مردم خود است حتماً مجبور می شدند دست از فشار بردارند و با انعطاف بیشتری پای میز مذاکره می ­آمدند و خواسته های ایران را بیشتر مورد توجه قرار می دادند. ولی مصدق علائمی از خود نشان نمی داد که قادر است مملکت را به خوبی اداره کند و مذاکرات نفت را به لحاظ حقوقی و فنی به پیش ببرد. مصدق مکرراً مسئولین مذاکره کننده با انگلستان را تغییر می داد و مسئولین قبلی مانند جواد بوشهری یا وارسته را از خود می راند و از تجربه شان استفاده نمی کرد.

ادامه دارد...

 

 

بخش چهارم گفت و گو